ويژگی‌های ولایت‌مداری

ویژگی‌های ولایت‌مداری

در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 18، 21 محرم ۱۴۴۲) به تبیین موضوع ویژگی‌های ولایت‌مداری می‌پردازیم.

دانستیم دین حقیقتی عنداللهی و "لا إِكْراهَ"[1] است و در مراتب نزولش تمامی انسان‌ها را دربرمی‌گيرد و حتی کافرین و مشرکین هم در کنه وجودشان دین‌دار هستند؛ زیرا دین راه و روش زندگی انسانیِ انسان و عبور از ابعاد حیوانیت و نباتیت است. ادب دینی اقتضا می‌کند تا صاحب دین، يعنی "الله" را در مَظهريتش بشناسیم. "الله" در تمام مراحل با اسمای جمال و جلالش ظهور می‌کند تا اختیار از انسان‌ها سلب نشود و هستی در جبر و تفویض فرو نرود؛ لذا برای ظهور جلوۀ تامِّ خودش (دین) در انسان‌ها، نیز اجباری قرار نداده است.

 دانستیم اگر دین را با شناخت امامت که همان ظهور تام ولایت و نبوت و رسالت است، همراه نکنيم؛ از دین فقط راه و روشی برای ارضای هوای نفس باقی می‌ماند. لذا حقیقت دین در «توحید ولایی»‌ و شناخت مقام ولایت معرفی می‌شود.

برای رسیدن به توحيد ولایی باید «مؤتمٌ‌بهِ» امام‌ باشیم، نه مأموم‌شان؛ يعنی اقتدای درونی و بیرونی به ايشان کنيم و در تمام مراتب وجودمان از ايشان تبعیت موبه‌مو داشته باشيم.

امام خمينی (رحمة‌الله‌علیه) در کتاب سرالصلاتشان حقیقت اين تبعيت (ایتمام) را اين‌گونه توضيح داده‌اند: «طریق اسلم و نزدیک‌تر به نجات آن است که مصلی[2]، خود را در جميع اقوال و افعال تسلیم روحانیت رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یا مقام ولایت‌مآبیِ (حضرت علی)، یا امام عصر (سلام‌الله‌علیهما) نماید و به لسان آن‌ها ثناجویی از حق کند.»[3]

امام (رحمة‌الله‌علیه) از این حقیقت پرده برمی‌دارند که نمازگزار علاوه بر حفظ آداب ظاهری نماز طبق آنچه در شریعت آمده، باید به آداب باطنی آن که اقتدای درونی به انسان کامل است، نيز مقید باشد؛ یعنی در هنگام نماز، گرچه در ظاهر وضو می‌گیرد، روبه قبله می‌ايستد يا در نماز جماعت، با اقتدا به یک پیش‌نمازِ عادل از نواقص نمازش می‌کاهد و از فیوضات جمعی بهره‌مند می‌شود؛ اما در باطن نیز باید اقامۀ نماز کند. منتها اقامه در این رتبه دیگر اقتدا نیست، بلکه ایتمام است؛ یعنی قلبِ نمازگزار باید روبه حضرت حجت(عجل‌الله‌فرجه) بچرخد تا امام، قلب او را در دست گیرد؛ که اگر اين ایتمام حاصل شود، وصل به امام خواهد شد و محال است دیگر فکر دنیا، اموال، اولاد و ازواج در نماز سراغش آيد.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه) شرط اين اقتدا را تبعیت محض و‏ ‏تسلیم صِرف می‌داند و می‌فرمايند: «طی این سلوک روحانی و عروج به‏ ‏معراج الهی را چنانچه به هدایت آن بزرگواران می‌کند، به تبعیت محض و‏ ‏تسلیم صِرف از آن‌ها کند، که علی(علیه‌السلام) صراط مستقیم‏ و نماز‏ ‏مؤمنین است و خضرِ طریق سلوک است.»[4] پس « اگر کسی با قدم انانیّت خود بی تمسّک به ولایت آنان‏ ‏بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الی الشّیطان و الهاویة است‏.»[5]

مهمترین راه برای تبعیت، «شناخت» است. کسی که نقش واسطه‌گری ولایت را در نزول و صعود بداند و بفهمد بود و هستش به ولایت و بازگشتش هم به واسطۀ این حقیقت است دیگر به انجام چند فعل ظاهری و اقتدای فعلی و صفتی دلخوش نمی‌کند، بلکه تمام تلاش خود را برای توجه قلبی و ارتباط درونی با امام می‌گذارد که به‌تبع این ارتباط، افعال و اوصاف نیز تعدیل خواهند شد.

