ادراک، حیات انسانی

ادراک، حیات انسانی

 

    در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ شصت و نهم، 8 محرم 1435) به تبیین موضوع «ادراک، حیات انسانی» می‌پردازیم.

کیفیت ارتباط اسم الله را با ظهوراتش، تا حدودی بررسی کردیم و به آیه‌ی 24 سوره‌ی انفال رسیدیم:

"یا أیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُمْ."

دانستیم که ذات الهی، مقام لا اسم و لا رسم است؛ اما در مقام ظهور، اسم ذات، الله است. الله نیز در مقام ظهور، اسمائی دارد که از امّهات آن، اسم "حیّ" است.

می‌خواهیم حقیقت اسم "حیّ" را بیابیم و بدانیم چگونه می‌توان با آن مرتبط شد و به ادراک آن نشست. برای این امر، لازم است ابتدا معنی لغوی "حیّ" را بدانیم. "حیّ" در لغت، به معنای صاحب حیات و زندگی، در چند وجه به کار می‌رود. اولین معنای آن، "رشددهنده" است که خداوند در آیات متعدّد قرآن، به آن اشاره کرده است؛ از جمله در آیه 17 سوره حدید می‌فرماید:

"اعْلَمُوا أنَّ اللهَ یُحْیِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیّنَّا لَكُمُ الآیاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ."

بدانید که خداوند، زمین را پس از مرگش زنده مى‏كند؛ به راستی آیات را براى شما بیان كردیم، شاید اندیشه كنید.

یا در آیه 30 سوره انبیاء می‌فرماید:

"أوَ لَمْ یَرَ الَّذینَ كَفَرُوا أنَّ السَّماواتِ وَ الأرْضَ كانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَیءٍ حَیٍّ أفَلا یُؤْمِنُونَ."

آیا كافران ندیدند كه آسمان‌ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آن‌ها را از یكدیگر باز كردیم؛ و هر چیز زنده‏اى را از آب قرار دادیم؟ پس آیا ایمان نمى‏آورند؟!

وجه دیگر "حیات"، به معنای نیروی حس‌کننده است؛ مانند آنچه در آیه 22 سوره فاطر آمده:

"وَ ما یسْتَوِی الأحْیاءُ وَ لا الأمْواتُ."

و زندگان و مردگان، یکسان نیستند.

سومین معنای حیات، نیروی عقلانی و ادراک است، یا همان حیات انسانی؛ مانند آیه 122 سوره انعام:

"أوَ مَنْ كانَ مَیتاً فَأحْییناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشی‏ بِهِ فِی النَّاسِ."

یا آن‌که مرده بود، پس او را زنده کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با آن در بین مردم برود.

بنابراین حیات در همه چیز، ظهور اسم "حیّ" است و هیچ یک از ظهورات، حیاتی از خود ندارند؛ بلکه حیاتشان، به اسم "حیّ" الهی بازمی‌گردد.

پس "حیّ" به معنای زنده‌کننده است، در تمام مراتب؛ در حس، خیال و ادراک. حیات در رتبه‌ی حس، مربوط به بُعد نباتی و حیوانی است و ادراک، زنده شدن در رتبه‌ی انسانی است؛ و از آنجا که رتبه‌ی انسانی، بالاترین مرتبه‌ی وجود است. بالاترین رتبه‌ی حیات نیز، زنده شدن در ادراک و اندیشه است. چگونه؟ با ظهور و چشیدن اسمائی که خداوند در وجود انسان، تعلیم داده است.

اما متأسفانه برخی انسان‌ها، چون متخلّق به اسماء الهی نشده‌اند، در دنیا می‌میرند و در ابدیت، در رتبه‌ی حیوانی، برانگیخته می‌شوند. عده‌ی اندکی هستند که هم در دنیا و هم در آخرت، حیات حقیقی دارند و در عالی‌ترین رتبه، به جایی می‌رسند که نه تنها وجود خود، بلکه قبر، تربت، ضریح و قبّه‌‌شان نیز حیّ و نورانی می‌شود و به دیگران حیات می‌دهد. در حقیقت، این دسته، عینیت انسانیت‌اند؛ چون با نهایت ادراک یعنی ادراک حقیقت الله، به بالاترین حیات انسانی دست یافته‌اند و به رؤیت حق در وجود نشسته‌اند.

