انسان کامل

موضوع انسان کامل

در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 17، 20 محرم ۱۴۴۲) به تبیین موضوع انسان کامل می‌پردازیم.

به اینجا رسیدیم که دین یعنی حاکمیت انسان کامل؛ چون هدف دین، کمال انسانی است و انسان کامل باید باشد تا تمام موجودات و به‌ویژه انسان‌ها به کمال لایق خود برسند. انسان و کمال را به طور مجمل شناختیم. اکنون می‌خواهیم قدری دربارۀ انسان کامل و ویژگی‌های او سخن بگوییم.

و چه نیکوست پس از روضه‌های اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از مقامات این انسان‌های کامل بگوییم تا بهتر بفهمیم اشقیا با چه کسانی چنین کردند؛ و چرا قرن‌هاست دنیا در این‌همه تنگی و تاریکیِ گناه، تفرقه، درد و افسردگی فرو رفته است. البته فقط تقصیر گذشتگان نیست؛ امثال ما هم گذاشتیم دین را پشت ابر ببرند و بی‌خیال، زندگی‌مان را کردیم.

در انقلاب اسلامی، شعاعی از آن حقیقت در مملکت ایران تابید و به نور آن سلالۀ پاک، پرتوافشانی کرد؛ اما باز ما نشستیم و چنان مسحور بازی زر و زور و تزویر دنیا شدیم که یادمان رفت سراغی از امام زمان خود بگیریم.

این‌گونه بود که پردۀ غیبت روزبه‌روز غلیظ‌تر شد و می‌شود. با این حال، حرکت امام خمینی(قدّس‌سرّه) راه گسترش معارف ولایی را گسترد و امروز ما این مباحث عمیق را با اتّکا به سفرۀ ولایی آن بزرگوار مطرح می‌کنیم[1]؛ کسی که از ابتدای جوانی، تمام زوایای وجودش را به خاندان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) وصل کرده بود و این را روند زندگی و کتاب‌های او و سیره‌ای که از خود در قلب‌ها به جای گذاشته است، نشان می‌دهد.

برای همین بود که توانست در تبعید، چنان انقلابی به‌پا کند؛ نه فقط انقلاب سیاسی، بلکه انقلابی جامع برای نجات نوع انسان از استکبار نفس و زر و زور و تزویر دنیا در میدان جهاد اکبر و اصغر. امروز هم دنیا خیلی بهتر از ما می‌فهمد که امام با قلب‌ها و اندیشه‌ها چه کرد و چگونه آن خیل عظیم را در راه حق، متحد ساخت.

نکتۀ اول که به آن اشاره می‌کنیم، ضرورت وجود انسان کامل است که از سه جهت تبیین می‌شود.

جهت اول اینکه ارادۀ خدا و هدف خلقت یعنی ظهور حق و جامع اسماء الهی، تنها با وجود انسان کامل محقّق می‌شود. جهت دوم، اینکه تنها انسان کامل که مظهر جامع اسماء الهی است، می‌تواند خلیفۀ برحقّ خدا و واسطۀ فیض او برای تمام عالم باشد. جهت سوم نیز حفظ و بقای نظام هستی است که طبق روایات اگر لحظه‌ای انسان کامل نباشد، همه چیز متلاشی می‌شود؛ و این، هم به تأثیر و تصرّف او در بطن عالم برمی‌گردد، هم به دوام شرع و مصالح زندگی.

بنابراین انسان کامل در ظهور و ثبات عالم، نقش بسزا دارد و اصلاً اوست که عالم هست. اما شاید این شبهه پیش آید که: پیش از خلقت انسان کامل در عالم ماده، عرش و کرسی و افلاک و... بودند و کار خود را می‌کردند؛ عالم هم آفریده می‌شد. چه خللی بود که وجود انسان کامل را ضروری می‌کرد؟

در پاسخ باید بگوییم اگرچه صورت مادی و دنیایی انسان کامل در ابتدا آفریده نشده، حقیقت نوری او که جلوۀ جامع شمس وجود است، از آغاز بوده و مظهر حق شده. او بدون اینکه هنوز تعیّنی داشته باشد، با تحقّق نوری خود، عامل تعین همۀ اشیاء شده و عرش و کرسی و افلاک و همۀ هستی به یُمن آن حقیقت نوری برپا هستند.

توضیح آنکه هریک از موجودات، مظهر برخی اسماء الهی هستند. در طبیعت، هر گل و گیاه یا هر حیوان، نقش و آثار خود را دارد و با بقیه متفاوت است. حتی در بدن ما نیز هر عضو و هر قوّه، کاری را انجام می‌دهد که بقیه انجام نمی‌دهند. این یعنی هیچ‌چیز در ظهور اسماء، کامل نیست و برای ظهور اسماء خاص خود نیز همه باید در بستر مناسب قرار گیرند. مثل دانه‌ای که باید زیر خاک برود تا برگ و گل و نهایتاً میوه از درونش ظهور پیدا کند.

