امامت چیست؟

امامت

  در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 25، 1 صفر ۱۴۴۲) به تبیین موضوع امامت چیست؟ می‌پردازیم.

به دنبال مباحث بیان شده در جلسات قبل، به تبیین آداب ظاهری و باطنی امامت می‌پردازیم. مسئله‌ای که می‌توان گفت در میان امت اسلام، نزاعی بالاتر از آن وجود نداشته است. برداشت‌ها و تفسیرهایی که در هر زمان از امامت شکل گرفت، زمینه‌ساز رخدادهایی چون سقیفه و کربلا بود. زمانی که اجتهاد در مقابل نصّ خدا و پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) قرار گرفت و تبدیل به فرهنگ و سیستم جامعۀ اسلامی شد، بعضی افراد ادعا کردند که از پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بیشتر می‌دانند و جایگاه حقیقی نبوت و امامت مخفی شد. با این شرایط، امامت که تجلّی توحید، عدل و نبوت و در نهایت ظهور ولایت خداست، از جایگاه اصلی خود خارج شد و کار تا آنجا پیش رفت که امثال ابوحنیفه و شافعی، امام نامیده شدند و یزید و بنی‌العباس، امیرالمؤمنین!

جهل مردم به ولایت امام، همچنین محدود کردن مقام امام در شخص و نیز درک نکردن رابطۀ امام با توحید و نبوت، باعث شد که مانور حضرات معصومین(علیهم‌السلام) در تمامی زوایا کمرنگ شود. بعد از جریان کربلا هم، چهارامامی‌ها، زیدیون و بقیۀ فرقه‌ها به راحتی در جامعه مطرح شدند و به طور کلی حکومت به دست افرادی غیر از امام افتاد. در خفا بودن جایگاه امامت تا آنجا پیش رفت که معرفی حضرات معصومین(علیهم‌السلام) به عنوان فرزندان پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) تنها از طریق شاگردانشان صورت می‌گرفت. این اتفاق مخصوص زمان مشخصی نیست و در تمام دوران‌ها، حقیقت امام غایب بوده است. تا جایی که اکنون غیبت امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) اتفاق افتاده است. در زمان غیبت صغری حضرت از طریق نایبانشان با مردم در ارتباط بودند، ولی از ابتدای غیبت کبری باب ارتباط به طور کلی بسته شد.

اینکه می گوییم شناخت ظاهری و باطنی امامت همیشه نزاع برانگیز بوده، به این معناست که حقیقت توحید همیشه مورد اختلاف بوده است. چرا که امامت آخرین تجلّی توحید است که در ولایت جلوه کرده و مسئولیت برقراری تعادل مابین دنیا و آخرت مردم را بر عهده گرفته است. بنابراین معنی عام امامت، ریاست دینی است. همان دینی که با عدل الهی، نبوت نبی و ظهور توحید و ولایت الهی، اسلام نام گرفت. این دین بعد از رسالت و شریعت، زعیم می‌خواهد. وقتی ختم رسالت شد و باب نبوت بسته شد، چه کسی باید ریاست دین را به عهده بگیرد؟

 این حاکم، امامی است که جلوۀ کامل ولایت، توحید، نبوت و عدل الهی است و جدای از آنها نیست. به همین دلیل اگر نبوت را لطف الهی می‌دانیم و قبول داریم که این لطف استمرار دارد، می‌پذیریم که بعد از ختم نبوت، استمرار این لطف نیازمند مجری است. و به این ترتیب امامت به میان می‌آید که آن هم لطف حق‌تعالی است.

در کل حقیقت ولایت امام، امری ساری و جاری در تمام هستی است و همه چیز در جلوۀ ولایت امام رو به غایت خلقتش پیش می‌رود. اما در مورد انسان‌ها جدای از این بعد معنوی، وجه دیگری از امامت اضافه می‌شود که همان حفظ ظاهرِ شریعت و مصالح دینی و دنیوی مردم است. مسئولیت امام به وجود آوردن یک دین و یا حفاظت از آن نیست، او همان دینی را که بوده، ریاست می‌کند و مردم را در حفظ مسائل دینی ترغیب می‌کند. یعنی امام جلوۀ ولایت است به لحاظ حفظ دین در میان مردم، نه حفظ دین بِما هوَ دین.

مسئلۀ امامت به قدری اهمیت دارد که به هیچ عنوان نمی‌شود ویژگی‌هایی تعیین کرد و هر کس را که دارای آن‌ها  بود، امام نامید. چون امامت جلوۀ ولایت خداست، پس معرفی و استمرار آن نیز بر خدا واجب است. تنها کسی می‌تواند امامِ خاتم انبیا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) باشد که اتحاد با نورانیت رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) داشته باشد و هم‌سنخ ایشان باشد. یعنی خود رسول اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نمی‌توانستند حضرت علی(علیه‌السلام) را ولی خود معرفی کنند و وراثتی که به حضرت علی(علیه‌السلام) رسید تنها از سوی خدا بود.

مشکلی که ما شیعیان داریم این است که چون امامت را محدود در شریعت کرده‌ایم، با وجود نایبان امام که احکام الهی را استنباط و اجرا می‌کنند، دیگر درد غیبت امام را نداریم. به همین دلیل پادشاهان به راحتی بر ما حکومت کرده‌اند و احکام دینی را هم به دست مجتهدان سپرده‌اند. لذا امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) مسئلۀ «ولایت فقیه» را مطرح کردند. ولی‌فقیه، کسی است که هم دین و هم دنیای مردم در اختیارش باشد. بنابر سخنان امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) دین تک بعدی نیست و اگر فقه را از دیگر زمینه‌ها جدا کنیم، نتیجه‌اش می‌شود جامعه‌ای که در حال حاضر شکل گرفته و امامش در غیبت است. حفظ ولایت فقیه، یعنی دین و دنیا در کنار هم با ولایت جلو بروند.

پس صحبت تنها از اجتهاد در احکام دین نیست؛ بلکه صحبت از ولایت است. یعنی امام عبارت است از خلیفة‌الله.

خلیفة‌اللهیِ امام این است که حضور امام را در سراسر هستی از عرش تا فرش بیابیم و این رعایت ادب باطنی امامت است. در این صورت، احکام و ظاهر شریعت هم حاکم خواهد شد. یعنی ممکن نیست باطن را بیابیم و ظاهر را نداشته باشیم.

"وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیکُم وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِن وِلایَتِکُم، طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا"[1]. خداوند صلوات ما بر شما و ولایت شما را که به ما اختصاص داده است، سبب پاکی طینت و طهارت جان‌های ما و پاکسازی اخلاق و کفّارۀ گناهان ما قرار داده است.

پس اگر خود را تمام و کمال در اختیار ولایت امام قرار دهیم، ظاهر و باطنمان پاک می‌شود و در مسیر غایت خلقتمان که لقاء حق‌تعالی است حرکت خواهیم کرد.

 

 


[1]. مفاتیح‌الجنان، زیارت جامعۀ کبیره.

 



نظرات کاربران

//