آرزو، بد یا خوب؟

آرزو، بد یا خوب؟

 

در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ پنجاه و سوم، 15 ذی‌القعده 1434) به تبیین موضوع «آرزو، بد یا خوب؟» می‌پردازیم.

دانستیم انسان در مراتب اسلام، ایمان و حتی تقوا ممکن است گرفتار لغزش شیطان شود. احسان، تنها مرتبه‌ای که شیطان به آن راه ندارد و برای رسیدن به این مقام باید مراتب سلوک را طی کرد. توضیح آنکه:

وجود، دایره‌ای تو در تو است که سیر نزول و سیر صعود را دربرمی‌گیرد. مرکز دایرۀ وجود، ذات اقدس إله است که وجه غیبی آن، هرگز ظهور و تعیّن ندارد. اما همین وجه غیبی، تجلی کرده و نزدیک‌ترین شعاع به مرکز، حقیقت احدیت است. شعاع بعدی، واحدیت است که احدیت در آن بسط پیدا می‌کند تا ساری و جاری شود. این مراتب، ادامه دارد تا ناسوت که دورترین نقطه به مرکز است و در عین اتصال به مرکز، احکام و آثار و خصوصیاتش با آن تفاوت دارد.

مرکز دایره، همان شمس وجود است. در عالم ماده می‌دانیم که زمین بدون نور خورشید، اصلاً روشن نیست؛ اما گاهی می‌گوییم آسمان، زمین یا در و دیوار، روشن است. این‌ها همه، نور خورشید را ظهور داده‌اند؛ اما خودشان نور نیستند. در عالم وجود هم همین است. ما زمانی به توحید می‌رسیم، که هر مرتبه از نور را می‌بینیم، بدانیم از شمس وجود است؛ چون اگر آن را مستقل از نوردهنده ببینیم، از حرکت به سوی اصل نور که خورشید است، بازمی‌مانیم.

بر این اساس، پیامبران نیز آمده‌اند که خدا را به ما نشان دهند؛ "إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ رَاجِعونَ"[1]؛ چون اصلاً هدف خلقت، ظهور خدا در مراتب تعیّنات است. البته این مراتب، از هم جدا نیستند و شعاع‌های همان دایره‌اند؛ فقط آثار و احکامشان متفاوت است. مثلاً زمان و مکان، مربوط به آخرین شعاع وجود یعنی ناسوت است. لذا می‌بینیم که زمان در بیداری، با زمان در خواب، متفاوت است. در خواب، ممکن است در یک ساعت، به اندازۀ چند روز زندگی کنیم. یا در عالم خیال و اندیشه، به محض اینکه اراده کنیم، در مشهدیم و بدوه هیچ علل و اسبابی می‌توانیم زیارت برویم.

ما هر لحظه در هر سه مرتبه، در حرکت و سیر هستیم؛ ولی درک نمی‌کنیم. تمام قوای خود را صرف ناسوت کرده‌ایم و در سیر ملکوتی و جبروتی نیز می‌خواهیم از احکام ناسوتی استفاده کنیم! اما این کار، ممکن نیست و با احکام ناسوت، نمی‌شود سالک ملکوت شد. قوای ناسوتی، تنها تا لحظۀ مرگ با ماست. اما آثار این قوا، به مراتب بالاتر منتقل می‌شود و اگر در هر مرتبه، استعدادهای وجودی خود را به ظهور برسانیم، صعودی اختیاری بر‌اساس خواست خدا خواهیم داشت و ابدیتمان سعادتی خواهد بود. اما اگر در مراتب نازل بمانیم، به اوج کمال خود نمی‌رسیم. مثل بلعم باعور که گرچه از ناسوت عبور کرد، در مرتبۀ ملکوت، گرفتار شد و به دام ولایت شیطان افتاد[2]!

اگر بخواهیم همه چیز را در ناسوت ببینیم، قوای ملکوتمان ظهور پیدا نمی‌کند و هرگز به ملکوت، راه نمی‌یابیم. باید در همین ناسوت، تمام مراتب را طی کنیم. البته آن کس که به مراتب بالا دست یابد، به مقام جمعی می‌رسد؛ یعنی همۀ مراتب را دارد و اگر لازم باشد، در هر مرتبه‌ای می‌تواند حضور یابد و به وظیفۀ خود عمل کند. مثل کسی که بالا رفته و از آسمان می‌تواند هرچه را زیر پایش است، تماشا کند.

بنابراین هیچ منافاتی ندارد همان کسی که در نماز، تیر از پایش می‌کشند و اصلاً متوجه نمی‌شود، متوجه حضور سائل شود و در رکوع، انگشترش را به او بدهد.

اینجاست که ادعیۀ ائمه(علیهم‌السلام) مراتب پیدا می‌کند و آنان با توجه به ظرف حرکتشان، حالات متفاوت را بیان می‌کنند. گاه از سوز جهنم و درد فراق می‌نالند، گاه مال و مقام دنیا را طلب می‌کنند تا در راه خدا به کار گیرند، گاه از نمازشب و مکارم اخلاق می‌گویند و گاه در اوج عشق و رضا، فقط از قرب و توحید، پرده برمی‌دارند. ما گمان می‌کنیم آنان فقط برای اینکه نحوۀ مناجات با خدا را به ما تعلیم دهند، این‌گونه سخن گفته‌اند؛ در حالی که این‌ها، مقامات و منازل وجودی خودشان هم هست. نقش بازی نمی‌کنند تا به ما یاد دهند؛ بلکه خودشان مراتب را طی می‌کنند تا ما الگو بگیریم. چون بالا بودن مرتبۀ وجود، به این معنا نیست که نتوانند در مراتب پایین، سیر کنند. گاهی لازم است در ناسوت باشند، گاهی در عالم ملکوت؛ و این، لازمۀ نظام خلقت است.