این بستر جامع، تنها و تنها انسان کامل است که می‌تواند مظهر کامل اسماء الهی باشد؛ همان که خلقت عالم به واسطۀ حقیقت نورانی او بوده و پس از خلقت مادی او، در ظاهر هم متصدی حفظ و دوام نظام آفرینش شده است. او براساس قربی که به خدا دارد و آیینۀ تمام‌نمای اسماء حقّ است، قلب و قبلۀ هستی و حاکم بر تمام مراتب است. مقصود آفرینش، اوست و عالم بدون او همچون جسد بدون روح است که بر جسد بی‌روح نمی‌توان نامِ انسان نهاد.

پس غرض از خلقت انسان کامل فقط اجرای شریعت نیست؛ بلکه رساندن نفوس انسانی به حقیقت و هدف وجودشان یعنی خداست؛ که فرمود: "عَبْدِي، خَلَقْتُ الأشْيَاءَ لِأجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لِأجْلِي"[2]. درواقع انسان کامل، ریسمان کمال برای انسان، بلکه برای همۀ هستی است. هرجا هر شعاعی از کمال مادی یا معنوی از کسی صادر می‌شود، سریان نور ولایتِ انسان کامل است و هرچه کمال کسی بالاتر رود، نشان می‌دهد به ولایت نزدیک‌تر شده و از او فیض می‌گیرد.

امروز اوج پیشرفت در دنیاست. اما صاحب این پیشرفت، انسان است و درواقع اوست که پیش می‌رود؛ آن هم با اتّکا به حقیقتی کامل که در درونش جاری است. آن حقیقت، همین ولایت انسان کامل است که رمز نجات همۀ انبیاء و امت‌هاست و هر موفقیتی در افکار، اندیشه‌ها و عواطف انسانی باشد، حتی موفقیت‌های علمی، همه از اوست.

بنابراین همواره لازم است انسان کاملی در زمین باشد که تکوین و تشریع را سرپا نگه دارد و نگذارد شیرازه‌های عالم از هم بپاشد. این انسان کامل در هر زمان، امام آن زمان است که اصل وجود او در ولایتش است. یعنی حقیقت محمدی(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) صرفاً فردی با مشخصات ویژه نیست؛ چنان‌که حقیقت علوی(علیه‌السلام) نیز صرفاً فردی زادۀ ابوطالب و سایر ائمه(علیهم‌السلام) صرفاً فرزندان پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نیستند؛ بلکه حقیقت آن‌ها نوری است که منشأ خلقت دیگر مخلوقات و حتی تعین مادی خود آن‌ها در دنیاست.

اما آن‌ها که فقط ظاهر دین را دارند، این را نمی‌فهمند و درنتیجه به راحتی مقابل این ستون‌های نور می‌ایستند و آنان را به شهادت می‌رسانند. غافل از اینکه حتی شمشیری که آن‌ها در دست می‌گیرند، به اذن ولایت ضربه می‌زند!

به این ترتیب همواره انسان‌های کامل به شهادت رسیدند و ازاین‌رو خداوند آخرین انسان کامل را به غیبت برد تا از گزند کوردلان، مصون بماند و هدف خلقت را به ظهور رساند. خداوند انسان‌ها را از رؤیت او منع کرد. ولی تمام مراتب هستی، به یُمن او هستند و کار خود را می‌کنند. وای به حال انسانی که این حقیقت را از یاد ببرد و گمان کند بدون نگرش توحیدی و نظر به نور ولایت، فقط با اعمال ظاهری می‌تواند رو به کمال برود.

مقام دیگر انسان‌های کامل، مشیت مطلق الهی است. امام خمینی(قدّس‌سرّه) می‌فرماید:

«مشیت است که ریسمان محکمی است بين آسمان الهيت و زمين‏هاى خلقى؛ و دستاويز استوارى است كه از آسمان واحديت، متدلّى[3] شده و متحقّق به مقام واحديت گشته و كسى كه افقش با افق مشيت يكى است، اوست سبب متصل بين آسمان و زمين، و به واسطۀ او خداوند وجود را آغاز کرده و با او ختم خواهد نمود و اوست حقيقت محمديه و علويه(صلوات‌اللّه‌عليهما).»[4]

آری؛ آن‌ها ظرف مشیت الهی و ظرف همۀ حقایق هستی‌اند. اهل دل و اهل تفقّه می‌دانند در تمام مراتب خلقت فقط مشیت حق جاری است. حتی همین قلم و دست که با آن می‌نویسیم، نیز نیرو و شوق و اراده‌مان، همه از شئون و ظهور مشیت است. همه از اوست و «من می‌کنم»، «من می‌نویسم» و... اعتباری بیش نیست. همه را یکی می‌کند: حق در جلوۀ ولایت؛ و هرچه غیر از این ببینیم، توهم است.

