صیانت ذات

صیانت ذات

در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 10، 12 محرم ۱۴۴۲) به تبیین موضوع صیانت ذات می‌پردازیم.

توفیق داشتیم در محور عشق، با حرکت امام حسین(علیه‌السلام) جهت احیای دین همراه باشیم و جامعیت دین را در توجه به جامعیت انسان؛ یعنی با شناخت جایگاه و مقام انسانیِ انسان در نظام هستی، بررسی کنیم. دانستیم که انسان دارای ابعاد وجودی بی‌نهایتی است که تا ذات احدی الهی قدرت فرکانس و صعود دارد.

 دین در واقع بیان‌گر این است که انسان موجودی جاودان در هستی است. موجودی که علاوه بر حیثیت چهار بُعدی[1]، حیثیت بالاتر و ابعاد بالاتر عقلانی، فراطبیعی، متافیزیکی و عاطفی دارد. همۀ این‌ ابعاد، از دین برای انسان تأمین می‌شود.

 انسان نیز به نوبۀ خود باید از دین چنین طلب صادقانه‌ای باید داشته باشد، رابطه‌اش با دین؛ رابطۀ ابدی، جاودانه، بی‌بُعد، بی‌ثقل، رها، همراه با سعه، بی‌ضیق، بی‌زاویه و به وسعت بی‌نهایت باشد. این نوع رابطه همان لقا و غایت ‌مُنا[2] و آمال و آرزوی انسان‌هاست. این هدف دین و هدف حسین(علیه‌السلام) است.

دیروز از انتظار اصلی و فرعی سخن گفتیم. امروز از انتظار انسان از دین خواهیم گفت. انتظار انسان از دین مانند یک بیمار از طبیبی است که:

1. می‌خواهد طبیب بیماری‌اش را شناسایی کند؛

2. بعد از شناسایی راهنمایی کند؛

3. راه پیشگیری، رفع و دفع را نشان دهد.

اما انتظاری که دین از انسان دارد این است که کاملاً تسلیم باشد: "يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً"[3].

همان‌‌طور که طبیب وقتی مرض را تشخیص می‌دهد، نسخه می‌نویسد و دستوری می‌دهد، از مریض انتظار انجام اوامرش را همراه با سِلم درونی دارد.

به همین مناسبت رسول می‌آید تا دین را ابلاغ کند. در مباحث روزهای گذشته گفتیم که رسول به ما دین نمی‌دهد؛ بلکه اسماء خدا و معرفت را از ذات خدا علی‌الاتصال می‌گیرد و ابلاغ می‌کند. پس رسالت انبیای الهی حل مغالطۀ[4] شیطان در هویت انسان است نه در ماهیت او.

سؤالی مطرح می‌شود که چرا شیطان در ماهیت انسان نمی‌تواند دخالت کند، اما در مغالطۀ در هویت دخالت دارد و انبیا چه می‌کنند؟

کار انبیا در رسالتشان این است که با دین، مغالطۀ شیطان را در هویت انسان شناسایی کنند.

هویت آن ماهیتی است که انسان در اتصال با خدا تعینش می‌دهد. هویت آن حرکتی است که در انتخابِ انسان جهت تعین فجورها یا تقواها به وجود می‌آید. پس در هویت، شیطان حضور دارد. چون هویت از اینکه ماهیتش فجور است یا تقوا مبهم است؛ چون علی‌الاتصال حرکت جوهری دارند و تعین ندارند. لذا هویت، در ابهام است. وقتی در ابهام است شیطان در آن دخالت دارد.

از آنجا که شیطان اگر حقیقت خودش را نشان بدهد، زشتی آشکار می‌شود و  احدی مشرک و کافر نمی‌شود، با مغالطه، تسویف، تسویل، وسوسه[5] و... وارد عمل می‌شود.

