سبب‌ساز و سبب‌سوز

سبب‌ساز و سبب‌سوز

 

  در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ سی ام، 13 شوال 1434) به تبیین موضوع «سبب‌ساز و سبب‌سوز» می‌پردازیم.

 دانستیم باطن تمام کثرات در هستی، یک حقیقت واحد است و ما باید بتوانیم زنجیر صورت‌ها و ظواهر را از حقیقت آن‌ها تفکیک کنیم. یعنی بدانیم که اگر چه ظاهراً کارها با علل و اسباب طی می‌شود، اما ورای تمام اسباب، فقط یک فاعل و یک حقیقت، کار می‌کند. اما تا زمانی که ما در سجن حس و ماده و سطحی‌نگری، گرفتار باشیم، همه‌ی دریافت‌هایمان از اسباب و علل، ظاهری و مادی خواهد بود؛ اگر چه دریافت‌های معنوی یعنی اعتقاد به عالم معنا هم داشته باشیم.

لذا فقط چشم نافذ قلب است که می‌تواند از صورت اشیاء عبور کند و به ملکوت و حقیقت آن‌ها برسد. ما باید با این چشم، معیت قیّومی ذات اقدس اله را بیابیم، تا بتوانیم از حوزه‌ی تنگ و محدود اسباب و علل، خارج شویم. اما راه رهایی از اسارت اسباب و علل و رسیدن از ظاهر به باطن چیست؟

باید بدانیم که علل و اسباب، نمودهایی بیش نیستند؛ و اثرهایی‌اند که ما را به سوی مؤثر، هدایت می‌کنند و فقط جلوه و ظلّ‌اند که استقلال ندارند. پس اگر چه باید به اسباب و علل، نظر کنیم، اما انگیزه‌مان باید عبور از صورت و ظاهر و رسیدن به عمق و حقیقت آن‌ها باشد تا بتوانیم به این وسیله، حضور خدا را بیابیم.

ولی متأسفانه ما از کودکی، به سبب‌ها چشم دوخته‌ایم و به آن‌ها عادت کرده‌ایم و چون سبب‌ها را مستقل دیده‌ایم، از مسبّب و سبب‌ساز حقیقی، غافل شده‌ایم. در حالی که آیات قرآن، بارها در بیان معجزات انبیاء(علیهم‌السلام) از کار افتادن سبب‌ها را نشان داده است؛ چون اثردهی اسباب، از ظاهر آن‌ها نیست، بلکه علتی غیر از علل طبیعی و ورای ظواهر دارد؛ که همانا فاعلیت فاعل مطلق یعنی خداست. لذا می‌بینیم همان آتشی که ما آن را به سوزاننده بودن می‌شناسیم، بر حضرت ابراهیم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) سرد می‌شود.

در معجزه‌ی ابراهیم، اگر سرد شدن آتش، به علت اسباب ظاهری بود، می‌بایست گروهی می‌آمدند و آب می‌ریختند تا آتش، خاموش شود؛ اما کسی این کار را نکرد. آتش هم فی‌نفسه سرد و خاموش نیست. پس معلوم می‌شود که اثر آتش، از علت و حقیقتی ورای این صورت است، که از این سبب، فقط ظهور می‌کند. لذا اگر هم بخواهد، می‌تواند اثر را از آتش بگیرد و سبب‌سوز شود!

بنابراین نباید به علل و اسباب، چشم بدوریم؛ بلکه باید بدانیم که کار، به اراده‌ی خواستن یا نخواستن خداست. این اراده هم، برخاسته از قدرت اوست؛ که خود، تأثیر را در اسباب قرار داده و خود می‌تواند این تأثیر را بردارد. این بینش، در رهایی از گناهان نیز به ما کمک می‌کند. چگونه؟

می‌دانیم که خداوند به شیطان برای گمراه کردن انسان، مهلت داده؛ پس می‌توان گفت شیطان، سبب خارجی برای گمراهی بشر است. او شرایط گناه را در درون و بیرون، برای ما آماده می‌کند و ما اختیار داریم که وسوسه‌ی او را بپذیریم یا نه. اما در اینجا هم، خداست که ورای این سبب، حاضر و ناظر بر ماست و اگر ما او را ببینیم و به او پناه ببریم و او، صدق ما را در فریادخواهی برای نجات از شیطان ببیند، حتماً می‌تواند آن سبب را از کار بیندازد. با این‌ نگاه، به فرمایش قرآن، کید شیطان برای ما ضعیف می‌شود[1] و می‌‌توانیم از گناه، عبور کنیم.

