استعاذه در قرآن

استعاذه در قرآن

 

در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ چهل و دوم، 2 ذی‌القعده 1434) به تبیین موضوع «استعاذه در قرآن» می‌پردازیم.

 پس از مباحث مفصل مقدماتی که تا اینجا داشتیم، از این جلسه وارد موضوع استعاذه می‌شویم، که اولین قدم برای ورود به عرصه‌ی قرآن است؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید:

"فَإذا قَرَأتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ."[1]

پس هر گاه قرآن خواندی، از شیطان رانده‌شده، به خدا پناه بر.

استعاذه از ریشه‌ی "عوذ" به معنی پناه بردن و پیوسته شدن است، که دو طرف دارد: مستعاذ و مستعاذٌبه؛ یعنی کسی که گرفتار و سرگردان شده و پناه می‌برد، و پناهگاهی که می‌تواند به او آرامش دهد. آن چیزی هم که مستعاذ از آن پناه می‌برد، مستعاذٌمنه است. در بحث ما، مصداق کلی مستعاذ، انسان است؛ مصداق کلی مستعاذٌمنه، شیطان، و مصداق محوری مستعاذٌبه نیز خداست. البته از آنجا که شیطان، جلوات گوناگونی دارد و با ترفند‌های گوناگون به سراغ انسان‌ها می‌آید، استعاذه هم روش‌های مختلف دارد و خداوند نیز متناسب با جلوه‌های مستعاذٌمنه، انسان را در سفره‌ی گسترده و گونه‌گون اسماء خود، پناه می‌دهد.

نکته‌ی دیگر، آنکه مستعاذٌمنه، صرفاً یک موجود خارجی نیست؛ بلکه جلواتش، در درون انسان نیز هست. از جمله یکی از اسامی شیطان، رجیم یا رانده‌شده و دور از خداست؛ که انسان هم می‌تواند به آنجا برسد. پس باید از شیطان با تمام اوصاف گوناگونش، به خدا پناه برد.

"وَ إذْ قالَ مُوسی‏ لِقَوْمِهِ إنَّ اللهَ یَأمُرُكُمْ أنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أتَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أعُوذُ بِاللهِ أنْ أكُونَ مِنَ الْجاهِلینَ."[2]

و هنگامی كه موسی به قوم خود گفت: «همانا خداوند به شما دستور می‌دهد ماده‌گاوی را ذبح كنید [و آن را به مقتول بزنید تا زنده شود و قاتل را معرفی كند]»، گفتند: «آیا ما را مسخره می‌كنی»؟ گفت: «به خدا پناه می‌برم از اینكه از جاهلان باشم»!

در آیه، مستعاذ، حضرت موسی(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) است؛ مستعاذٌمنه، جهل است که با توجه به آیه، مصداق آن در اینجا، بهانه‌گیری در احکام و سنجیدن احکام با عقل جزیی است؛ مستعاذ‌ٌبه نیز الله است که باید با اطاعت از احکام و اوامرش - هر چه که باشد- به او پناه برد.

در اینجا مستعاذٌمنه، جلوه‌ای از شیطان یعنی جهالت است. پس اگر ما در حالی که جاهلیم و آداب انس با قرآن را نمی‌دانیم، "أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیم" بگوییم، در حقیقت، استعاذه نکرده‌ایم. زیرا پناه بردن، آنجاست که درد و خطر را احساس کنیم، پناهگاه را بشناسیم و واقعاً به سوی آن برویم؛ وگرنه پناه بردنمان، توهّمی است و لذا اثرات استعاذه را هم ندارد!

"خُذِ الْعَفْوَ وَ أمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ. وَ إمَّا یَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ إنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ."[3]

عفو و گذشت در پیش گیر، به نیكی‌ها دعوت کن و از جاهلان، روی گردان. و هر گاه وسوسه‌ای از شیطان به تو رسید، پس به خدا پناه بر؛ كه همانا او شنونده‌ی داناست.

اینجا مستعاذ‌ٌمنه، وسوسه‌ی شیطان است؛ و مستعاذٌبه، الله در تجلی اسم سمیع و علیمش. پس باید هم وسوسه‌ی شیطان را بشناسیم و هم خدا را در این دو اسم، پیدا کنیم؛ وگرنه استعاذه و عفو و امر به معروفمان، چیزی جز خودی نیست.

