انس با دنیا

انس با دنیا

 

   در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ چهاردهم، 14 رمضان 1434) به تبیین موضوع «انس با دنیا» می‌پردازیم.

یكی از راه‌های انس با قرآن را شناخت صحیح دنیا و انس با آن معرفی کردیم و گفتیم اگر دنیا را به عنوان آیه و جلوه نشناسیم، نمی‌توانیم با باطن و ملكوتش حركت كنیم. خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: "قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی‏ أخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیّباتِ مِنَ الرِّزْقِ"[1]؛ یعنی زینتی در دنیا وجود دارد كه منسوب به الله است و ما نباید آن را بر خود، حرام کنیم. لازمه‌ی رسیدن به حیات ابدی و سعادتی كه خداوند برای ما می‌خواهد، بهره‌برداری از همین زینت و طیّبات دنیاست. پس نباید این‌ها را نفی كنیم؛ فقط باید این‌ها را آرمان و هدف اعلای زندگی خود قرار ندهیم و قوا و استعدادهایمان را در این‌‌ها مستهلك نكنیم.

پس دنیا، وسیله‌ی حركت ماست و ما باید از آن، درست بهره‌برداری كنیم. به این منظور باید از چهره‌ی ملكی دنیا و جلواتش بگذریم و سهم معنوی، معقول و آخرتی‌مان را از آن برداریم؛ "وَ ابْتَغِ فیما آتاكَ اللهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لاتَنْسَ نَصیبَكَ مِنَ الدُّنْیا"[2]. یعنی دنیا را برای دنیا استفاده نكنیم؛ بلکه بدانیم هر گونه ارتباط و محبتی در دنیا، باید ما را روحانی و ربّانی كند و عروج دهد. بنابراین اگر می‌خواهیم با مَركب دنیا به قرب خدا برسیم، در هر كاری باید ببینیم نتیجه‌اش چیست؛ که اگر دیدیم ما را از نظر روحانی بالاتر می‌برد، طیّب است؛ ولی اگر دیدیم وجودمان را سنگین می‌كند، طیّب نیست.

بر اساس بیانات علامه جعفری(رحمةالله‌علیه) ما برای اینکه بتوانیم از دنیا برای آخرت استفاده كنیم، به دو عنصر نیاز داریم: عنصر اول، این است كه آرزوهایمان را كوتاه كنیم و باب هر گونه خیالات و وسوسه‌ها و رؤیای بی‌اساس را بر خود ببندیم تا دیگر روان و مغزمان، اسیر تنوّعات و كثرت‌ها نباشد.

«این عنصر، بزرگ‌ترین و باارزش‌ترین كاری كه می‌كند، این است كه فریب‌كاری، فریب خوردن، دروغ، ظاهرسازی و آرایش‌بازی‌های صوری را كه جمال معنا و حقیقت را محو و نابود می‌كند، از افق حیات انسانی دور مى‏سازد، شناخت‌هاى او را اصالت مى‏بخشد و عملش را بر مبناى همان شناخت‌هاى اصیل، استوار مى‏سازد.»[3]

عنصر دوم هم، شكر است. یعنی حقّ تمام نعمت‌های مادی و معنوی را بزرگ بداریم و هنگام برخورداری از آن‌ها، آن‌ها را با نگاه و اندیشه‌ی صحیح، در سازندگی روح و روان انسانی به كار بگیریم. این معرفت و عمل، آغاز تكامل انسان است؛ یعنی آغاز ارتباط معقول با اشیاء و عبور از طبیعت به ملکوت.

«در راه وصول به چنین مقام والا... اولاً مى‏فهمد كه به هیچ وجه، از خلاّق هستى و فیض‌بخش كائنات، طلب‌كار نیست؛ كه در نتیجه، آنچه در این زندگانى به دست مى‏آورد، ضرورتى باشد كه خدا مجبور است آن را به مخلوقات خود بدهد! تنها چنین معرفتی است كه فیضْ بودن هستى را براى انسان، قابل درك مى‏کند... و طراوت و انبساط و سروری درونى به او می‌دهد، كه با غوطه‏ور شدن در مصائب و ناگواری‌هاى حیات طبیعى، هرگز مختل نمى‏شود.»[4]

اگر بفهمیم هستی، فیض خداست، دیگر قیاس و چون و چرا نداریم و از فیّاض هستی، طلب‌كار نیستیم. چون در فیض، بخل و امساك نیست و بی‌استحقاق، جاری می‌شود؛ آن وقت، هر موجود به قدر استعدادش می‌گیرد. پس دیگر جای شکایت و سؤال نیست و باید راضی و شاكر بود و توجه داشت که كمال هر کس، در ظهور قابلیت و استعداد خودش است، نه مثل دیگران شدن!