برای شناخت نقش ولایت در نزول، باید بدانیم میان دو چیز را برزخ گويند و ولايت «مقام برزخیت کبری» را در نزول داراست. يعنی حقیقتی است که یک وجهش به طرف حق است و آيينۀ وجودش به‌عنوان مُستفیض (گیرندۀ فیض)، تمام فیض و زیبایی‌های حق‌تعالی را بدون ذره‌ای تغییر می‌گیرد. و یک وجهش با عنوان مُفیض (فیض‌دهنده) به طرف خلق است و بدون دخالت انانیت و نظر به خود، تماماً همۀ آنچه را که گرفته، عیناً منعکس می‌کند. این مقام، تنها اسم اعظم الهی؛ يعنی حقیقت محمدیه(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) و در اتحادش حقيقت علوی(علیه‌السلام) است که او نیز این فیض را بدون نظر به خود، به‌طور اتمّ و اکمل از این مجرا می‌گیرد و در مراحل تکثری، جاری و ساری می‌کند. [6]

امام(رحمة‌الله‌علیه) ضمن تأکيد بر نقش واسطه‌گری ولايت در نزول، به نقش آن در سیر الی الله و بازگشت نيز اشاره می‌کنند: «همان‌طور که در قوس نزول احتیاج به واسطه است، قوس صعود و رجوع الی مابدء نیز بدون آن واسطه صورت نمی‌گیرد و ارتباط قلوب ناقصۀ مقیده و ارواح نازلۀ محدوده به تامّ، فوق‌التّمام و مطلق، من جمیع الجهات، بی ‌واسطه‌های روحانی و رابطه‌های غیبی تحقق پيدا نمی‌کند... تمسّک به اولیاء نعم که خودْ راه عروج به معارج را‏ ‏یافته و سیر الی الله را به اتمام رسانده‌اند از لوازم سیر الی الله ‏ ‏است.» [7]

حال که مقام ولایت يا حقیقت نوری اهل‌بیت(علیهم‌السلام) واسطۀ نزول و صعود ماست، حبشان واجب و از ارکان دین خواهد بود. به‌طوری‌که سیر ما، بدون تمسک به آن‌ها، که خود مسیر را رفته ‌و رسیده‌اند، سیر به‌سوی شیطان و جهنم است. اين حب، فقط به قلب برمی‌گردد و سبب نجات است؛ چنانکه بغضشان نیز سبب هلاکت دائمی است؛ پس بدون وساطت ايشان و متابعت از آن‌ها نمی‌توان راه مستقیم را طی کرد. آنان آغازگر وجود و غایت خلایق‌ و پایان‌بخش عالم ایجادند که: "بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ‏ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ"[8].

البته چنانکه بیان شد اين مودّت و حب باید برخاسته از قلب باشد، نه دوستی و عشق ظاهری. مسلماً حب برخاسته از قلب نشانه‌های خاص خود را دارد که مهمترین آن تبعیتِ موبه‌مو از امام در اندیشه، صفات و اعمال است. کسی که چنین تبعیتی را ‌تمام و کمال ندارد، ممکن است در دوستی‌اش مشرک شود! چنانکه امام(رحمة‌الله‌علیه)، می‌فرمايند: «به‌مجرد آنكه در قلب خود دوستى از حضرت امير(عليه‌السلام) و اولاد طاهرينش ديديم، مغرور به اين دوستى مى‌شويم و گمان مى‌كنيم با ترک تبعيت، اين دوستى محفوظ مى‌ماند. چه اطمينان است كه اگر انسان مراقبت نكرد و آثار دوستى را ترک كرد، اين دوستى باقى بماند؟ ممكن است در آن فشارهاى سكرات كه از براى غيرمؤمنين و مخلصين مى‌باشد انسان از دهشت و وحشت، على‌بن‌ابى‌طالب(عليه‌السلام) را فراموش كند.» [9]

