آب و کف

آب و کف!

 

  در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ بیستم، 22 رمضان 1434) به تبیین موضوع «آب و کف» می‌پردازیم.

 دانستیم طبیعت، واجد پیام ما‌بعد‌الطبیعه است و همه‌ی اشیاء و پدیده‌ها با جلوه‌ی وجه‌الخلقی خود، آیینه هستند برای سوق دادن انسان به صورت وجه‌اللّهی‌شان. به همین دلیل در تاریخ علم اسلامی، همواره علوم طبیعی را در کنار علوم ماوراء طبیعی، بررسی می‌کردند. بر خلاف امروز که دین را از علم، جدا کرده‌اند و آنچه در علم بررسی می‌شود، صرفاً کالبد مادی اشیاء، جدای از حقیقت معنوی آن‌هاست.

علمای مسلمان در گذشته، طبایع اربعه (آب، باد، خاک و آتش) را برای كل هستی، قائل بودند و همه‌ی اشیاء را دربرگیرنده‌ی یك حقیقت واحد می‌دانستند که باقی است، اگر چه صورت طبیعی‌شان رو به فنا می‌رود. اما از قرون وسطٰی، کم‌کم اومانیسم و سكولاریسم، این مسیر را برای ادراك عموم بست و نگاه‌ها را به صورت ظاهری اشیاء و سبب‌های مادی جدا از حقیقت ماورای آن، معطوف کرد و به باور مردم نشاند که سعادت انسان، در پیشرفت ابزار و پیشرفت علم روز است.

به هر حال، اعتقاد به فنای بُعد ظاهری و بقای بُعد باطنی اشیاء، سبب می‌شود که دل به پدیده‌های فانی ندهیم و مستقل از وجود، چشم به نمود ندوزیم؛ زیرا در آن صورت، فنای نمودها، ما را هم به فنا می‌کشاند. توضیح، آنکه هر لذتی که به خورد نفس دهیم، صورتی از آن در نفس ایجاد شود و در اثر تکرار، نفس با آن انس می‌گیرد و مدام آن را انشاء و طلب می‌کند؛ هر چند نیاز جدّی به آن نداشته باشد. لذا اگر آن لذت، مادی و مستقل از وجود و معنا باشد، مأنوسات ما، فانی و عدم می‌شود و ما را که دل‌بسته‌اش شده‌ایم نیز، با خود به سوی فنا می‌برد.

البته نباید فانی دیدن صورت اشیاء، باعث شود فرد از خوردن، خوابیدن و سایر تعاملات مادی، کناره بگیرد. او برای ادامه‌ی حیات مادی خود، از جلوات دنیوی استفاده می‌کند؛ اما نگاهِ جان و دلش را به دنیا نمی‌دوزد؛ بلکه چشمِ جانش، رو به درون و بطن اشیاء است و چون باطن اشیاء به سوی بقا می‌رود، او هم به سمت بقا حرکت می‌کند. اصلاً هدف از آفرینش ظواهر، هدایت انسان به ملكوت و درون آن‌هاست؛ و به همین دلیل، همه‌ی آفریده‌های خدا، کلمات و آیات او نامیده شده‌اند، تا انسان را به سوی خدا، راهنمایی کنند.

شاید بپرسید: پس چرا خدا، نمودها را خلق کرد؟ قرآن، این سؤال را به روشنی پاسخ داده است:

"أنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ أوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیلُ زَبَداً رابِیاً وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ أوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَأمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الأرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الأمْثالَ."[1]

[خدا] از آسمان، آبی نازل کرد که در هر وادی به قدر ظرفیتش جاری شد و روی سیل، کفی برآمد؛ چنان‌که از آن [فلزاتی] که برای ساختن زینت یا اثاث، در آتش ذوب می‌کنند، کفی مثل آن [کف روی آب] حاصل می‌شود. خداوند، برای حقّ و باطل، چنین مثال می‌زند؛ پس کف به زودی کنار می‌رود و اما آنچه به مردم، سود می‌رساند [آب و فلز]، در زمین می‌ماند.

وجود و ماهیت هم، همین است. باران وجود و اسماء الهی، نازل شد و به جریان افتاد و هر موجود به قدر استعدادش گرفت. اما آب که به جریان افتد، لاجرم کف هم پدید می‌آید؛ و این، اقتضای جریان است، نه ذاتیِ آب. به همین ترتیب، وجود هم که نازل شد، به تبع و به اقتضای ظهور وجود، نمودها نیز پدید آمدند. پس اصل، آب است و وجود؛ و کف، تبع است، پس باید کنار رود.

در واقع انسان، وجود و اسماء الهی را طلب کرد؛ و خدا هم که بخل و امساک ندارد، تمام اسماء را در ظرف وجود او ریخت. اما انسان، قابل نبود که وجود محض را بگیرد؛ لذا به اقتضای محدودیت او، نمودها هم آمدند. این بود که خداوند، مسیر صعود را برای انسان در نظر گرفت، تا او بتواند کف‌های نمود را از ظرف خود، بیرون بریزد و آبِ وجود را ظهور دهد؛ تا هدف خلقت، به ثمر رسد.

ظرف ما، قلب و شخصیت ماست که یک‌پارچه وجود، خدا و ابدیت را می‌خواهد؛ و كف‌ها به تعبیری، همان ظواهر فانی اشیاء و حدود، حجب و نواقص هستند که فطرت ما، آن‌ها را نمی‌خواهد. پس نترسیم و بدانیم که اگر قلب خود را از تعلق و توجه به کف، خالی کنیم، تهی نمی‌‌مانیم و چون افاضه‌ی حق‌تعالی آن‌به‌آن است، با آبِ وجود، غنی می‌شویم.

