دین خالص

دین خالص

در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 4، 4 محرم ۱۴۴۲) به تبیین موضوع دین خالص می‌پردازیم.

در كنار عزاداری و سینه‌زنی برای اباعبدلله، عمق فاجعۀ كربلا را در جهلمان باید پیدا كنیم و عزاداری حقیقی را در معرفت به محور‌ پیام‌های اباعبدلله(علیه‌السلام) بیابیم. در بیاناتی كه تا این جلسه خدمت عزیزان داشتیم، محور حركت مولا را احیای دین الهی معرفی كردیم. از جلسۀ قبل هم توفیق داشتیم معانی مختلف دین را در قرآن بررسی كنیم.

اگرچه آیات قرآن، دین را به معانی مختلفی معرفی كرده‌اند، ما در نهایت، همۀ این معانی حاشیه‌ای دین را به محورش برمی‌گردانیم و دربارۀ محور كه توحید و ولایت است، صحبت خواهیم كرد.

"زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ"[1] 

در این آیه خداوند می‌فرماید با اینكه محبت زن و فرزندان را خودم در دلتان نهاده‌ام، اما این‌ها ابزار و آلاتی هستند كه فقط از تولد تا مرگ به درد شما می‌خوردند و هیچ كدامشان به جایگاه ابدی شما نخواهند آمد. می‌توانید همۀ آن‌ها را تنها برای دنیا داشته باشید یا اینكه از آن‌ها در راستای دین بهره ببرید و محبتشان به طور مستقل در وجودتان نباشد.

در آیات بعدی خداوند در مقابل عموم مردم، گروهی را با خصوصیات خاصی معرفی می‌كند. كسانی‌كه از ذُنُوب استغفار می‌كنند. ذَنب چیست؟ وجود وقتی به زمین یعنی اسفل‌سافلین رسید، محدودیت‌هایی برای تعیّن پذیرفت. ذَنب همان اسفل‌سافلین و محدودیت‌های آن است. به بیان دیگر، ذَنب اعراض و دنباله‌هایی است که با خود حمل می‌کند. اعراض یعنی زمان، مکان، کیفیت، کمیت و ...بدون جوهر هیچ‌اند. جوهر، وجود و مقام عنداللهی است. آن‌هایی كه می‌خواهند به مقام عنداللهی برسند، می‌گویند: خدایا دنباله‌ها و قیدها را از ما بكَن و جدا كن. همان حب شهوات و نساء و فرزندان و به طور كلی محبت متاع دنیا.

حال چه طور به عنداللهی می‌توان رسید؟ با صبر. اگر صبر نباشد، خدا یكی از این تعلق‌ها را كه بگیرد،‌ جنگ با خدا شروع می‌شود و آخ‌واوخ و چون‌وچرا خواهیم كرد.

آیۀ 16 سورۀ آل‌عمران، درباره كسانی است كه می‌گویند خدایا ما ایمان آوردیم كه این‌ محبت‌ها ابزار تولد تا مرگ ما هستند و با ما به مقام عنداللهی نمی‌آیند. حال با همین ایمانمان از تو می‌خواهیم كه این تعلق‌ها را از وجود ما جدا كنی.[2] كَندن آسان نیست! صبر و صدق می‌خواهد. صدق هم فقط تصور و حال‌و‌حول نیست؛ بلكه تصديق عينی است. و تصدیق، دنیایی كار دارد! یاران امام حسین(علیه‌السلام) در كربلا، جدا شدن از شهوت‌ها را تصديق كردند. در حالی‌كه كوفیان فقط تصوری از محبت و یاری امام داشتند.