اگر روحیۀ ما با امامی که حبش را در دل داریم يکی نشود، حتی ممکن است در فشارهای دنیوی نیز او را فراموش کنیم و دست به دامن هزاران اسباب و علل دیگر شویم. اگر در تمام مراتب وجودمان با امام «جفت» نشویم، از شفاعتش در دنیا و آخرت بهره‌ای نخواهیم برد.

اصل شفاعت از ديگر ويژگی‌های مقام ولايت است. امام(رحمة‌الله‌علیه) دربارۀ اين ويژگی می‌فرمایند: «در خبر صحیح وارد است که حضرت صدیقۀ کبری(سلام‌الله‌علیها) در قیامت در مقام عبور از عالم محشر رشته‌هایی از چادر عصمت او آویزان است و هرکه بدان رشته‌ها متمسک شود نجات می‌یابد.»[10] درواقع این رشته‌ها مراتب انرژی نورِ ایمان، اخلاص، ولایت و حبِّ فرزندان حضرت است که از حقیقت ولایت و امامت فرزندانشان ساطع می‌شود و همچون شعاع‌هایی است که به قلوب تابعین او اتصال پیدا می‌کند.

اصل شفاعت برای خود سیری به نام «تواصل»، «تناسب»، «تجاذب» و «تشافع» دارد. و تا محبِ حقیقی اين سیر را در دنيا طی نکند، مشمول شفاعت حضرات نمی‌شود. درست مثل اتفاقی که در ارتباط ما با دنیا می‌افتد: وقتی گرسنه‌ايم، بوی غذا سبب ترشح بزاق دهانمان می‌شود. وقتی تشنه‌ايم، صدای آب ما را تشنه‌تر می‌کند و به‌محض خوردن و نوشیدن؛ يعنی تواصل، بین ما و غذا يا آب تناسب ایجاد می‌شود و جذب صورت می‌گیرد. اما اگر غیر از این باشد و این تناسب ایجاد نشود، يعنی ما با حقیقت آب و غذا ارتباط برقرار نکنیم، بلکه فقط صورت يا بویی یا صدایی از آن را ببینیم يا بشنویم؛ نمی‌توانيم به واسطۀ اين تصور، از خواص غذا و آب بهره‌مند شويم.

 در امور معنوی نيز اين حقیقت جریان دارد. ما با حقیقت نماز، روزه و عبادت‌هایمان یکی نشده‌ایم! محبِّ اهل‌بیتیم، اما در تمام مراتب وجودمان، با آن‌ها فرسنگ‌ها فاصله داریم! چرا؟ چون با آن‌ها مناسبت برقرار نکرده‌ایم. گويا فراموش کرده‌ایم که اگر مناسبت نباشد تواصل نیست، تواصل نباشد تجاذب نیست. یعنی نه ما ايشان را جذب می‌کنيم و نه ایشان ما را.

امام خمینی(رحمة‌الله‌علیه)، این حقیقت را چنين بازگو می‌کنند: «...ذکر خیر اصحاب ولایت و معرفت، موجب محبت و تواصل و تناسب می‌گردد. این تناسب باعث تجاذب می‌شود و این تجاذب باعث تشافع‏ ‏شود. که ظاهرش اخراج از ظلمت‌های جهل به انوار هدایت و علم است و‏ ‏باطنش، ظهور به شفاعت است در عالم آخرت؛ چه که شفاعت شفعاء‏ ‏بی تناسب و تجاذب باطنی صورت نگیرد و از روی گزاف و باطل نخواهد‏ ‏بود.‏»[11]

 واقعاً ما با دین‌داری‌هایمان، با محبتمان به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) چند نفر را توانسته‌ایم به ايشان جذب کنیم؟ چند نفر را به نماز و حجاب جذب کرده‌ایم و... ؟ چقدر بچه‌های خودمان را توانسته‌ایم جذب کنيم؟ اکثرمان شریعت‌مداریم، همۀ فروعات و مستحباتمان بجا است، اما حب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در ما، این تجاذب را برای اطرافيانمان ایجاد نکرده است. به‌طوری‌که اولین افراد که بچه‌هایمان هستند، از دین‌داری ما فراری‌اند. چرا؟ چون هيچ چيزمان تناسب با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ندارد!

