رؤیت الله

رؤیت الله

 

    در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ شصت و هفتم، 6 محرم 1435) به تبیین موضوع «رؤیت الله» می‌پردازیم.

در شناخت حقیقت مستعاذُبه، الله را اسم اولین ظهور تامّ حق‌تعالی معرفی کردیم و دانستیم سراپای عالم وجود را، ظهورات یک حقیقت به نام "الله" فرا گرفته است. همچنین برای تقریب به ذهن، از خود، مثال زدیم و گفتیم "منِ" ما، حقیقتی است واحد، باقی، بسیط و جامع، که تمام حرکات و افعال و اوصافمان از آن صادر می‌شود. الله نیز یک حقیقت ثابت است که کلّ هستی، ظهورات و جلوات اویند.

الله، مبدأ تمام هستی است؛ ولی هیچ یک از اشیاء، او نیستند، بلکه از آنِ او و عین ربط به اویند. لذا همگی عبدِ خاضع و خاشع و تحت انقیاد او هستند و هرگز نمی‌توانند در برابر او قد عَلم کنند و در اراده‌اش، دخل و تصرّفی داشته باشند. و در این میان، خدا به انسان، اختیار داده که او را اطاعت کند و یا متوهّمانه با او به مخالفت برخیزد. ریشه‌ی این مخالفت هم، خودبزرگ‌بینیِ متوهّمانه است. همان گونه که شیطان، خود را بزرگ دید و گفت: "أنَا خَیرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ"[1]؛ و این گونه بود که نافرمانی کرد!

اینکه می‌گوییم توهم، یعنی ممکن است کسی خود را در مقابل خدا بزرگ ببیند؛ اما حقیقتاً بزرگ نیست. مثلاً آنجا که فرعون می‌گوید: "أنَا رَبُّكُمُ الأعْلى"[2]، می‌گوید، اما مسلّم است است که واقعاً ربّ برتر آن‌ها نیست!

پس برای پناه بردن به مستعاذ‌ٌبه، اولاً باید حجاب توهم را برداشت و فهمید که الله در همه چیز، حضور دارد و همه چیز، رو به الله در حرکت‌اند. اگر حضور الله را در هستی نبینیم، یا "خود" را می‌بینیم و یا اسباب و علل را، و در نتیجه در مقابل آن‌ها خضوع و کرنش می‌کنیم و به شائبه‌های شرک خفی، آلوده می‌شویم!

الله را در تمام عوالم و با همه‌ی ظهوراتش می‌توان دید. همان گونه که حضرت ابراهیم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) با نظر به پدیده‌های ناسوتیِ ماه و خورشید و ستارگان، ملکوت هستی را که حضور حق بود، دید:

"وَ كَذلِكَ نُری إِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الأرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ."[3]

و این گونه، ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم، نشان دادیم؛ و برای اینکه از اهل یقین باشد.

او در همین ناسوت هم خدا را یافت و گفت: "هُوَ یُطْعِمُنی‏ وَ یَسْقینِ. وَ إذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ"[4]. و چون در همه‌ی مراتبش الله را دید، همه چیزش لِلّه بود؛ "قُلْ إنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُكی‏ وَ مَحْیای وَ مَماتی‏ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ"[5].

به راستی کسی که خدا را شناخت و حضور او را در هستی دید، در پناه اوست و هرگز بر خلاف اراده‌ی او قدم برنمی‌دارد و هرگز مرتکب گناه نمی‌شود. چون در جبروت، ملکوت و حتی در ناسوت، در خوردن، خوابیدن، دیدن، شنیدن و...، همه جا ظهورات او را می‌بیند و از دل کثرات، وحدت را بیرون می‌کشد. این یعنی رؤیت حق؛ و با این نگاه به هستی، هر حرکتی بدون رؤیت الله، ناقص و ابتر است.

