صفحه نخست
(current)
در محضر استاد
افقهای معرفتی
پرسش و پاسخ
مجموعه آثار
خلاصه دروس
بیانات استاد
تربيتنسل
کتابها
اشعار
تماس با ما
کلیپ ها
عکس نوشته ها
ورود
ثبت نام
منظور از خیر چیست؟
ما که از عمد نمیخواهیم گناه کنیم. اما اگر به هر دلیلی مرتکب خطا یا گناه شدیم، چه؟ آیا مهم نیست و باید بیخیال بگذریم؟ یا کارمان تمام است و باید از خود ناامید شویم؟
پس از چندین سال زانو زدن پای معارف و حرکت با این انوار الهی، اکنون انتظار میرود به کجا رسیده باشیم؟
چرا دختران زودتر از پسران به تکلیف میرسند؟
چرا خیلی اوقات در میادین زندگی تشخیص نمیدهیم که کدام کارمان برای خداست و کدام برای خودمان؟
نخوردن و نياشاميدن در هنگام روزه، چه فايدهای دارد؟ اصلاً چرا باید روزه بگیریم؟
چرا در اتفاقات گوناگون، حال قلبمان با خدا و اهلبیت(علیهمالسلام) عوض میشود؟ مثلاً یک لحظه به خدا یقین و توکل داریم، اما لحظهٔ دیگر پر از ترس، به دیگران امید میبندیم؟
چرا در روایات، امام زمان (عجلاللهفرجه) «مجدّد دین الهی» معرفی شده است؟ مگر دین اسلام، تغییر میکند؟
منظور از اینکه در عالم امام باشیم، چیست؟
خداوند در قرآن به ما فرموده که مراقب فتنۀ شیطان باشیم: "يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ". اما چگونه؟
فتنه چیست و چه فرقی با امتحان وابتلا دارد؟
آیا ما در همهٔ میدانها وظیفه داریم؟
شیطان، چگونه انسان را فریب میدهد؟
اسماء الهی «رحمان»، «رحیم» و «رئوف» چه تفاوتی با هم دارند؟
اگر دنیا فانی است و همه چیز و همه کس از دست میروند، چه دلیلی دارد خدا این فانیها را به ما بدهد که دوباره بخواهد بگیرد و ناراحتمان کند؟
بنا بر روايات، عزاداري، نوحهخواني و گريه براي امام حسين(عليهالسلام) از زمان حضرت آدم-علينبيّناوآلهوعليهالسلام- برقرار بوده و همه انبياء-علينبيّناوآلهوعليهمالسلام- به واسطهي اين عزاداري، اجر گرفتهاند و نجات پيدا کردهاند. پس چرا ما بيبهرهايم؟
در عبارت "ولا نزلت آیة مدح فی القرآن الا فیه"؛ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) مدح الهی را خاص حضرت علی(علیه السلام) معرفی کردهاند.
برخی میگویند امام که میدانست کوفیان احساساتی و بیوفا هستند؛ چرا دعوتِ نامهها را پذیرفت و راهی کربلا شد؟
پرسش 116
در شبانه روز بارها می گوییم الحمد الله، حقیقت این ذکر چیست و باید چه تأثیری در ما بگذارد؟
همه ما شنیده ایم، حب علی(ع) حسنه ای است که با آن هیچ سیئه ای ضرر نمی رساند. اما چرا ما که دوستدار حضرت هستیم، این همه گناه داریم؟
طبق آیات قرآن خداست که هدایت می کند، پس چرا "هادی" را ولایت معرفی میکنند؟
رمز باقی ماندن یا فانی شدن افراد و جوامع چیست؟
بسیاری از افراد، با اینکه حق را می شناسند و عمق وجودشان هم آن را می پذیرد، به حق پای بند نیستند؟
امروز کم نیستند نمازگزاران، روزه داران،عالمان و زاهدان، اما چرا از این همه، هنوز313 یار برای حضرت حجت(عج) مهیا نشده و غیبت ایشان قرن ها به درازا کشیده است؟
خداوند حق است و عین زیبایی. پس این همه شر و باطلی که می بینیم از کجا می آیند؟ چطور ممکن است از خدای زیبا زشتی ظهور کند؟
یکی از عوامل عمل نکردن به حق، نشناختن حق در بین این همه مانور باطل است. چه کنیم که حق را تشخیص دهیم؟
همه ما آرزو داریم در دوران ظهور امام زمان یارشان باشیم و در میدان عمل، مانند کوفیان زمان اباعبدالله نشویم. امروز برای تحقق این آرزو چه باید بکنیم؟
بصیرت امتیاز اصلی یاران حقیقی ائمه بوده است. چه کنیم که به بصیرت قلبی دست یابیم؟
