اسم‌های قرآن

اسم‌های قرآن

 

در  ادامه بحث انس با قرآن  (جلسۀدوم ،2 رمضان 1434) به تبیین «اسم‌های قرآن »  می‌پردازیم.

می‌خواهیم وارد سفره‌ی قرآن شویم و معانی و صفات قرآن را از خود قرآن بشناسیم. سپس با این شناخت، طریقه‌ی انس با قرآن را از کلام الهی و عِدل این کلام که وجود مقدس مفسّرین حقیقی آن یعنی حضرات معصومین(علیهم‌السلام) است، بیابیم.

الحمدلله پس از انقلاب اسلامی و ظهور شخصیت امام خمینی(قدّس‌سرّه) ما مردم ایران، تا حدّی ولایت را دریافته‌ایم. اما این، یکی از دو ثقل پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است که فرمود: "كِتَابَ‏ اللهِ‏ وَ عِتْرَتِی"[1]؛ و اگر می‌خواهیم جریان ولایت را در وجودمان کامل کنیم، باید حتماً عینیت قرآن را هم در وجودمان بیابیم. البته ما قرآن‌خوان و قرآن‌دان، کم نداریم؛ اما باید سبک زندگی‌، اقتصاد، سیاست، فرهنگ و همه چیزمان را قرآنی کنیم.

در مقدمه‌ی تفسیر علامه سید حیدر آملی آمده است:

«هیچ یك از اسماء حسنای الهی، اسامی و اوصاف قرآن و پیامبر عظیم‌الشأن(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و دیگر انبیاء(علیهم‌السلام) و نیز عناوینی كه در قرآن در مورد كمال و سقوط انسان آمده، مشابه اسامی، القاب، و عناوین اعتباری ما مردم عادی، كه یا به عنوان تبرّك یا برای شناسایی افراد از یكدیگر و حسب و نسب و یا به عنوان احترام می‏باشند، نیستند. آن اسامی را نباید به صورت فقط (لفظ) به حساب آورد؛ بلكه هر كدام از آن‌ها، دقیقاً منطبق با مسمّی، و مرآت و تابلوی حقایق نورانی و عینیِ بی‏كران هستند.»[2]

پس اولین حرکت ما برای انس با قرآن، این است که بفهمیم حروف حقیقی قرآن، نه فقط لفظ، بلکه انوار و حقایقی هستند که با وجود ما مرتبط‌اند و قلب ما باید این انوار را دریابد. همان طور که شناسنامه‌ی ما، حاوی اسم و مشخصات است؛ ولی حاکی از خود ماست که یک موجود حقیقی عینی هستیم، نه آن لفظی که در شناسنامه است. کلمات قرآن نیز، حاکی از حقیقت نورانی و عینی آن هستند؛ و انس با قرآن یعنی عبور از لفظ و پیدا کردن قرآن در عینیت خارجی‌اش. همان گونه که اگر کسی بخواهد با ما انس بگیرد، باید از شناخت شناسنامه‌ای فراتر رود و ما را در عینیت وجودمان جستجو کند.

هدف ما در این بحث، رسیدن به این شناخت است؛ وگرنه همه‌ی ما، خواندن قرآن و حتی معانی کلی‌ای از آن را می‌دانیم. اما واضح است که قرآن از مبدأ فیّاض مطلق، نازل نشده که ما فقط تبرّک جلدش و ثواب خواندنش را داشته باشیم. این‌ها به‌جاست؛ ولی باید راه ارتباط و انس حقیقی با قرآن را نیز یاد بگیریم.

اما این هدف، با شناخت شناسنامه‌ای قرآن، حاصل نمی‌شود؛ باید قرآن را یک حقیقت زنده‌ی عینی بدانیم و دنبال حقایق آن بگردیم. بنابراین اگر فقط به مقاماتی که در قرآن برای انبیاء و اولیاء و صالحان آمده، احترام بگذاریم و از درکات و اوصاف غافلان و سفها و کافران و... بدمان بیاید، فایده‌ای به حالمان ندارد. باید از شناخت لفظی و مفهومی و دریافت ذهنی این اوصاف، فراتر رویم و با دوری از اوصاف بدان، به اوصاف انبیاء و اولیاء، متخلّق شویم؛ و تنها راه برای رسیدن به این هدف، انس با قرآن است.