دین ما را بر کرسی فطرت الهی‌مان می‌نشاند. به ما صیانت ذات و صیانت ماهیت می‌دهد. می‌گوید ماهیت، در زمان نیست؛ بلکه ماهیت عین ربط به حق و وجود است. و هویت است که زمان دارد. ماهیت طول و عرض و عمق ندارد و عین وجود و ربط به وجود است. گرسنگی‌ و تشنگی‌ ماهیت را فقط طبیعت سیراب نمی‌کند، محبت‌هایش را فقط احساس و عواطف پر نمی‌کند، کمال جویی‌اش را دنیا تأمین نمی‌کند؛ بلکه ماهیت را فقط و فقط دین تأمین می‌کند. "إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ"[6]

 

دین می‌گوید صیانت از ذات داشته باش. شریعت راه و ابزار این صیانت را می‌دهد. به‌عنوان مثال وقتی نماز را به‌عنوان ابزار در نظر بگیریم، وقتی نماز خواندیم می‌بینم آیا در آن ذات ما یا ماهیت ما تأثیر نوری گذاشته یا نگذاشته؟ اگر نگذاشته، خود را نمازخوان نمی‌دانیم.

صیانت ذات؛ یعنی در همه چیز، تأثیرش را در ذاتت جستجو کن. و از آنجا که ذات بُعد ندارد، یعنی نه در طول ، نه در عرض، نه در عمق، نه در زمان. اما انصافا ما تاثیرات وجود را در کجا جستجو می‌کنیم؟ یا منتظر فردا هستیم که از راه برسد یا در سه بعد دیگر گرفتاریم. غافل از اینکه این‌ها هویت ما هستند.

ما درحقیقت چهار رتبۀ وجودی داریم؛

1. بُعد ناقص؛

2. موجود مستکفی[7]؛

3. موجود تام.

4. فوق تمام.

هر چهار تای این‌ها ماهیتی هستند که عین ربط به وجود هستند.

مستکفی‌ها بر دو قسم هستند: یک قسم با ارتباط با عوامل بیرونی کامل می‌شوند، درست مثل ما؛ که برایمان شریعت و دین می‌آید. یک عده خودکفا هستند مثل افلاک.

اما درمورد قسم ناقص؛ از آن جهت ناقصند که توان رفع نیاز خودشان را ندارند؛ مثل نباتات و حیوانات.

اما انسان، جزء ناقص‌هایی است که استعداد مستکفی را دارد، اگر در مسیر مستکفی بیاید، می‌تواند به تام بلکه فوق تام برسد.

اینجاست که مولای ما، حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: "فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ اَلنَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا"[8] ما صنع حق هستیم، مردم صنع ما هستند؛ یعنی ما تام و فوق تمام هستیم، انسان‌ها مستکفی به‌علاوۀ ناقص هستند و حضرات می‌آیند تا نقص‌هایشان را بر‌دارند و در مسیر انسانیت تربیت کنند و به بُعد انسانیت برسانند.

خلاصه اینکه، دین از جهت اخلاقی و فرهنگی جامعۀ بشر را به تعادل دعوت کرده است. تعادل؛ یعنی حفظ آداب ظاهری و باطنی. جمع مُلک و ملکوت و جبروت در یک واحد یا در یک حقیقت. که مسیر آن، ابتدا فراگیری معرفت نفس است که او را به مبدأ شناسی، اسمای و صفات الهی می‌رساند و از اخلاق حیوانی و رذائل و ضمائم اخلاقی بیرون می‌کشد و به سوی اخلاق انسانی و سپس وادی دین قیِّم که همان ولایت است رهنمون می‌کند.

 

 

[1] - در جلسات قبل اشاره شد چهار بُعد طول، عرض، عمق و زمان.

[2]- منا: آرزوها، مقاصد، امیدها.

[3] - سورۀ نساء، آیۀ 65.

[4] - مُغالِطِه یا مَغلَطِه دلیل آوردن اشتباه یا غیرمجاز برای استدلال است که از نظر علم منطق به یکی از دلایل زیر نادرست باشد:

نخست آنکه دست‌کم یکی از مقدمات گزاره نادرست باشد؛ دوم آنکه مقدمات گزاره، متضمن نتیجهٔ گزاره نباشد. مغالطه ممکن است برای وارونه کردنِ حقیقت به کار رود.

[5] - موارد نام برده شده در بحث شیطان شناسی مفصل بیان شده است. به این بحث مراجعه شود.

[6] - سورۀ آل عمران، آیۀ 19.

[7] - یعنی نیاز به انفعال بیرونی ندارند که آن‌ها را کامل کند.

[8] - نهج‌البلاغه، نامه 28.

 



نظرات کاربران

//