چرا بسیاری از افراد، با اینکه حق را می شناسند و عمق وجودشان هم آن را می پذیرد، به حق پای بند نیستند؟
شخصی پس از عمری عصیان، توبه میکند. حال اگر فرزندش در اثر اشتباهات او ناخلف بار آمده باشد، آیا او برای تربیت غلط فرزند در برزخ، گرفتار عذاب میشود؟
تفاوت معجزه و کرامت چیست؟
مضطرّ واقعی در آیۀ "أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاه..."[1] کیست؟
چرا نمیتوانیم اسرار و حقایقی را که دربارۀ نماز میشنویم، در نماز خود بیابیم؟
اینکه برخی اعمال انسان بعد از مرگ هم تداوم دارد، به چه معناست؟
چگونه میتوان به اهلبیت(علیهمالسلام) یقین پیدا کرد و این یقین را بالا برد؟
آیا برای چشیدن لذت حضور خدا در وجود، باید تمام لذات دنیوی را ترک کنیم؟
آیا کسی که تمام عمرش اهل گناه بوده، میتوان به یقین گفت اهل شقاوت است؟
چطور بفهمیم در قلبمان هنوز تعلق به عالم ماده وجود دارد؟
عالم دخان چیست؟
آیا کسی که با اجل معلّق از دنیا میرود، فرصت تکامل را از دست میدهد؟ آیا این نقص جبرانپذیر است؟
راه ورود به عالم بقیةالله و مهدویت، عبور از مدرنیته و جلوات ان است. اما آیا در زمان ما میتوان بدون استفاده از مدرنیته زندگی کرد؟ اگر نه، پس باید فاتحۀ ورود به عالم بقای بقیةالله را خواند؟ چه باید کرد؟
آیا ملکات ناپسندی که با انسان به برزخ منتقل میشود، در اثر عذابها و فشارهای برزخی کاملاً پاک میگردد؟
آیا ارواح پس از مرگ، این امکان را دارند که به عالم ماده سر بزنند؟
آیا اینکه میگویند شیعه در آتش خلود ندارد، درست است؟
چرا پس از توبه، باز هم افکار و خاطرات گذشته از ذهن پاک نمیشود؟
کسی که نتواند در دنیا با تلاش و مجاهده، از تعلقات رها شود و رنگهای غیر الهی را از روحش پاک کند، آیا در برزخ، پاک و خالص میشود؟
آیا علامت و نشانهای برای ورود به عالم غیب، وجود دارد؟
در ابتدای توبه، شور و شوق انسان زیاد است و حرکتش سریع؛ اما پس از مدتی هیجانش کم و انگار حرکتش کند میشود. چرا؟
آیا بر اساس آیۀ "اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ" ، ایمان با ظلمت جمع میشود؟
احتضار با سکرات مرگ چه فرقی دارد؟
گاهی فکر میکنیم اخلاق بد یا صفت رذیلهای که داشتیم، از بین رفته است. اما پس از مدتی، دوباره به آن احساس گرایش میکنیم. آیا این یعنی همۀ تلاشهایمان برای کنار گذاشتن آن اخلاق بد، بیهوده بوده است؟
آیا همۀ انسانها لذت مرگ را میچشند یا مرگ فقط برای مؤمنان و سعادتمندان، زیباست؟
میگویند: راهِ از بین رفتن بسیاری از مشکلات اخلاقی و بینشی، عرفان و معرفت است. معنای عرفان و معرفت چیست؟
ارادۀ انسان در سرنوشت او چه تأثیری دارد؟ آیا اینکه هیچ چیز بدون اذن خدا اتفاق نمیافتد و او میداند که هرکس چه خواهد کرد، به معنی سلب اختیار از انسان نیست؟
چگونه انسان میتواند با تقویت نفس و ریاضتهای شرعی، روحیات خود را اصلاح کند و در عین حال، مطمئن باشد که در مسیر درست پیش میرود و اسیر فریبکاری نفس نشده است؟
در معارف آمده است: همه به لقاء خدا میرسند. اما لقاء خداوند برای انسان جهنّمی و گنهکار چگونه است؟
تجرد چیست و با کمال و سعادت انسان، چه رابطهای دارد؟
فرق حرکت جامع در دین با حرکت تکبُعدی در زاویه چیست؟
بسیاری از آیات قرآن، انسان را به آموختن علم تشویق کرده است؛ پس چرا میگویند:
حد و حدود تسلیم، چیست؟ آیا باید در برابر هر پیشامدی که اتفاق میافتد، تسلیم باشیم؟
چرا همیشه نمیتوانیم آنچه را از معارف میشنویم، بچشیم و در میدان عمل پیاده کنیم؟ این مسئله، گاه باعث ناامیدی میشود؛ آیا این ناامیدی، تلقین شیطان است؟