ما باید با عینیت وجودمان، با صفاتی که در قرآن آمده، ارتباط برقرار کنیم؛ زیبایی درجات عروج را بچشیم و در خود به فعلیت برسانیم و قبح صفات سقوطی را نیز بیابیم و کنارشان بگذاریم. حقیقت قرآن، عجین با خلقت ماست؛ "عَلَّمَ الْقُرْآنَ. خَلَقَ الإِنْسانَ"[3]. این یعنی تکوین وجود ما، قرآنی است؛ پس قرآن خواندن، یعنی حقایق قرآن را از وجود خودمان بخوانیم.

این می‌شود انس؛ پس ما باید با وجود خودمان انس بگیریم، تا بتوانیم با قرآن، انس بگیریم. چگونه؟

ببینید، هر پدیده برای اینکه متناسب با خودش، روی ما تأثیر بگذارد، باید با آن ارتباط برقرار کنیم. به بیان دیگر، شخصیت ما با همین ارتباط‌ها شکل می‌گیرد و ساخته می‌شود. به عنوان مثال، اگر ما از عالم طبیعت، تأثیر می‌گیریم، در اثر ارتباط با آن است. این قانون، در سایر عوالم وجود نیز برقرار است. پس اگر چه ما عاشق قرآن و خواندنش باشیم، اما زمانی از آن تأثیر می‌گیریم، که با مبادی این احساس و ادراکمان، با قرآن ارتباط برقرار کنیم. و اگر با اینکه قرآن را دوست داریم، نتوانسته‌ایم از آن تأثیر بگیریم، از آن روست که با مبادی اسفل وجودمان یعنی آنچه حس و خیال دریافت می‌کند، ارتباط برقرار کرده‌ایم و ارتباطمان با جنبه‌ی اعلای وجود، کم است.

پس باید ارتباطمان را با جنبه‌ی محدودِ ماهیت، کم کنیم. البته این به معنای رهبانیت و بریدن از دنیا نیست؛ قرار نیست در دنیا و با ماهیت نباشیم؛ بلکه فقط وجودمان نباید با آن، ارتباط برقرار کند. لذا هستند انسان‌های والایی که در همین دنیا بودند، اما با آخرت، ارتباط داشتند و به ملکوت و جبروت هستی‌شان رسیدند. ولی ما برعکسیم! بودنمان با قرآن، کم نیست؛ ولی با آن، ارتباط نداریم و به جایش، با دنیا مرتبطیم.

در واقع ارتباط با هر عالم، متناسب با خودش روی ما تأثیر می‌گذارد و سبك گفتار، رفتار و زندگی ‌ما را تغییر می‌دهد. لذا روحیات و محور نگرانی‌ها، حبّ و بغض‌ها، و غم و شادی‌های ما نشان می‌دهد که با دنیا ارتباط داریم یا با قرآن و آخرت!

اما آثار قرآن را از کجا بشناسیم؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، باید بدانیم مفسّران حقیقی قرآن، که حقایق آن را تبیین کرده‌اند و به عینیت کشانده‌اند، چه کسانی هستند.

اولین مُبیّن و مفسّر قرآن، پیغمبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بود؛ چنان‌که خداوند می‌فرماید:

"أنْزَلْنا إِلَیكَ الذِّكْرَ لِتُبَیّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ."[4]

ذکر [قرآن] را به سوی تو نازل كردیم، تا برای مردم، آنچه را كه برایشان نازل شده است، بیان كنی؛ شاید بیندیشند!

دومین مفسّر قرآن، خود قرآن است که همواره زنده و جاوید است:

"نَزَّلْنا عَلَیكَ الْكِتابَ تِبْیاناً لِكُلِّ شَی‏ءٍ."[5]

این كتاب را بر تو نازل كردیم كه بیانگر هر چیز است.