پس ما نیز برای اینکه به حیات انسانی برسیم، باید در جلوه‌ی اسم "حیّ"، به ادراک الله بنشینیم. اگر حیات انسانی را می‌خواهیم، باید بدانیم که زندگی و حیات برای وجود انسان، معرفت و شناخت اسماء الهی است؛ یعنی حیات عقلی و همراه با علم و آگاهی نسبت به الله و ولایت و ربوبیت تامّه‌ی او. و این، همان «حیات معقول» است که علامه محمدتقی جعفری(رحمةالله‌علیه) در مباحث خود، به آن اشاره می‌کنند.

"اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ."

اصلاً انبیاء و اولیاء(علیهم‌السلام) آمده‌اند تا صبغةالله و حضور او را در جلوات ناسوتی، ملکوتی و جبروتی نشان دهد و ما را به حیات معقول، راهنمایی کنند. پس حیات ما، در استجابت دعوت خدا و رسولش است. اما به راستی چقدر در این مسیر، قدم نهاده‌ایم؟ راهش چیست؟ هر چه علم و معرفت انسان به حضرت حقو تخلّق او به اسماء الهی بیشتر باشد، به حیات معقول، نزدیک‌تر می‌شود و از وجودش، انوار زندگی‌بخش صادر می‌گردد.

اما از این مراتب که بگذریم، حیات مطلق، تنها خاصّ ذات حق‌تعالی است و آن، حیاتی است که هرگز مرگ ندارد:

"وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْحَیّ الَّذی لایَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ كَفَى بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً."[1]

و توكّل كن بر زنده‏اى كه هرگز نمى‏میرد و با حمد او، تسبیح به جا آور؛ و همین بس كه او از گناهان بندگانش آگاه است!

خداوند، "حیّ لایموت" است و هرگز مرگ ندارد؛ اما "مُمیت" هست و مراتب نازل را می‌میراند. مثل ما که مو و ناخن خود را کوتاه می‌کنیم، اما هیچ گاه چشممان را سوراخ نمی‌کنیم! حیات دنیا، آن رتبه‌ی نازل و متاع زودگذر است که "مُمیت" دارد؛ اما حیات آخرت، حیات ابدی و پایدار است برای اهل علم و معرفت. پس نباید بر حیات دنیا و اسباب و علل آن، توکّل کرد. چون حیات دنیا، با جلوه‌ی "مُمیت" می‌میرد و اگر در آن محدود شده باشیم، دیگر حیات حقیقی و ابدی نداریم! البته نه اینکه معدوم شویم؛ بلکه یعنی حیاتمان نازل می‌شود و دیگر تعین انسانی نخواهیم داشت.

حیات حقیقی انسان، جز به علم، ادراک و فعلیت اندیشه نیست و مرگ هم ندارد. ما در عالم ماده، اگر یک حس را نداشته باشیم، به همان اندازه، بهره‌مان از حیات، کمتر است. پس چطور ممکن است بدون معرفت به اسماء الهی، زنده به حیات انسانی باشیم؟! انسانی که معرفت ندارد، حقیقتاً زنده نیست و از مرده، افعال زنده و تأثیرگذار، صادر نمی‌شود. عملی، زنده است که بر اساس اندیشه‌ی زنده باشد. عمل صالح هم، همان است که برخاسته از معرفت و اصول متقن تکوین و تشریع باشد.

بنابراین ما باید اول، بیدار شویم و ببینیم که آیا زنده‌ایم یا نه! از کجا بفهمیم؟ از معرفت و اندیشه، حبّ و بغض، و آرامش و نگرانی‌هایمان. آن کس که به حیات انسانی یا همان حیات طیّبه، زنده است، فطرت و اسماء الهی را ظهور می‌دهد، به ثبات شخصیت می‌رسد و دیگر در خوشی‌ها، سرمست و در مشکلات و سختی‌ها، افسرده و ناامید نمی‌شود؛ "لِكَیلا تَأسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لاتَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ"[2].

 

[1]سوره فرقان، آیه 58.

[2]- سوره حدید، آیه 23 : تا بر آنچه از دستتان رفت، افسوس نخورید و بر آنچه به دستتان آمد، سرخوش نشوید.

 



نظرات کاربران

//