خدا یکی است و یک تجلی کرده؛ اما آن تجلی، همۀ مراتب را در جریان و ظهور خود دارد. او سریان وجود الهی است و با همۀ اشیاء هست. اما این کثرت اعتباری به بساطت و وحدتش آسیب نمی‌زند، بلکه انتشار نورش است.

دیگر ویژگی انسان کامل، هماهنگی و تطابق کامل با کتاب تدوینی حق یعنی قرآن است؛ تا جایی که کتاب تکوینی و قرآن ناطق نام گرفته است. آن‌ها حاملان قرآن و تنها کسانی‌اند که ادعا و توان درک کامل ظاهر و باطن قرآن را دارند.

بزرگان گفته‌اند: قرآن‌کریم از جانب حق‌تعالی با هزار حجاب به سوی خلق نازل شده و اگر با همان عظمتی که در لوح محفوظ است، نازل می‌شد، عرش از شدت نور آن ذوب می‌گشت، چه رسد به آسمان دنیا.

اما امام خمینی(قدّس‌سرّه) در ادامۀ این کلام می‌فرماید:

«من می‌گویم: کتاب تکوینی الهی و و قرآن ناطق ربّانى نيز از جهان غيب و گنجينۀ مكنون الهى با هفتادهزار حجاب نازل شده است تا اين كتاب تدوينى الهى را حامل گشته و نفوسِ برگشتۀ زندانى در زندان طبيعت را از زندان طبع و جهنم طبيعت آزاد كند.»[5]

پس همان‌گونه که حقیقت قرآن "لايَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ"[6] است، برای شناخت انسان کامل نیز باید هفتادهزار حجاب را از خود دور کنیم؛ وگرنه او را نمی‌یابیم و درنتیجه خود را هم پیدا نمی‌کنیم، چون تنها در آیینۀ اوست که می‌توانیم بهرۀ خود را از انسانیت درک نماییم و به سوی غایت وجودمان پیش رویم.

ولایت انسان کامل در تمام مراتب وجود، مطلق است و بدون هیچ تقیّدی بر تمام مراتب تعیّنات، احاطه و سعۀ وجودی دارد. او از همۀ مراتب، بهره برده و در همۀ مراتب، حاکم است و با حضور در همۀ عوالم، توان نفوذ در آن‌ها را دارد؛ چنان‌که در زیارت جامعۀ کبیره می‌خوانیم: "أَسْمَاؤُكُمْ فِي الْأَسْمَاءِ وَ أَجْسَادُكُمْ فِي الْأَجْسَادِ وَ أَرْوَاحُكُمْ فِي الْأَرْوَاحِ وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ وَ آثَارُكُمْ فِي الْآثَارِ وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ"[7].

درنهایت، معاد همۀ عوالم و آفریده‌ها نیز به سوی اوست؛ که "إِيَابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ وَ حِسَابُهُمْ عَلَيْكُم"[8].

حقیقت انسان کامل، پیوسته در عروج و تعالی است و لحظه‌ای در کمال خود که کمال همۀ هستی را در بر دارد، متوقف نیست؛ چنان‌که می‌بینیم هیچ موجودی در عالم، توقف ندارد و همه در حال حرکت‌اند.

خلاصه اینکه اول و آخر، انسان کامل است؛ که "بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ". پس او را دریابیم و اگر در ظاهر رو به کعبۀ سنگی عبادت می‌کنیم، در باطن به قلب امام اقتدا نماییم تا بندگی‌مان به روح الهی تأیید شود. بدانیم اگر به او وصل شویم، حتی یک رکعت نماز بخوانیم، یا یک یاالله بگوییم، برای ابدیتمان کافی است؛ اگرچه بقیۀ عمرمان را فقط طبق وظیفه عمل کنیم و به درک عمق وظایفمان نرسیم.

 

[1]- ناظر بر کتاب «ولایت انسان کامل از منظر عرفانی سیدحیدر آملی و امام خمینی(قدّس‌سرّه)»، خیرالنّساء خادم، صص45-75.

[2]- الجواهر السنية، كليات حديث قدسی، ص710 : بنده‌ام، اشياء را برای تو و تو را به خاطر خودم خلق کردم.

[3]- متدلّی: آویخته.

[4]- شرح دعاى سحر، ص142.

[5]- شرح دعاى سحر، ص93.

[6]- سورۀ واقعه، آیۀ 79 : جز پاکان، دست کسی به آن نمی‌رسد.

[7]- نام‌های شما در نام‌ها، جسدهای شما در اجساد، روح‌های شما در ارواح، نفس‌های شما در نفوس، آثار شما در آثار و قبور شما در قبور هست.

[8]- زیارت جامعۀ کبیره : بازگشت خلق به سوی شما و حساب آن‌ها بر عهدۀ شماست.

 



نظرات کاربران

//