حال اگر کسی نتواند کف‌ها را بیرون بریزد تا ظرفش پر از آب باشد، چه می‌شود؟! او مثل جنینی است که نتواند در بطن مادر، مسیر تکامل را به درستی طی کند و همه‌ی اعضا و جوارحش را رشدِ کامل دهد؛ و لذا کور و کر و ناقص به دنیا آید. انسانی هم که با کف‌های نمود به جهان باقی منتقل شود، ادراکاتش کامل نیست و نمی‌تواند خدا را ببیند و از نعمت‌هایی که متناسب با رتبه‌ی وجودش است، بهره ببرد.

اما مسیر زدون کف‌ها چیست؟ دین و شریعت الهی. ابزارش چیست؟ همه‌ی احكام و دستورات خدا و عبادات وضع‌شده. لذا در روز قیامت هم آنچه مهم است، نه فقط کمیت عبادات، بلکه تأثیری است كه آن‌ها در برداشتن كف‌ها و رفع حجب، برای ظهور وجود داشته‌اند.

اما در این راه، مانع بزرگی وجود دارد که همان شیطان است. او دشمن کف‌زدایی است و لذا کف‌ها و نمودها را زینت داده تا بتواند آن‌ها را به جای "بود" جلوه دهد. لذا تنها، کسانی فریب او را نمی‌خورند که نگاهشان به هستی، عمیق است و در دین، تفقّه می‌کنند و فلسفه‌ی عبادات را می‌دانند.

راستی که تمام عرفان، در آیه‌ی فوق، نهفته است. به جز تزکیه و رفع حجب و نواقص، راهی برای قرب الهی وجود ندارد؛ و ارتباط با دنیا و طبیعت هم، باید در این مسیر قرار گیرد. پس شناخت طبیعت، هدف متوسطی است که عقربه‌ی آن باید به سوی هدف غایی یعنی معرفت خدا و تقرب به او باشد.

به عنوان مثال، خداوند در آیات زیر، با یادآوری پدیده‌های طبیعی، ما را به بطن آن‌ها رهنمون شده‌اند:

"أمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَ أنْزَلَ لَكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما كانَ لَكُمْ أنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أ إلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ."[2]

یا کسی که آسمان‌ها و زمین را خلق کرد و برای شما از آسمان، آبی فرستاد كه با آن، باغ‌هایی زیبا و سرورانگیز رویاندیم! شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید! آیا معبود دیگری با خدا هست؟! [نه،] بلكه آن‌ها گروهی هستند كه شرک می‏ورزند!

این آیه از ما می‌خواهد با دیدن باغ و سرسبزی آن، به آبی برسیم که آبادانی باغ، از آن است؛ و از آن نیز به خدایی که آب را فرو فرستاده است. این یعنی نفوذ از ظاهر به باطن؛ و کسانی که این ژرف‌نگری را ندارند، کسانی هستند که از تعادل، خارج شده‌اند و بیشتر ظرف وجودشان را با کف، پر کرده‌اند. غافل از اینکه ابدیت، در كم، جا نمی‌گیرد و هر چه به کف‌ها بپردازند و جلوات دنیایشان را گسترش دهند، نیاز و طلب وجودشان پاسخ داده نمی‌شود.

"أمَّنْ جَعَلَ الأرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَینَ الْبَحْرَینِ حاجِزاً أ إلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ أكْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ."[3]

یا كسی كه زمین را آرام قرار داد و میان آن، نهرهایی روان کرد و برای آن، كوه‏های پابرجا نهاد و بین دو دریا، مانعی قرار داد [تا با هم مخلوط نشوند؛ با این حال] آیا معبود دیگری با خدا هست؟! [نه،] بلكه بیشتر آنان نمی‏دانند!

یعنی بیشتر مردم، از این نشانه‌ها به خدا نمی‌رسند و با دیدن کف، متذکّر آب نمی‌شوند!

و در نهایت در سوره‌ی انعام، خداوند از فنای کامل تمام کف‌ها در روز قیامت، سخن می‌گوید:

"وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادٰی‏ كَما خَلَقْناكُمْ أوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرٰی‏ مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أنَّهُمْ فیكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَینَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ."[4]

و هر آینه شما، تنها به سوی ما برگشتید، همان گونه كه اول، شما را آفریدیم؛ و آنچه را به شما بخشیده بودیم، پشت سرتان گذاشتید؛ و شفیعانی را كه شریك در شفاعت خود می‏پنداشتید، با شما نمی‏بینیم! به تحقیق، پیوندهای شما بریده شده و آنچه گمان می‏كردید، از شما دور و گم شده است!

ما کف‌ها را نمی‌توانیم با خود به قیامت ببریم؛ چون آنجا، فقط وجود و مراتب آن، ظهور دارد و جایی برای نمود نیست. اما وزر و وبالِ کف‌ها و فشار نقایص و حجبی که کنار نزده‌ایم، با ما می‌آید! کف‌ها ممکن است ظاهراً در دنیا، برای ما کاری کنند؛ اما در قیامت، هیچ ثمری نخواهند داشت و رابطه‌ی بین ما و آن‌ها قطع خواهد شد.

 

 


[1]- سوره رعد، آیه 17.

[2]- سوره نمل، آیه 60.

[3]- سوره نمل، آیه 61.

[4]- سوره انعام، آیه 94.

 



نظرات کاربران

//