"وَ راوَدَتْهُ الَّتی‏ هُوَ فی‏ بَیتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الأبْوابَ وَ قالَتْ هَیتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللهِ إنَّهُ رَبِّی أحْسَنَ مَثْوایَ إنَّهُ لایُفْلِحُ الظَّالِمُونَ."[4]

و آن زن كه او [یوسف] در خانه‌اش بود، از او تمنّای كام‌جویی كرد؛ درها را بست و گفت: «بیا»! [یوسف] گفت: «پناه می‌برم به خدا! همانا او پروردگار من است که مقام مرا گرامی داشته و مسلّماً ظالمان، رستگار نمی‌شوند».

در این آیه، مستعاذ، حضرت یوسف(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) است؛ مستعاذٌبه، الله در جلوه‌ی ربوبیت، و مستعاذٌمنه هم، ظلم است در جلوه‌ی توجیهات نفس از شرایط. زیرا در حالی که همه‌ی شرایط برای ارضای شهوت جنسی، برای آن حضرت فراهم بود و بلکه ظاهراً راه فراری از گناه نداشت، به ربوبیت خداوند پناه برد و دانست که اگر توجیه کند، از ظالمین است!

بر خلاف ما که وقتی در میادین گوناگونِ خوردن، شنیدن، گفتن، رفتن و... در معرض گناه و مخالفت قرار می‌گیریم، چون پای فرار نداریم، توجیهات فراوان می‌آوریم و می‌گوییم مجبور شدم!

"قالَ مَعاذَ اللهِ أنْ نَأخُذَ إلاَّ مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إنَّا إذاً لَظالِمُونَ."[5]

گفت: پناه بر خدا از اینكه غیر از آن كس كه متاع خود را نزد او یافته‌ایم، بگیریم؛ که در آن صورت، از ظالمان خواهیم بود.

در اینجا نیز مستعاذ، حضرت یوسف(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) است؛ مستعاذٌبه، الله؛ و مستعاذٌمنه، ظلم و حکم به ناحق و جابه‌جا کردن احکام؛ که از صدر اسلام تا امروز، در میان بسیاری از خواص و عوام دیده شده است؛ از جمله روشن‌فکرانی که پس از بررسی علمی دین، فکر می‌کنند به استقلال فکری رسیده‌اند و لذا از محور ولایت می‌بُرند و به خود اجازه می‌دهند با عقل حسابگر منطقی، در هر امری نظر دهند!

"فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إنِّی وَضَعْتُها اُنْثٰی وَ اللهُ أعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَیسَ الذَّكَرُ كَالاُنْثٰی وَ إنِّی سَمَّیتُها مَرْیَمَ وَ إنِّی اُعیذُها بِكَ وَ ذُرِّیّتَها مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ."[6]

پس هنگامی كه آن [دختر] را به دنیا آورد، گفت: «پروردگارا، همانا من، او را دختر آوردم - در حالی که خدا از آنچه او به دنیا آورده بود، آگاه‌تر بود- و پسر همانند دختر نیست- و همانا من، او را مریم نامیدم و همانا او و فرزندانش را از شیطان رانده‌شده، در پناه تو قرار می‌دهم.»

مستعاذ، مادر حضرت مریم است؛ مستعاذٌبه، الله است و مستعاذٌمنه، شیطان رجیم؛ و با توجه به ابتدای آیه، شاید جلوه‌ای که از آن پناه برد، مربوط به دختر بودن مریم، یعنی بی‌عفتی بود. در واقع او، دختر بودن و دستگاه زنانگی مریم را در پناه خدا قرار داد و نذرش هم، به وجود حضرت عیسی(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) قبول شد؛ عیسایی که روح‌الله و پاک و مبارک بود.

امروز نیز آنچه ما مادران باید توجه کنیم، این است که جایگاه ذرّیه‌سازی دخترانمان را پاک نگه داریم و لذا پیش از آنکه ظاهر حجاب را به آنان تحمیل کنیم، باید حقیقت عفت را به وجودشان بدهیم؛ و عفت یعنی پاکی و بکر بودن زن و زینت‌هایش، که مستلزم قلب و اندیشه‌ی بکر است.

 


[1]- سوره نحل، آیه 98.

[2]- سوره بقره، آیه 67.

[3]- سوره اعراف، آیات 199 و 200.

[4]- سوره یوسف، آیه 23.

[5]- سوره یوسف، آیه 79.

[6]- سوره آل عمران، آیه 36.

 



نظرات کاربران

//