انس با قرآن 01

انس با قرآن

 

 در بحث انس با قرآن  (جلسۀاول ،1 رمضان 1434) به تبیین «انس با قرآن»  می‌پردازیم.

الحَمدُلله رَبّ العالَمین، کَما یُحِبّ الله أن یُحمَد و کَما هُوَ أهلُه. أعُوذُ بجَلال وَجهِک الکَریم، أن یَنقَضِیَ عَنّی شَهرُ رَمضان، أو یَطلُع الفَجرُ مِن لَیلَتی هَذِه، و لَک قِبَلی ذَنبٌ أو تَبِعةٌ تُعَذّبنی عَلَیه.

به حول و قوه‌ی الهی و با عنایات حضرات معصومین(علیهم‌السلام) مانند سال‌های قبل، امسال نیز در ماه مبارک، وارد مأدبه‌ی قرآن می‌شویم تا جایگاه خود را در ارتباط با قرآن و جایگاه قرآن را در ارتباط با خود و این دو را در ارتباط با ذات اقدس اله پیدا کنیم؛ تحت عنوان بحث «انس با قرآن».

می‌دانیم یکی از مختصات ماه مبارک رمضان، انزال قرآن در این ماه است:

"شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی اُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَیّناتٍ مِنَ الْهُدى‏ وَ الْفُرْقانِ."[1]

این انزال، برای هدایت مردم است؛ اما چرا مردم؟ چرا این انزال، مخصوص انسان است؟

انسان، زبده و خلاصه‌ی تمام مراتب وجود است و در عین فقر و مسکنت تمام به حضرت حق‌تعالی، تار و پود هستی‌اش به طور جامع و کامل، به مبدأ فیّاض مطلق، وصل است و خداوند با تمام تجلیاتش در مراتب ناسوت، ملکوت و جبروت، در وجود او حضور دارد. به همین دلیل، خلقت آدمی، خلقتی احسن است و می‌توان گفت او با تمام مراتب وجودش، در محضر ذات اقدس الهی حاضر است؛ طوری که خداوند، او را خلیفه‌ی خود معرفی کرده و سایر مراتب وجود، خلق شده‌اند که شرایط و زمینه را برای ظهور این خلیفه، آماده کنند.

حال، انسانی که احسن‌المخلوقین است و خداوند در خلقت او به خود "تبارک" گفته، لابد و ناچار است که تمام مراتب کمالش را طی کند؛ یعنی حضور تمام مراتبی را که در وجودش حاضرند، ادراک کند و در محضر آن مراتب باشد. در واقع تمام مراتب با حضور خود، روی انسان، تأثیر می‌گذارند و باعث رشد و تداوم حیات او می‌شوند و او را رو به رشد و تعالی می‌برند. اما کمال انسان، در این است که این حضور را درک کند و خودش نیز با آن عوالم، در ارتباط باشد تا بتواند به نحو احسن، بهره‌برداری کند.

در این بین، نحوه‌ی ارتباط با عالم ناسوت، بدون تعلیم و تعلم، قابل ادراک است؛ چون ما انسان‌ها، در قالب ماده هستیم و به راحتی حضور جماد و نبات و حیوان را درک می‌کنیم و می‌دانیم چطور با آن‌ها مرتبط شویم که برایمان مفید و پیش‌برنده باشند. به همین ترتیب، باید با عوالم دیگر وجودمان نیز مرتبط و مأنوس باشیم، تا در سایه‌ی این ارتباط و ادراک عوالم برتر و تأثیرپذیری از آن‌ها در مقام جامع، بتوانیم به قرب خدا برسیم.

مسیری که می‌تواند ما را در انس و ارتباط با عوالم هستی، به انس و ارتباط با خدا برساند و سبب شود که حضور ملکوتیان و جبروتیان و تأثیرات آن‌ها را در وجود خود حس کنیم و نحوه‌ی ارتباط با آن‌ها را مثل عالم ماده یاد بگیریم، فقط قرآن است. خداوند، راه و مسیر ارتباط با این عوالم را در قرآن، ترسیم کرده است و لذا بدون ورود در خوان قرآن، نحوه‌ی استفاده‌ی ما از عوالم وجودمان، غلط و انحرافی خواهد بود.

اما ورود به قرآن و ارتباط با آن، فقط خواندن و قرائت لفظ نیست؛ که این تنها یک رتبه از ارتباط است و ما باید با حقیقت وجودی‌ قرآن، ارتباط برقرار کنیم. حقیقت قرآن، نه کاغذ و مرکب و لفظ است، نه معنی و مفهوم صِرف؛ در حالی که همه‌ی این‌ها هم هست، اما فوق این‌هاست. قرآن، یک حقیقت عینی و منشأ آثار وجودی در مسیر قرب و استکمال و عروج است. لذا جایگاه آن، قلب است و تدبر و انس و ارتباط قلبی با آن را از ما خواسته‌اند؛ اگر چه لفظ و کتابش هم برای ما آورده شده و حتماً باید قرائت و تلاوت هم داشته باشیم.

اما انس با قرآن، به چه نحو است؟ اولین قدم، این است که بفهمیم حروف قرآن، حروف نوری و الهی هستند که خاصیت و اثر حقیقی دارند و کلمات قرآن، کلمات عُلیای الهی‌اند که خدا آن‌ها را وضع کرده، نه ترکیب عادی حروف، که کار یک بشر باشد. باید این حقیقت را بشناسیم و تطبیق حروف و کلمات قرآن را با وجود خود و هستی، دریابیم. اینجاست که به کلیات عالم، علم پیدا می‌کنیم و به معرفت خدا می‌رسیم.

رابطه‌ی بین انسان و قرآن، بی‌نهایت است. به وسعت قرآن، وسعت وجود انسانی است و به وسعت قلب انسان، وسعت قرآنی است؛ و انسان می‌تواند با قرآن، تا بی‌نهایت وجودش حرکت کند. اما انصافاً ما چقدر خود را با قرآن شناخته‌ایم؟ چقدر استعدادهایمان را با قرآن شناخته‌ایم؟ دردهایمان را چطور؟ هستی و عالم اطرافمان را؟ دوست و دشمن را؟ حبّ و بغض‌هایمان را و...؟ اصلاً چقدر با قرآن، حرکت کرده‌ایم؟!

ما زیاد قرآن خوانده‌ایم؛ اما مشکل‌، این است که قرآنی نشده‌ایم! انسان قرآنی، در هر مرحله و در هر مشکلی، به قرآن رجوع می‌کند و با انس و ارتباط قلبی که با آن دارد، با فرقانی که قرآن به او می‌دهد، حق را تشخیص می‌دهد و به تکلیف خود، عمل می‌کند.

در قرآن، حقایق زیادی آمده است. اما از نظر علامه سید حیدر آملی، اصول حقایق در قرآن، سه تاست: معرفت حق، معرفت عالم و معرفت انسان[2]؛ که معرفت حق، رئیس معارف است و معرفت عالم و معرفت انسان، نردبانی هستند برای معرفت حق؛ و این معرفت حاصل نمی‌شود، مگر با معرفت به اسرار و حقایق قرآن و تطبیق آن با کتاب آفاقی.



نظرات کاربران

//