تشافع، از شفاعت به معنای جفت شدن ‌است. تجاذب، باعث تشافع می‌شود؛ یعنی دوطرف با هم جفت می‌شوند و  این جفت شدن، باعث وصل شدن به رشته‌های چادرِ مادرِ ولايت خواهد شد. وصل که بشويم، نور از آن ریسمان دائم منتقل می‌شود و ما عاشق يک حقیقت خواهيم شد؛ حقیقتی که عشق و حبش باعث اخراج از ظلمت‌های جهل به انوار هدایت و ایمان و دین‌داری می‌شود.‌ چنانکه امام(رحمة‌الله‌علیه) نیز به اين حقیقت اشاره کرده می‌فرمایند:«حق تعالی شأنه چنانکه محمد(صلی‌الله‌علیه‌و آله‌وسلم) و دودمان او را وسایط هدایت و راهنماهای ما مقرر فرموده و به برکات آن‌ها، امت را از ضلالت و جهل نجات مرحمت فرموده[12]، به‌وسیلۀ شفاعت آن‌ها قصور ما را ترمیم و نقص ما را تتمیم فرماید[13] و اطاعت و عبادات ناقابل ما را قبول می‌فرماید.»[14]

 پس جلوهٔ شفاعت شافعان در دنیا، هدایت‌، تجاذب‌، تناسب و اخراج از ظلمت‌های جهل به سوی نور ایمان است و بطن اين جذبه و عشق، شفاعت در عالم آخرت خواهد بود. ازاین‌رو کسی که شفاعتِ رهبری و هدایت را در دنیا به‌دست نیاورده، نباید منتظر شفاعت مغفرت که مربوط به قیامت است، باشد. به عبارت ديگر اگر تجاذب نباشد، حتی طلب بخشش هم دردی از ما دوا نمی‌کند چنانکه امام(رحمة‌الله‌علیه) می‌فرمایند: «ما گمان می‌کنیم‏‎‎‏ که قضیۀ آخرت و مسئولیت آنجا یک امر‏ ‏اعتباری،... استحقاقی اعتباری‏ ‏است و مولا هم طبق این اعتبار یا عقوبت می‌کند، و یا اصلاً‏ ‏می‌گذرد و می‌گوید برو پی کارت که من گذشتم، یا یک نفر می‌آید‏ ‏آقا از این بگذر، چون من خواهش می‌کنم. تصور ما از قضیۀ‏ ‏شفاعت این‌گونه است، ولی این تصوری باطل است. باید بدانیم که‏ ‏عقاب آنجا، عقابی است که از لوازم ذات عبد است و هویّت‏ ‏شخص در آنجا طبق بروز و ظهور باطن وی و از لوازم ملکات او‏ ‏می‌باشد. مگر می‌شود خواهشِ گذشت از این‌گونه لوازم را کرد؟ ...» [15]

 ما تا هویتمان را ولایی نکنيم، نماز هم بخوانيم "وَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ"[16] است. مگر می‌شود با خواهش کردن، آمرزیده شویم و مورد شفاعت قرار گیریم؟ مگر بالاتر از محبت مادری در دنیا داریم؟ وقتی فرزند کار بدی کرده باشد و با ادامۀ آن کار به مادرش ببخشید بگوید، او را عصبانی‌تر می‌کند. مگر با ببخشید کار درست می‌شود؟

 در موضوع شفاعت هم همين نکته هست. مگر می‌شود هرکاری دلمان خواست انجام دهيم و توقع داشته باشيم با گفتن ببخشید، تواصل، تناسب، تجاذب و تشافع برقرار گردد؟ باید فکرمان، روحیه‌مان، روشمان، فعلمان را عوض کنيم، خدا برای هر چیز قاعده‌ای قرار داده. اگر می‌خواست تندتند ببخشد که ديگر قاعده قرار نمی‌داد، می‌گفت هرکس هرطور می‌خواهد عمل کند. مگر می‌شود لامپ به جفتش، کليد، وصل نشود و کليد زده نشود و بگوييم چرا لامپ روشن نمی‌شود؟ آيا لامپ با گفتن ببخشید روشن می‌شود؟!