ما نیز در مراتب حس و خیال و عقل، می‌توانیم در مراتب اسلام، ایمان و احسان، ادراک و حرکت کنیم. به این ترتیب، مراتب سلوک تا بی‌نهایت ادامه دارد. اما همه در منازل بین راه مانده‌اند، چون با قلب و حقیقت وجودشان حرکت نمی‌کنند؛ و تنها اندکی به لقاء خدا خواهند رسید. البته ناسوت، بد نیست؛ مگر برای کسانی که آن را هدف و غایت خود ببینند. وگرنه کسی که در مراتب بالاست، ناسوت هم جزء وظایفش است و نباید آن را فراموش کند. باید بخورد، بخوابد، ازدواج کند و...؛ منتها به هدف ابدیت و مراتب برتر.

به حرف هم نمی‌شود! ما همان طور که در واقعیت عینی ناسوت، زندگی می‌کنیم و مثلاً هیچ گاه با حرف، سیر و سیراب نمی‌شویم، سایر عوالم را نیز باید در واقعیت طی کنیم؛ نه اینکه فقط حرفش را بزنیم و فکر کنیم رفته‌ایم. باید وارد عوالم برتر شویم. ولی متأسفانه دین و نماز و عبادت ما، واقعی نیست؛ برای همین هم اثرش را چنان‌که باید و شاید، نمی‌بینیم و مثل آب، عطش جانمان را برطرف نمی‌کند.

پس باید مراتب را واقعاً طی کنیم؛ و گفتیم تا به مرتبۀ احسان نرسیم، مصونیت نداریم. مانع احسان را نیز آرزو معرفی کردیم. خداوند در آیۀ سوم سورۀ حجر می‌فرماید:

"ذَرْهُمْ یَأْكُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ."

رهایشان کن تا بخورند و بهره‌مند شوند و آرزو، سرگرمشان کند؛ که به زودی خواهند دانست.

"لهو" یعنی مشغول کردن و بازداشتن از امر مهم. آنان تنها، خوردن و خوابیدن و بهرۀ مادی بردن از دنیا را انتخاب کرده‌اند و خود را ناسوتی دیده‌اند. اما نیازهای وجود انسان، برتر از آن است که ناسوت بتواند پاسخش دهد؛ و این نیازهای برطرف‌نشده، به آرزو تبدیل می‌شود. چون آرزو، برای نداشته‌هاست؛ ما آرزوی وقتی چیزی را می‌کنیم که دستمان به آن نمی‌رسد؛ وگرنه آنچه داریم، آرزو نمی‌خواهد.

آنان نیز مدام در فکر این هستند که آنچه را ندارند، به دست آورند و وقتی به دست آوردند، دوباره دنبال چیز دیگری می‌افتند که ندارند؛ گویی هدفِ زنده بودنشان همین است. این گونه است که آرزو، آنان را به خود مشغول می‌کند.

پس آرزو، از دید نازل و کوته‌نگری حاصل می‌شود؛ یعنی بینش محدود به ناسوت، که ریشۀ تمام خودی‌هاست. نقطه‌مقابل آن نیز طمع بریدن از خود و غیر و خداست که با معرفت و بصیرت به عمق هستی و مراتب عالی وجود انسان میسّر می‌شود.

البته به فرمودۀ پیامبر‌(صلّی‌الله‌علیه‌وآله): اصل آرزو، رحمت است[3]؛ که اگر نبود، اصلاً کسی دنبال دنیا نمی‌رفت. اما در صورتی رحمت است که سبب شود با بهره‌برداری از دنیا، نیازهای حقیقی وجود را بیابیم -نه اینکه جواب دهیم-؛ یعنی وقتی نیاز خود را فهمیدیم و دیدیم از دنیا جواب نمی‌گیریم، بفهمیم که ناسوت، پاسخگوی وجود ما نیست. این آرزو، رحمت است و انسان را به سوی رفع حقیقی نیازهایش پیش می‌برد. اما آرزویی که انسان را مشغول دنیا کند و به فکر نیازهای برترش نیندازد، نقمت است.

آری؛ آرزوی ما در وجودمان، بهترین سرمایه‌ای است که داریم؛ چه آرزویی؟ "إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ". و چون خدا بی‌نهایت است، این آرزو هم حدّ نهایت ندارد. پس ناسوت که محدود است و انتها دارد، نمی‌تواند آن را برآورده کند؛ و ما اگر آن بی‌نهایت رادر این محدود بکشانم، دچار آرزوی مذموم شده‌ایم. باید ظهور این آرزو را در همان "الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُول" دنبال کنیم که در زیارت آل‌یاسین می‌گوییم: آرزوشدۀ وجودها، امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه)؛ که تمام هستی، آرزوی او را دارند و برای ظهورش دعا می‌کنند: "العجل".

 


[1]- سوره بقره، آیه 56 : ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او بازمی‌گردیم.

[2]- سوره اعراف، آیه 175.

[3]- بحارالأنوار، ج74، ص175 : "الْأَمَلُ رَحْمَةٌ لِأُمَّتِی؛ وَ لَوْلَا الْأَمَلُ، مَارَضَعَتْ وَالِدَةٌ وَلَدَهَا وَ لَاغَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً"؛ آرزو برای امت من، رحمت است و اگر آرزو نبود، نه مادری فرزندش را شیر می‌داد و نه باغبانی، درختی می‌كاشت.



نظرات کاربران

//