ویژگی دیگر آن‎‌ها این است كه قانِت هستند؛ یعنی در وجودشان به غیر از سلم، چیزی نیست. همچنین اهل انفاق و دورریختن قیودات هستند. ویژگی بعدی‌شان این است كه در سحرها استغفار می‌كنند. آیه نفرموده كه نماز شب می‌خوانند؛ چون خواندن نماز شب بدون استغفار عُجب می‌آورد و آرامش كاذب می‌دهد. آن‌ها در روز به وسيلۀ انفاق از حدود بیرونی رها می‌شوند و در شب از خودشان به سوی خداوند فرار می‌كنند.
 

"إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیا بَینَهُمْ وَمَنْ یكْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإَن اللهَ سَریعُ الحِسابِ."[3]

این آیه كه دین را معرفی كرده، با آیات قبل و بعدش معنا می‌شود. خداوند می‌فرماید هر كس از دینی كه داده‌ام، بر اساس حب شهواتش، برداشتی كرده است. هر كس زاویه‌ای را گرفته‌ است و محور را كه نزد خدا اسلام است، فراموش كرده‌ است. پس اگر بخواهیم موحد باشیم، باید دینی را كه نزد خداست پیدا كنیم. به بیان دیگر تا خدا را نشناسیم و نحوۀ پرستشش را ندانیم، نمی‌توانیم دیندار باشیم.

"أَفَغَیرَ دِینِ اللَّهِ یبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَیهِ یرْجَعُونَ"[4]

آیا دینی غیر از دینی كه نزد خداست، می‌جویند؟ آیا همان دین‌های ظاهری و زاویه‌ای را دنبال می‌كنند و نمی‌فهمند كه همۀ آن‌ها محوری عنداللّهی دارد؟ درحالی‌كه همۀ هستی تسلیم خداوند هستند؛ چون می‌دانند كه به سوی او برمی‌گردند. این‌جاست كه دینِ الله تحت عنوان تسلیم و انقیاد تعریف می‌شود؛ یعنی همان صابِرین، صادِقین، قانِتین و مُنفِقین.

نتیجۀ همۀ این آیات معرفی دینِ عندالله به نام توحید است. بنابراین ما تا خدا را نشناسیم و نحوۀ پرستش او را ندانیم، نمی‌توانیم در شریعت، دین‌دار باشیم. خدا را هم جدای از شناخت خودمان بشناسیم، فایده‌ای ندارد. چون بر اساس آیۀ قرآن: "...هُوَ مَعَكُم أینَمَا كُنتُم..."[5].

در سوره‌ای ديگر می‌فرمايد:"أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ"[6]. هر عبادتی با خلوص عبودی به الله می‌رسد و می‌رساند. پس این‌قدر دلمان را به ظاهر دین خوش نكنیم! چون امکان دارد کسی ایمان داشته باشد و اهل نماز و روزه و عبادت باشد، ولی گرفتار شرک هم باشد.[7] از این رو خداوند در سورۀ زمر، به لسان پیامبر به بندگان مؤمنش می‌فرماید که تقوا پیشه کنند. تقوا یعنی وقایه داشتن و به بيان ساده يعنی داشتن ترمزی به نام ياد خدا! اهل تقوا پای خودشان را بدون ترمز روی گاز نمی‌گذارند؛ یعنی در هر عمل خیری، اگرچه نماز و روزه و انفاق باشد، با پای خودشان پيش نمی‌روند. چون می‌دانند که این خیر مال آن‌ها نیست. بدون ترمز تقوا، انسان مثل راننده‌ای است که پایش هميشه روی گاز است و با یک تصادف معلّق می‌شود؛ اما داشتن این ترمز و وقایه، کار هر کسی نیست. تنها صابران هستند که می‌توانند تقوا پیشه کنند و صبر داشته باشند."...إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَابٍ."[8] 
 

"قُلْ إِنِّي أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّينَ"[9]. فکر نکنید کسانی‌که تقوا دارند و مخلص هستند، نماز و روزه و عبادتشان را متفاوت از بقیه به جا می‌آورند. تفاوت آن‌ها در قلب و نوع بینششان است. کسی‌که تقوا ندارد اگر ظاهر عبادات را هم کامل انجام دهد فایده‌ای ندارد. اخلاص، كَندن تعلق‌ها و حب و بغض‌های دنیایی از قلب است. اخلاص، یعنی بریدن تعلق نماز و روزه و عبادت از قلب، نه اینکه از عمل به شریعت و وظايفمان دست بكشيم.

