رحمت و عذاب

رحمت و عذاب

 

 در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ هفتاد و نهم، 21 محرم 1435) به تبیین موضوع «رحمت و عذاب» می‌پردازیم.

دانستیم که باید از تمام هجمه‌های درونی و برونی، به رحمت خدا، پناه برد؛ و کسی که در عالم واقع، رحمت را پیدا کرد، از هیچ چیز نباید مأیوس شود؛ که همانا یأس و قنوط، از شیطان است. اما آن‌که در رحمت قرار نگرفت، باید از عذاب بترسد؛ چون به هر اندازه از رحمت دور باشد، به عذاب، نزدیک است.

البته مسلّماً آمدن امر عذاب، نمی‌تواند بالإصاله از جانب خدا باشد؛‌ چون رحمت او بر غضبش سبقت دارد و تا جایی که بشود،‌ بنده را عذاب نمی‌کند. اما وقتی کار به جایی رسید که بنده، دیگر خودش رحمت را نخواست، ‌می‌شود عذاب! مثل اینکه اگر کسی غذا نخواهد، به زور نمی‌شود به او غذا داد!

" وَ لَمَّا جاءَ أمْرُنا نَجَّینا هُوداً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّیناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ."[1]

و هنگامی که امر [عذاب] ما آمد، هود و کسانی را که با او ایمان آوردند، به رحمتی از خود، نجات دادیم و آنان را از عذابی شدید، نجات دادیم.

البته باید بدانیم برای امت اسلامی، عذاب‌های آشکاری مثل آنچه از سیل و صاعقه و زلزله بر اقوام گذشته آمده، وارد نشده است. اما امت اسلام، در میادینی قرار می‌گیرد که تشخیص در آن‌ها، بسیار مشکل‌تر است، یعنی میدان جنگ نرم، زینت دادن شیطان و توهم در دین؛ و در این میادین، باید به رحمت خدا پناه برد. شیطان، هر چه زشت است، باشد؛ خدا زیباست. و سختی هر چه باشد، رحمت الهی، یُسر و آسان است و "مِن حیث لایَحتسب" می‌رسد.

در جریان طوفان نوح در قرآن کریم آمده است:

"قالَ سَآوی إلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أمْرِ اللهِ إلاَّ مَنْ رَحِمَ..."[2]

[فرزند نوح] گفت: «به زودی به كوهی پناه می‌برم، تا مرا از آب، حفظ كند»! [نوح] گفت: «امروز هیچ نگهداری در برابر امر [عذاب] خدا نیست؛ مگر آن كس را كه او رحم كند».

یعنی هیچ کوهی نمی‌تواند تو را پناه دهد؛ و فقط رحمت خداست که تو را نگه می‌دارد.

اما مسئله اینجاست که رحمت خدا، حرف و شعار نیست؛ یک حقیقت عینی است که باید آن را در قلب و اندیشه‌ات یافت، تا به آثارش رسید. تدبر و عبادت هم، برای آن است که به اینجا برسیم؛ مثل ابزاری که باید به کار گیریم، تا گنج درونمان را آشکار کنیم. پس باید بیل را محکم به عمق زمین بزنیم؛ وگرنه بخواهیم روی زمین، فقط خاک‌بازی کنیم، به گنج نمی‌رسیم. البته عمق وجود را شکافتن، درد دارد؛ اما باید بدانیم که هر چه درد بکشیم، قوی‌تر می‌شویم.

در ادامه‌ی جریان فرزند نوح آمده که وقتی عذاب آمد و نوح، غرق شدن فرزندش را دید، به خداوند عرضه داشت که: او از اهل من است و وعده‌ی تو حق است! اما خداوند فرمود: او از اهل تو نیست؛ پس آنچه را که نمی‌دانی، نخواه[3]. و نوح، پاسخ داد:

"رَبِّ إنِّی أعُوذُ بِكَ أنْ أسْئَلَكَ ما لَیسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ إلاَّ تَغْفِرْ لی وَ تَرْحَمْنی أكُنْ مِنَ الْخاسِرینَ."[4]

پروردگارا، همانا من به تو پناه می‌برم كه از تو چیزی بخواهم كه به آن، آگاهی ندارم! و اگر مرا نبخشی و بر من رحمت نكنی، از زیان‌كاران خواهم بود.

خداوند برای همه و از جمله فرزند نوح، رحمت و هدایتش را فرستاده بود؛ اما نیامدن فرزند نوح و سایر عذاب‌شدگان، به انتخاب خودشان بود. پس نوح اگر چه رحمت الهی را یافته بود، اما گویا دید به قدر همان حرفی که زده، از رحمت خدا دور شده است. لذا استغفار کرد و از خدا، طلب رحمت نمود.

"یَوْمَ لایُغْنی‏ مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ. إلاَّ مَنْ رَحِمَ اللهُ إنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ."[5]

روزی كه هیچ دوستی، كمترین نیاز دوستش را رفع نمی‌كند و آنان یاری نمی‌شوند؛ مگر كسی كه خدا بر او رحمت کند؛ كه همانا او، عزیز و رحیم است.