‏برای همین مشمول شفاعت شدن مسیری ظریف و دقیق است که باید با تبعیت محض در تمام مراتب وجود، طی شود؛ لذا به‌صرف داشتن محبت و دوستی، شامل هر محبی نخواهد شد. «‏... ‏آن شفاعتی که کتاب و سنّت به آن ناطق و بلکه بین جمعیت‏ ‏مسلمین مسلّم است، شامل یک عدۀ قلیل و معدودی می‌شود که‏ ‏می‌توان در عِداد عدم شمرد، نه به آن شمول و وسعتی که ما خیال‏ ‏کردیم که انسان هر چه ظلم و معصیت کرده باشد، باز ممکن است‏ ‏شفاعت نصیبش گردد. خیر؛ زیرا شفاعت از شفع است، شفع به‏ ‏معنی «جفت و دوتا شدن» است. نور ولایت عظمای ولیّ اللهی با‏ ‏نور عبد مؤمن جفت و مزدوج می‌شود و او را به‌طرف خود‏ ‏می‌برد ...»[17]

شفاعت به معنای جفت شدن است. اگر با مقام ولایت جفت شدیم، مشکلی نداریم، و با نور هدایت و راهبری ولیّ، مسیر را خواهيم يافت و در آخرت هم مورد شفاعت قرار خواهيم گرفت؛ اما اگر اين تناسب و اتصال حاصل نشود، از شفاعت مغفرت بهره‌ای نخواهیم داشت. 

بحث زوجیت و شفاعت از ظرایف بحث ولایت است و محب باید حقیقت آن را بداند تا هم از شفاعت رهبری و هدایت در دنیا بهره برد و هم در آخرت با جفت شدن با مقام ولایت، از مغفرت نصیبی ببرد.

 اساساً کل هستی بر اساس زوجیت و جفت شدن بنا شده:"كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ"[18] ظهور ما به زوجیت احدیت و ذات اقدس، و واحدیت و احدیت است. این زوجیت در تمام مراتب هستی جاری است، به‌طوری‌که اگر زوجيت و ترکیبات در عناصر نبود، اگر زوجیت در آب و هوا و آتش و خاک نبود، ما بدنِ خاکیمان را نداشتیم. اگر زوجیت بین بذر، آب، خاک، آفتاب و... نبود، نبات و حيوانی برای خوردن نداشتیم. اگر این زوجیت بین افلاک، خورشید و زمین نبود، هوا، گرما و سرمایی نداشتیم.

در عالم معنا هم همین زوجيت حکمفرماست. اما ما با کدام مراتب معنا زوج شده‌ایم؟ اگر قلبمان را به قلب عالم هستی يا انسان کامل وصل نکرده‌ایم و فقط در فعل به او وصل شده‌ایم، مثل همان لامپ خاموشی می‌مانيم که کلیدش روشن نشده! نمازمان، روزه‌مان و همۀ عباداتمان خاموش خواهد بود؛ يعنی نه به قلب و فکرمان نور می‌دهد، نه به صفات و اخلاقمان و نه به فرزندان و اطرافیانمان؛ چراکه به کلید وصل نیست. کلید را نزده، ایستاده‌ایم و نماز می‌خوانیم و حجاب می‌کنیم و حج می‌رویم و... .