چگونه میتوانیم تشخیص دهیم امتحاناتی که در زندگی پیش میآیند، پیآمد حرکت غلط خودمان هستند یا وسیلهای برای بالا بردن درجات وجودمان؟
آیا سالک، متوجه حرکت وجودی خود میشود؟
اگر امتحانات الهی، نشانۀ توجه خدا به بنده است، پس آیا کسانی که کمتر امتحان میشوند و فشار و سختی میکشند، کمتر مورد عنایت خدا هستند؟
آیا خیراتی که برای اموات شقی فرستاده میشود، به آنها میرسد و نجاتشان میدهد؟
میگویند: خوابهای انسان، متأثر از اتفاقاتی است که در طول روز برای او میافتد. پس چرا گاه با اینکه روز را در کسب معارف میگذرانیم، شب، خوابهای دنیایی میبینیم؟
آیا حضرت آدم(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) در بهشت اسماء، خلقت مادی داشتند؟
آیا با مرگ، باب کسب فضایل و دفع رذایل بسته میشود؟ اگر این طور است، پس چرا میگویند مؤمنین در برزخ، سر سفرۀ معارف امام صادق(علیهالسلام) مینشینند؟
آیا شيعيان گنهکار، مشمول شفاعت حضرت علی(علیهالسلام) قرار میگیرند و به بهشت میروند یا اهل جهنّماند؟
آیا افعال انسان میتواند او را از رذایل اخلاقی پاک کند؟
بینش چیست؟
از كجا چارچوبهای صحیح را در عمل تشخیص دهیم؟
آیا درست است به این بهانه که مؤمن نباید ذلیل شود، از خدا بخواهیم امتحاناتی را که سبب خوار شدن ما میشود، از ما بردارد؟
چرا در قرآن کریم آمده که خدا هرکس را بخواهد، گمراه میکند؟
آیا هر نوع چون و چرا کردن، دست بردن در دستگاه الهی است؟
قضا و قدَر الهی به زبان ساده چیست؟
آیا اینکه کمال انسان، رسیدن به بینهایت است، با استعداد و سرّالقدر هرکس منافات ندارد؟
تجرد یعنی چه؟
آیا عبادات، محصور در زمان و مکان است؟
آیا ممکن است اعمال ما بینتیجه بماند؟
آیا آیات "وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. اُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[1]، فقط برای چهارده معصوم(علیهمالسلام) نازل شده است؟
از كجا میتوانیم بفهمیم آیا در حال حركت رو به كمال حقیقی هستیم یا نه؟
اگر رسیدن به کمال تدریجی است، پس چطور برخی، یکدفعه دچار جذبه و یقظه میشوند و ره صدساله را یکشبه طی میکنند؟
آیا قرار گرفتن در محیطی كه در آن غیبت میشود یا موسیقی حرام پخش میشود، سبب دوری از امام میگردد؟
میدانیم ائمه(علیهمالسلام) به علت تخلّق اسمائی، میتوانند هر کاری انجام دهند؛ اما گاه خواستههای ما را اجابت نمیکنند. آیا ممکن است علتش این باشد که خواستههای ما خارج از سنن الهی است؟
ما باید چه طلبی داشته باشیم و از خدا و امام، چه بخواهیم؟
گاه ما از خدا طلب و درخواستی داریم و میخواهیم برای حاجتی دعا کنیم؛ اما میدانیم این خواستن، با رضا به خواست الهی منافات دارد. چه کنیم؟ آیا دعا نکنیم و نخواهیم؟
چگونه میتوانیم نسبت به جمال و جلالِ مقام ولایت، طیب نفس داشته باشیم؛ یعنی سِلم داشته و تسلیم باشیم؟
فرق امام با ما چیست؟
هستند کسانی که وظیفهشان را درست و کامل انجام نمیدهند و میگویند: من كارم را به ائمه(علیهمالسلام) واگذار كردهام! آیا این، صحیح است؟
چرا گاهی توفیقات از ما گرفته میشود؟
آیا فقط در عالم عشق است که انسان به هیچ وجه، خود را نمیبیند؟ اگر این طور است، پس چگونه در هر رتبهای فرمودهاند خود را نبین؟
چگونه باید استعدادهای وجودمان را ظهور دهیم؟
آیا اختیار انسان، در پذیرش استعدادهای وجودی است یا در نحوهی استفاده از آنها؟ و اگر اختیار در پذیرش استعدادها نیست، پس آیا استعدادهای همهی مردم، یکی است؟
رابطهی اختیار انسان با علم خدا را توضیح دهید؟