همان طور که حضرت یوسف(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) در زمینه‌ی آماده برای گناه، مرتکب گناه نشد؛ چون به فرمایش قرآن، برهان ربّش را دید[2]. او فهمید که نفس، امر به بدی می‌کند، شیطان در پی وسوسه است و زلیخا هم از هیچ تلاشی برای به گناه انداختن او دریغ ندارد؛ اما او می‌توانست به رحمت پروردگار، متوسّل شود و نجات یابد. خدا نیز آتش شهوت را در وجود او مهار کرد؛ همان شهوتی که خود، در وجود او قرار داده بود.

پس ما برای گناهان خود، عذری نداریم که بگوییم: «شیطان، مرا وادار کرد؛ فلانی باعث شد تهمت بزنم و غیبت کنم؛ فقر و تیگ‌دستی، مرا به حرام و رشوه، مجبور کرد و...»! نمی‌توانیم بگوییم؛ چون خدا، هم سبب‌ساز و هم سبب‌سوز است و بارها، این را به ما نشان داده است. فقط باید بینش توحیدی داشته باشیم و به دنیا و پدیده‌های آن، درست نگاه کنیم. دستورات دین نیز ما را به همین نگاه، سوق می‌دهد. به عنوان مثال، به ما گفته‌اند هر کاری را با نام خدا آغاز کنیم؛ چرا؟ تا از همان آغاز، خدا را ببینیم و فقط مشغول صورت و ظاهر امور نشویم.

پس چرا ما به جای دیدن صاحب‌خانه، در نقش و نگارهای خانه، غرق شده‌ایم و به جلوه‌های فانی، دل‌بسته‌ایم؟! خداوند، نعمت‌ها را به ما می‌دهد تا در آیینه‌ی آن‌ها، او را بجوییم و بیابیم؛ و گاه آنچه را که داده، می‌گیرد، تا فانی بودنش را درک کنیم و به خدای باقی برسیم. پس چرا در زوال نعمت‌ها، به جای رجوع به خدا و معرفت او، فقط دنبال چیزی می‌گردیم که هر طور شده، آنچه را می‌خواهیم، به ما برگرداند؟!

ما اگر با ظاهر‌بینی، پدیده‌های خلقت را بررسی کنیم، فقط به علل و عوامل مادی می‌رسیم و در نهایت می‌فهمیم که هر شیء در جهان خلقت، خاصیتی دارد. اما آنجا که اشیاء از اثر و خاصیت می‌افتند، نمی‌توانیم بفهمیم چرا چنین شده است. چون نمی‌دانیم که خاصیت اشیاء، عوض نشده؛ بلکه از اول، خاصیت آن‌ها از خودشان نبوده و فقط بنده‌ی خدا و گوش به فرمان اراده‌ی تکوینی او بوده‌اند. پس هر گاه خدا نخواهد، اثر و خاصیتی از آن‌ها ظهور نمی‌کند.

مگر ندیده‌ایم؟! همان آب دریا که فرعونیان را غرق کرد، بر بنی‌اسرائیل گشوده شد؛ و زمینی که همه‌ی مردم روی آن زندگی می‌کردند، قارون را در خود فرو برد! خاک بی‌جان در دست حضرت عیسی(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) به اذن الهی، تبدیل به پرنده‌ی زنده شد؛ و بسیار معجزه از این دست، اتفاق افتاد، تا نگاه انسان‌ها را از ظاهر به باطن و ملکوت ببرد.

به راستی این بینش، زندگی انسان را تغییر می‌دهد و برای او، سعادت و آرامش به ارمغان می‌آورد. در این صورت است که می‌توان بی‌گناه و بدون تشنّج و ترس، زندگی کرد. کسی که فقط خدا را می‌بیند، از هیچ چیز نمی‌ترسد، حتی از دست دادن و کشته شدن در قتلگاه؛ و راستی چه زندگی و حیاتی، گواراتر از این!

بیایید وقتی گرفتار تندبادهای تهمت، فقر، بیماری، گناه و وسوسه‌ی شیطان می‌شویم و یا وقتی در دام گرگ‌های غضب، کینه، حسد و سوءظن می‌افتیم، تضرّع و توسل کنیم و با عشق و توکل، به حصن حصینِ اسماء حُسنای الهی، متصل شویم، تا سالم بمانیم، إن‌شاءالله.

 

 


[1]- سوره نساء، آیه 76 : "إنَّ كَیدَ الشَّیطانِ كانَ ضَعیفاً"؛ همانا کید شیطان، ضعیف است.

[2]- سوره یوسف، آیه 24 : "وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْلا أنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءََ إنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ".

 



نظرات کاربران

//