يادمان باشد اصل زوجيت حقیقتی است که هیچ راه گریزی از آن نیست. تنها فرد در هستی خداوند است و وحید و فرید فقط اوست. او هم یکی را به خودش جفت کرده و واسطه قرار داده است. اصلاً زوجیت، یعنی واسطه‌گری. تمام مراتب زوجیت‌های هستی، به واسطۀ اتصال اين واسطه به خداوند، نور می‌گيرند و نور می‌دهند. پس اگر با نورانیت الهی، ولایت و امامتِ نور جفت نشدیم؛ بدون برو برگرد جفت دنیا و شیطان و شر خواهيم شد. اگر با حقیقت و بطن ولایی اعمال و عبادات زوج نشدیم، با اموال، اولاد، ازواج و نگرانی‌های دنیایی‌مان زوج خواهیم شد و تا قامت می‌بنديم ردیفی از جفت‌ها جلوی چشمانمان حاضر خواهند شد. اما مادامی که به منبع نور وصليم، جای نگرانی نيست. حتی اگر لحظه‌ای هم خاموش بشويم، به‌محض اينکه کلید را بزنیم، دوباره روشن می‌شويم.

پس اتصال به مقام شافعان هستی که حشر به حق و عود به مبدأ از طریق آنان ممکن است، احتیاج به محبتی دارد که شناسایی بیاورد. شناسایی‌ای که معرفت به‌دنبال داشته باشد. معرفتی که اتصال بیاورد و اتصالی که ما را مظهر ولایت جزئیه کند. البته ولایت مطلقه در اصل مختص خداست و به اذن او بی‌واسطه به حضرت رسول‌اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بازمی‌گردد و سپس مختص علی‌بن‌ابی‌طالب و اولاد معصومین ایشان(علیهم‌السلام) است؛ اما ولايت جزئيه به‌تبع در مجتهدین، علما و اهل باطن جریان دارد.

البته نباید فراموش کنیم که ما ذاتاً لامپی خاموش هستیم، اما اگر خودمان را جفت کردیم و به مرکز برق وصل کرديم، با کلید او روشن خواهيم شد. که: "حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ وَ بُغْضُ عَلِيٍّ سَيِّئَةٌ لَا يَنْفَعُ مَعَهَا حَسَنَةٌ "[19]. حب و دوستی حضرات معصومین(علیهم‌السلام) زمانی واقعاً علت شفع و اتصال است که قلب و نفس و وجود ما به ایشان متصل باشد، نه فقط فعل و صفتمان.

چنين حبی نه صورت اعمال را زیاد ‌می‌کند و نه شکل آن‌ها را عوض ‌می‌کند، بلکه روح را صفا می‌دهد، کدورت‌های روحی را از بین می‌برد و غلظت‌هایمان را شستشو می‌دهد. درواقع «حب و عشق به آن‌ها ابر مغفرتی است که گَرد معصیت را از چهرۀ روح می‌زداید. در عالم وجود کسی که آن‌ها را دوست نداشته باشد، اگرچه تمام عمر خود را صرف عبادت حق کرده باشد، اهل نجات نخواهد بود ... این سفر روحانی و معراج ایمانی را با این پای شکسته و عنان‌گسسته و چشم کور و قلب بی‌نور نتوان رفت که"وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ"[20]؛ پس تمسک به روحانیتشان، نورانیتشان، در طریق معرفتشان حتم و لازم است و اگر کسی با قدم انانیت خود بی ‌تمسک به ولایت آن‌ها بخواهد این راه را طی کند، سلوک او الی الشّیطان و الهاویة است‏. »[21]

از حضرت صادق(علیه‌السلام) روايت است که: "الْإِيمَانُ لَا يَضُرُّ مَعَهُ الْعَمَلُ وَ كَذَلِكَ الْكُفْرُ لَا يَنْفَعُ مَعَهُ الْعَمَلُ"[22] «کسی ایمان داشته باشد، عمل او ضرر نمی‌رساند. کسی که با کفرش عمل خوب داشته باشد، عملش به او سودی ندارد.»

پس درحقیقت این خودِ ما هستیم که باید مراقب مقام ولایت در درونمان باشیم تا حتی اگر گناهی کردیم ما را به‌‌سرعت به مسیر توبه بکشانند که آنان صراط حقیقت‌اند. لذا برای اتصال به اين صراط، علاوه بر تعبد و آراستگی به اخلاق، باید قلبمان تسلیم باشد تا نورانیت قلبمان به واسطۀ اتصال به آن‌ها به جوارح نفوذ کند.