مضطرّ واقعی کیست؟ چرا ما مضطرّ نیستیم؟ و چگونه میتوان مضطر شد؟
چگونه باید همین جا، برزخ خود را طی کنیم؟
آیا اولیاءالله، برزخ دارند؟
در زندگی روزمره، عمل به واجبات ارجح است یا مستحبات؟
برزخ چیست؟
آیا ما همیشه ملزم به ابراز عقیده در برابر دشمنان هستیم یا اصل برائت و ولایت، بايد وجودی باشد؟
چرا وقتی خدا وعده کرده در قبال کار خوب ما ثواب دهد، نباید از او طلبکار باشیم؟ طلب داشتن از خدا با طلبکار بودن از او چه فرقی دارد؟
چگونه طلب خود را بالا ببریم؟
چه کنیم تا نسبت به روزیای كه به ما دادهاند، ناراضی نباشیم؟
چه كنیم تا به مظاهر ولایت و مراتب آن، قرب پيدا کنيم؟
بالا بردن معرفت به ربوبيت، یعنی چه؟
در معنای کلی عبودیت، چنین بیان شده است که:
آیا عبودیت فقط برای خداست یا مراتب دارد؟
آیا حضرت نوح(علینبیّناوآلهوعلیهالسلام) به قرب تشریفاتی رسیده بودند؟ اگر چنین است، پس چرا نمیدانستند که نباید درخواست نجات فرزندشان را داشته باشند؟
منظور از قرب تشریفاتی چيست؟
در كدام عالم، عبادت، رنگ بیشتری دارد و در كدام عالم، عبودیت؟
آیۀ "ثُمَّ أنْشَأناهُ خَلْقاً آخَرَ" [1]،از چه جهت به بحث قرب مربوط است؟
چگونه ممكن است گاهی اوقات، قرب به خدا، مساوی بُعد از او باشد؟
دربارۀ قرب به خداوند و بُعد از او، بیشتر توضیح دهید.
قرب تشریعی چیست، چگونه حاصل میشود و در هر رتبهای از وجودمان، چگونه آن را تشخیص دهیم؟
مگر اختیار را خدا به انسان نداده؛ پس آیا میتوان گفت كسی كه شقاوت را انتخاب میكند، خدا شقیاش كرده است؟
با توجه به اینکه همۀ هستی، ظهور وجود هستند، جایگاه وهم كجاست؟
آیا توهم نیز در آن جهان، مورد شفاعت قرار میگیرد؟
آیا آثار عمل زشتی كه ما در گذشته انجام دادهایم، با حركت صحیح در آینده از بین میرود؟
ارتباط هدایت در این سرا با شفاعت در سرای دیگر چیست؟
در مواقعی كه جبهۀ حق، از جهت استدلال نمیتواند با جبهۀ باطل مقابله كند، وظیفهاش چیست؟
وقتی صفتی در ما ملكه میشود، آیا به این معنی است که تمام مراتب آن صفت در ما ملکه شده و ممكن است ظهور كند؟
با توجه به آیۀ "ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أساؤُا السُّوای أنْ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ وَ كانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ"[1]، منظور از سوء عاقبت چیست؟
یكی از راههای دوری از عصبیت، فانی كردن ارادۀ خود در ارادۀ استاد است. این مسئله برای کسانی كه دسترسی به استاد ندارند، چگونه ممكن است؟
آیا اگر به جای اینکه از رفتار و کردار و سیرۀ اهلبیت(علیهمالسلام) الگوگیری کنیم، رفتار استاد و معلم خود را الگو قرار دهیم، نشانۀ عصبیت است
ما فكر میكنیم بسیاری از اعمالمان از روی تعبّد است؛ در حالی كه ممكن است تقلیدی باشد. حال اگر اعمال و رفتار درست دینی را در كسی كه دوستش داریم، ببینیم و عیناً عمل كنیم، آیا این، ریشه در تعصب دارد؟
اگر در قلب تعصب داشته باشیم، ولی آن را ظهور ندهیم، باز هم ایمان از ما گرفته میشود؟
در حدیث آمده كه عصبیت در قیامت، سربندی از آتش است. از طرفی میدانیم هر چیز در قیامت، صورت ملكوتی متناسب با خود دارد. سؤال اینجاست كه مگر ریشۀ عصبیت، تعلق در قلب نیست؛ پس چرا صورت ملكوتی آن، به صورت سربندی از آتش در سر، ظاهر میشود نه در دل؟
آيا شیطان، اخلاق خوب هم دارد؟
چگونه وظیفهمان را در دفاع از حق، تشخیص دهیم؟ از كجا بفهمیم باید سكوت كنیم یا مبارزه؟
آیا جانبداری و دفاع از دوست مؤمن، غیرت دینی است یا تعصّب؟
اعتدال قوای شهوت و غضب، به چه معناست؟