با این بیان، «شکر و ثنا، [نه مقداری الفاظ، بلکه] عبارت است از تفكر در فیض هستی، كه باارزش‌ترین نعمت خداوندى است... این توجه و تفكر و اعتقاد، موجب می‌شود كه حقّ نعمت‏ها ادا شود. و حقّ نعمت و فیض وجود، این است كه آدمى حتی یك لحظه‌، آن را تباه نسازد و دست از تكاپو و سبقت در تحصیل خیرات و كمالات برندارد.»[5]

پس "عَلَیكُمْ أنْفُسَكُم"[6]! خود را باشیم؛ این قدر با قیاس، زندگی نكنیم و از آنچه به ما داده شده، به نحو احسن، بهره ببریم. حقّ ما در قبال فیّاض مطلق، حقّ بندگی است و در ادای این حق، باید سبقت بگیریم و چشم و هم‌چشمی كنیم؛ "وَ فی‏ ذلِكَ فَلْیَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون"[7].

حال که نگاه درست به دنیا را شناختیم، سراغ آیات قرآن می‌رویم و برخی از آیات را در این باره مرور می‌کنیم؛ آیاتی كه هدف نهایی را، ملكوت معرفی می‌كنند و برای دنیا، فقط به عنوان وسیله، ارزش قائل‌اند.

گروه اول، آیاتی هستند كه می‌گویند دستگاه خلقت و دنیا، عبث و بیهوده نیست: "وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الأرْضَ وَ ما بَینَهُما باطِلاً"[8]. پس انسان هم كه جزیی از این طبیعت و البته برترین جزء است، پوچ و بی‌هدف نیست.

گروه دوم، آیاتی هستند كه حقْ بودن خلقت را اثبات می‌كنند: "هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الأرْضَ بِالْحَقّ"[9]؛ و حق یعنی پایدار، شایسته و بایسته.

گروه سوم، آیاتی هستند كه جدّی بودن خلقت را متذکر می‌شوند: "ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الأرْضَ وَ ما بَینَهُما لاعِبینَ"[10].

گروه چهارم، آیاتی هستند كه هدف‌دار بودن هستی را گوشزد می‌كنند، مخصوصاً برای انسان که جامع تمام مراتب هستی است: "أ فَحَسِبْتُمْ أنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أنَّكُمْ إِلَینا لاتُرْجَعُونَ"[11].

گروه دیگر، آیاتی هستند كه مقصد نهایی این خلقت را، گردیدن و شدن، صیرورت و تجرد معرفی می‌كنند، با عنوان رجوع و صیرورت به سوی خدا: "إلَی اللهِ تَصیرُ الاُمُور"[12]. یعنی همه‌ی زمین و آسمان و مافیها و به ویژه انسان، عبث و شوخی نیستند؛ بلکه همه، وسیله‌اند برای رفتن به سوی خدا.

پس انسان باید هر چه از سنّش می‌گذرد و بیشتر در دنیا می‌ماند، امیال و خواسته‌های محدودش را كنار بگذارد و با تخلّق به اخلاق الهی، عروج به سوی خدا را در پیش گیرد.

 


[1]- سوره اعراف، آیه 32 : بگو: «چه كسی زینت‌های الهی را كه برای بندگان خود آفریده، و روزی‌های پاكیزه را حرام كرده است؟!»

[2]- سوره قصص، آیه 77 : و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب؛ و بهره‏ات را از دنیا فراموش مكن.

[3]- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج12، ص10.

[4]- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج12، ص10.

[5]- ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج12، ص11.

[6]- سوره مائده، آیه 105 : مراقب خود باشید.

[7]- سوره مطّففین، آیه 26 : و راغبان باید در آن، بر یكدیگر پیشی گیرند!

[8]- سوره ص، آیه 27 : و آسمان و زمین و آنچه را میان آن‌هاست، بیهوده نیافریدیم.‏

[9]- سوره أنعام، آیه 73 : اوست كه آسمان‌ها و زمین را به‌حق آفرید.

[10]- سوره دخان، آیه 38 : آسمان‌ها و زمین و آنچه را كه بین آن‌هاست، به بازی [و بی‏هدف] نیافریدیم.

[11]- سوره مؤمنون، آیه 115 : آیا گمان كردید شما را بیهوده آفریده‏ایم و به سوی ما بازنمی‏گردید؟!

[12]- سوره شوری، آیه 53 : كارها، تنها به سوی خدا بازمی‏گردد.

 



نظرات کاربران

//