امام صادق(علیه‌السلام) نیز می‌فرماید:

"إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أنْزَلَ فِی الْقُرْآنِ تِبْیانَ كُلِّ شَی‏ءٍ، حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَیئاً یحْتَاجُ إِلَیهِ الْعِبَادُ، حَتَّى لایسْتَطِیعَ عَبْدٌ یقُولُ: لَوْ كَانَ هَذَا اُنْزِلَ فِی الْقُرْآنِ، إلاَّ وَ قَدْ أنْزَلَهُ اللهُ فِیهِ."[6]

همانا خداوند، تبیین هر چیز را در قرآن نازل کرده و به خدا سوگند، هیچ چیز از نیازمندی‌های بندگان را وانگذاشته است؛ تا آنجا که بنده‏‌ای نتواند بگوید: ای کاش این مطلب در قرآن بود! مگر اینکه خداوند، آن را در قرآن، نازل کرده باشد.

و سومین مفسّر قرآن هم، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هستند که صاحب علوم اولین و آخرین و وارثان حقیقی قرآن‌اند؛ چنان‌که خود می‌فرمایند:

"نَحْنُ خُزَّانُ عِلْمِ اللهِ وَ نَحْنُ تَرَاجِمَةُ وَحْی اللهِ."[7]

ما خزانه‏داران علم خداییم و ما مترجمان وحی خداییم.

در ادامه، معنای برخی از اوصاف و اسماء قرآن را بیان می‌کنیم. یکی از نام‌های قرآن، «کتاب» است: "ذلِكَ الْكِتابُ لا رَیبَ فیهِ"[8]؛ و وجه تسمیه‌ی آن، این است که در سینه‌ها محفوظ است.

نام دیگر قرآن، «فرقان» است، یعنی بیان‌کننده و تفکیک‌دهنده‌ی حقّ و باطل. راستی در طول زندگی،‌ چقدر در تشخیص حقّ و باطل درماندیم؟ و در آن صحنه‌ها، سراغ پول، جسم، فکر و اطرافیان رفتیم یا با فرقان، ارتباط برقرار کردیم تا حق را طوری به ما بچشاند که جذب جانمان شود و باطل را چنان به ما نشان دهد که به کلی از آن دوری کنیم؟!

«کلام» هم، نام قرآن و از ریشه‌ی "کلم" است، یعنی اثر سخن و صدا؛ و قرآن از آن جهت، کلام نامیده شده، که در دل‌ها نفوذ و اثر می‌کند. اما این در حالی است که ما گاه از عواطف و خیالاتمان بیشتر تأثیر می‌گیریم، تا از قرآن. مثلاً وقتی فیلم می‌بینیم، با اینکه می‌دانیم واقعی نیست، احساساتی می‌شویم و چون با آن ارتباط برقرار می‌کنیم، ناخودآگاه و بی‌اختیار، تحت تأثیر قرار می‌گیریم. اما با قرآن، با اینکه می‌دانیم حقیقت است، ارتباط نداریم؛ که با قرآن هم اگر ارتباط برقرار می‌کردیم، تأثیرش حتمی بود!

 

 


[1]- الكافی، ج‏2، ص415 : "إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَینِ، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا، لَنْ تَضِلُّوا؛ كِتَابَ‏ اللهِ‏ وَ عِتْرَتِی‏ أهْلَ بَیتِی"؛ به راستی من در میان شما دو چیز به جا می‏گذارم كه تا به آن‌ها چنگ زنید، هرگز گمراه نشوید: كتاب خدا و عترت خودم كه خاندان من‌اند.

[2]- تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج1، ص129.

[3]- سوره رحمن، آیات 2 و 3 : قرآن را تعلیم داد، انسان را خلق کرد.

[4]- سوره نحل، آیه 44.

[5]- سوره نحل، آیه 89.

[6]- الكافی، ج1، ص59.

[7]- الكافی، ج‏1، ص192.

[8]- سوره بقره، آیه 2 : در این كتاب، هیچ شكی نیست.

 



نظرات کاربران

//