در ادامه در آیۀ سيزدهم می‌فرماید: "قُلْ إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ". بگو من اگر به پروردگارم عصيان ورزم از عذاب روزى بزرگ مى‏‌ترسم. مگر می‌شود پیامبری که به او خطاب می‌شود تا پیامی را به مردم برساند، اهل معصیت باشد که از عصیان خود می‌ترسد؟! مگر شرط اخذ خبر از خداوند عصمت نيست؟ اصلاً در این آیات سخنی از گناهان صغیره و کبیره هست؟ فقط سخن از تقوا و تسلیم و اخلاص است. پس منظور از عصیان در این آیه با توجه به آيات قبلی چیست؟ اینکه انسان در خیرات، پايش روی گاز خودی باشد. پس عصیانی که در اين آیه بیان شده، عصیان در مرتبۀ دین جامع و توحید خالص است. چون به هر حال پیامبر هم ممکن‌الوجود است، نه واجب‌الوجود؛ یعنی امکان خطا دارد، هرچند خطا نمی‌کند و معصوم است.

در آيۀ پانزدهم اين سوره خداوند دربارۀ كسانی می‌گويد كه خودشان و اهلشان دچار خسران شده‌اند. یعنی نه تنها نفسشان را خراب كرده‌اند، بلکه خانواده و فرزندان و اطرافیانشان را هم نمی‌توانند درست پرورش بدهند. چنانکه می‌بینیم با دین ظاهری که ما داریم اطرافیانمان هم از دین بیزار می‌شوند. عوض این‌که نفسشان را در ارتباط با خدا به آن‌ها نشان بدهیم و بگوییم نماز ابراز عشق به خدا و به خودِ الهی‌مان و غذای جان ماست، می‌گوییم اگر نماز نخوانی به جهنم می‌روی و اگر بخوانی به بهشت می‌رسی! این‌قدر که برای فروع دین اطرافیانمان تلاش می‌کنیم، برای معرفت نفس و وجودشان تلاشی نمی‌کنیم و این همان خسران مبین است.

 

 

 

 

 

 

 

[1]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 14.

[2]- تكلیف و وظیفه در برابر مال، همسر، فرزند و همۀ جلوات دنیا تا لحظۀ مرگ بر عهده انسان است؛ ولی قلب انسان كه در پیشگاه خداوند است، هیچ رنگی از این‌ها نباید داشته باشد.

[3]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 19.

[4]- سورۀ آل‌عمران، آیۀ 83.

[5]- سورۀ حدید، آیۀ 4.

[6]- سورۀ زمر، آیۀ 3: "أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یحْكُمُ بَینَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یهْدِی مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ". آگاه باشید آیین پاک از آن خداست و كسانى‌كه به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند، [به این بهانه كه] ما آن‌ها را جز براى این‌كه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند نمی‌پرستیم، البته خدا میان آنان دربارۀ آنچه كه بر سر آن اختلاف دارند، داورى خواهد كرد. در حقیقت‏ خدا آن كسى را كه دروغ‏پرداز ناسپاس است هدایت نمى‌كند.

[7]- سورۀ يوسف، آیۀ 106: "وَما یُؤمِنُ أكثَرُهُم بِاللهِ إلّا وَهُم مُشرِكونَ". و بيشترشان به خداوند ايمان نمی‌آورند، جز اينكه چيزی را با او شریک می‌گيرند.

[8]- سورۀ زمر، آيۀ 10.

[9]- سورۀ زمر، آيۀ 11.

 



نظرات کاربران

//