اولین قدم در رؤیت الله، کسب معرفت است و برای کسب معرفت، خدا به ما، مدت عمر را عطا کرده است. ولی اغلب ما تا کنون از این فرصت استفاده نکرده‌ایم و خدا را نشناخته‌ایم؛ بلکه آن قدر در توهم، پیش رفته‌ایم که الله را در پس پرده‌ی دنیامداری، شهوت و غضب، و تکنولوژی، پنهان ساخته‌ایم و همه‌ی آثار هستی را از این عوامل دیده‌ایم. در توحید هم، به اعتقاد ذهنی و شهادت لفظی، دل خوش کرده‌ایم!

در حالی که دلالت اسماء الهی و به خصوص اسم جامع الله، به مسمّای آن، دلالتی عینی است، نه وهمی و لفظی؛ مثل دلالت تری بر آب. ما برای سیراب شدن از آب، هرگز به تکرار لفظ "آب" اکتفا نمی‌کنیم؛ بلکه با عینیت آن، ارتباط برقرار می‌کنیم و آب را می‌نوشیم. برای اتصال به اسماء نیز باید از الفاظ، فراتر رویم و رابطه‌ای حقیقی با عینیت آن‌ها برقرار کنیم.

یکی از ادعیه‌ای که در آن، نسبت و دلالت الله به خود را می‌یابیم، «دعای عدیله» است. این دعا را معمولاً برای محتضر و مرده می‌خوانند، تا با عالمی که می‌خواهد وارد آن شود، آشنا گردد؛ اما این دعا، همچنین به درد زنده‌هایی می‌خورد که بالای سر مرده نشسته‌اند و هنوز دغدغه‌ی دنیا و برگزاری باشکوه مراسم ختم در فلان سالن و فلان رستوران و... را دارند.

در اوایل این دعا آمده است:

"أشْهَدُ لِمُنْعِمِی وَ خَالِقِی و رَازِقِی وَ مُکْرِمِی کَمَا شَهِدَ لِذَاتِهِ وَ شَهِدَتْ لَهُ الْمَلائِکَةُ وَ اولوا الْعِلْمِ مِنْ عِبَادِهِ بِأنَّهُ لا إلهَ إلاَّ هُوَ."

به منعم و خالق و رازق و مُکرم خود، شهادت می‌دهم؛ چنان‌که او خود، شهادت داده و ملائکه و بندگان صاحب علمش شهادت داده‌اند، به اینکه معبودی جز او نیست.

شهادت حقیقی به یک امر، یعنی شهود حقیقت آن امر؛ و شهادت به توحید، یعنی شهد توحید و بصیرت را چشیدن و یافتن. شهادت به منعم، یعنی قبل از نعمت، اول باید به منعم، معرفت پیدا کنیم و اسماء او را بچشیم. توحید و شهادت در این دعا، نه یک فعل، بلکه یک معرفت وجودی و شهادت ذاتی است؛ هر چند در نهایت، به صفات و فعل می‌رسد.

با این شهادت است که وابستگی، فقر و عین ربط بودن خود به خدا را به ادراک می‌نشیند و در پایان دعا می‌گوید:

"لا عَمَلَ لِی أسْتَحِقُّ بِهِ الْجَنَّةَ وَ لا طَاعَةَ لِی أسْتَوْجِبُ بِهَا الرِّضْوَانَ."

هیچ عملی ندارم که با آن، مستحقّ بهشت شوم، و نه طاعتی که با آن، بهشت بر من واجب شود!

چرا که اگر هم عمل و طاعتی باشد، ظهور اراده و کمال الهی است؛ نه از بنده!

 

[1]- سوره اعراف، آیه 12 : من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گِل!

[2]- سوره نازعات، آیه 24 : من پروردگار برتر شما هستم!

[3]- سوره انعام، آیه 75.

[4]- سوره شعراء، آیات 79 و 80 : او مرا می‌خوراند و می‌نوشاند؛ و چون بیمار شوم، شفایم می‌دهد.

[5]- سوره انعام، آیه 162 : بگو: همانا نماز، عبادت و زندگی و مرگم، برای خداست.

 



نظرات کاربران

//