متأسفانه ما مدام به اسباب، دل می‌بندیم و تمام زندگی‌مان شده اینکه دیگران به دادمان برسند! لذا غرق در تملّق، مدح بیجا، بالا بردن اشخاص و گاه زمین زدن آن‌ها و... هستیم و کمتر دلمان به بودن خدا، آرام می‌شود! در حالی که اگر آن اصل را بگیریم، اسباب و فروعات نیز به نحوی که او بخواهد - که همانا بهترین نحو ممکن است- برایمان فراهم می‌شود؛ اما اگر اصل را نگیریم، فروع را هم از دست می‌دهیم.

اینجاست که می‌گوییم باید نگاهمان درست شود. تبعیت از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز تبعیت از نگاه و بینش آن‌هاست، نه فقط تقلید از ظاهر افعالشان!

اما از جریان رحمت خداوند بر حضرت زکریا بگوییم:

"ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِیّا. إذْ نادٰی‏ رَبَّهُ نِداءً خَفِیّاً... وَ إنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی‏ وَ كانَتِ امْرَأتی‏ عاقِراً فَهَبْ لی‏ مِنْ لَدُنْكَ وَلِیّاً... یا زَكَرِیّا إنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیٰی‏ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیّاً. قالَ رَبِّ أنّی یَكُونُ لی‏ غُلامٌ وَ كانَتِ امْرَأتی‏ عاقِراً وَ قَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْكِبَرِ عِتِیّاً. قالَ كَذلِكَ قالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَیّ هَیّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَیئاً."[6]

ذکر رحمت پروردگارت بر بنده‌اش زكریا؛ در آن هنگام كه پروردگارش را پنهانی خواند:... و من از بستگانم بعد از خودم بیمناكم [كه حقّ پاسداری از دین تو را نگه ندارند]؛ اما همسرم عقیم و نازاست؛ پس تو از نزد خود، ولیّ‌ای به من ببخش... [فرمود:] ای زكریا، همانا ما تو را به فرزندی بشارت می‌دهیم كه اسمش «یحیی» است و پیش از این، هم‌اسمی برای او قرار نداده‌ایم. زکریا گفت: پروردگارا، چگونه برای من فرزندی خواهد بود؟ در حالی كه همسرم عقیم و نازاست و من نیز از شدّت پیری، افتاده شده‌ام! فرمود: پروردگارت چنین فرموده که این بر من، آسان است؛ و قبلاً تو را آفریدم، در حالی كه چیزی نبودی!

نکته‌ی اول در این آیات، آن است که زکریا از خداوند، ولی خواست و خدا به او، وعده‌ی فرزند داد. پس معلوم می‌شود که انسان باید با فرزندش، رابطه‌ی ولایی داشته باشد و در چارچوب احکام دین و قوانین ولایت، با او ارتباط برقرار کند؛ وگرنه آثار باقیات‌الصالحاتِ آن، برای ابدیتش نمی‌ماند.

و نکته‌ی دیگر، آنکه باید بدانیم اگر عالم به دست خداست، آثار همه‌ی اسباب، از اوست و اگر بخواهد، می‌تواند اراده‌ی خود را بدون اسبابی که ما می‌شناسیم، جاری کند. ولی ما چون یقین و معرفت نداریم و به عالم غیب، وصل نیستیم، که اصلاً نمی‌توانیم تصورش را بکنیم. گویی اسباب را نزدیک‌تر، سریع‌تر و حاکم‌تر از سبب‌ساز می‌بینیم! در حالی که خدا از همه‌ی اسباب، به ما نزدیک‌تر است -"وَ نَحْنُ أقْرَبُ إلَیهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لاتُبْصِرُونَ"[7]- و بقیه، اسباب و عللِ او هستند.

راستی ما فکر کرده‌ایم آنجا که با اسباب ظاهری کار می‌کنیم، با آن اسباب است که کار، درست می‌شود؟! مگر خداوند نمی‌فرماید: "أفَرَأیتُمْ ما تُمْنُونَ. أ أنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ"[8]؟!

و در پایان:

"قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أسْرَفُوا عَلی‏ أنْفُسِهِمْ لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ."[9]

بگو: ای بندگان من كه بر خود، اسراف كرده‌ايد! از رحمت خداوند، نوميد نشويد؛ كه همانا خداوند، همه‌ی گناهان را می‌آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و رحیم است.

و بیش از آنکه شما او را دوست داشته باشید، او شما را دوست دارد.

 


[1]- سوره هود، آیه 58.

[2]- سوره هود، آیه 43.

[3]- سوره هود، آیات 45 و 46.

[4]- سوره هود، آیه 47.

[5]- سوره دخان، آیات 41 و 42.

[6]- سوره مریم، آیات 2 تا 9.

[7]- سوره واقعه، آیه 85 : و ما به او از شما نزدیک‌تریم؛ اما نمی‌بینید!

[8]- سوره واقعه، آیات 58 و 59 : آیا از نطفه‌ای كه در رحم می‌ریزید، آگاهید؟ آیا شما آن را می‌آفرینید، یا ما خالقیم؟

[9]- سوره زمر، آیه 53.

 



نظرات کاربران

//