 

 

[1]- سورۀ بقره، آیۀ 256.

[2]- نمازگزار.

[3]- سر الصلوة، امام خمینی، ص69.

[4]- سر الصلوة، امام خمینی، ص69.

[5]- تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، ص230.

[6]- تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، ص230؛ «چنانچه در ربط حادث به قدیم و متغیّر به ثابت،‏‎ ‎‏محتاج به واسطه و رابطه‌ای است که وجهۀ ثبات و تغیّر و قدم و‏‎ ‎‏حدوث داشته باشد که اگر آن واسطه نباشد، فیض قدیمِ ثابت عبور‏‎ ‎‏به متغیرِ حادث در سنّت الهیّه نکند، رابطۀ کونیّۀ وجودیّه حاصل‏‎ ‎ نشود. و... در ذوق عرفانی رابط‏‎ ‎‏فیض مقدّس و وجود منبسط است که مقام برزخیّت کبری و‏‎ ‎‏وسطیّت عظمی را دارد و آن بعینه مقام روحانیت و ولایت رسول‏‎ ‎‏ختمی که متّحد با مقام ولایت مطلقۀ علویّه است می‌باشد.»

[7]- تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، ص231.

[8]- مفاتیح الجنان، زیارت جامعۀ کبیره.

[9]- شرح چهل حدیث، امام خمینی، ج 1، ص 480.

[10]- بحار الأنوار (ط  ـ بيروت)، ج ‏8، ص 68: " عَنِ النَّبِيِّ (ص) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِذَا بَعَثَ الْخَلَائِقَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ نَادَى مُنَادِي رَبِّنَا مِنْ تَحْتِ عَرْشِهِ يَا مَعْشَرَ الْخَلَائِقِ غُضُّوا أَبْصَارَكُمْ لِتَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ عَلَى الصِّرَاطِ ...  فَإِذَا دَخَلَتِ الْجَنَّةَ بَقِيَ مِرْطُهَا مَمْدُوداً عَلَى الصِّرَاطِ طَرَفٌ مِنْهُ بِيَدِهَا وَ هِيَ فِي الْجَنَّةِ وَ طَرَفٌ فِي عَرَصَاتِ الْقِيَامَةِ فَيُنَادِي مُنَادِي رَبِّنَا يَا أَيُّهَا الْمُحِبُّونَ لِفَاطِمَةَ تَعَلَّقُوا بِأَهْدَابِ‏  مِرْطِ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ فَلَا يَبْقَى مُحِبٌّ لِفَاطِمَةَ إِلَّا تَعَلَّقَ بِهُدْبَةٍ مِنْ أَهْدَابِ مِرْطِهَا ... .

[11]- آداب الصلوة، امام خمینی، ص223.

[12]- سورۀ بقره، آیۀ 257: "اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ ...".

[13]- مفاتیح الجنان، دعای ندبه: "... وَ اجْعَلْ صَلاَتَنَا بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً ...".

[14]- آداب الصلوة، ص 379-380.

[15]- امامت و انسان کامل، امام خمینی، ص443.

[16]- سورۀ ماعون، آیۀ 4: "فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ"؛ پس واى بر نمازگزارانى كه... .

[17]- امامت و انسان کامل، امام خمینی، ص443.

[18]- سورۀ ذاریات، آیۀ 49: "وَ مِنْ كُلِّ شَيْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ"؛ و از هر چيز دو جفت آفريديم، شايد متذكّر شويد!

[19]- نهج الحق و كشف الصدق، ص259.«دوستى على حسنه‏اى است كه با داشتن آن، سيئه زيانى نمى‏رساند و دشمنى على سيئه‏اى است كه با وجود آن حسنه سودى ندارد.

[20]- سورۀ نور، آیۀ 40.

[21]- تهذیب نفس و سیر و سلوک از دیدگاه امام خمینی، ص230.

[22]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، صص106-107 .

 



نظرات کاربران

//