سفر دل

سفر دل

 

  در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ نوزدهم، 20 رمضان 1434) به تبیین موضوع «سفر دل» می‌پردازیم.

 تا اینجا دانستیم که لازمه‌ی انس با قرآن، سیر در درون است؛ یعنی حرکت صعودی و عبور از زمین و زمان. این سلوک نیز چیزی نیست جز سفری علمی، آن هم نه از جهل به علم، بلکه از علم فراموش‌شده به علمی که باید به یاد بیاید؛ یعنی از غفلت به آگاهی.

توضیح، آنکه ما معلَّم به اسماء هستیم و وجودمان مفطور به فطرت الهی است؛ اما روی این فطرت، حجاب گذاشته‌ایم و حال باید این حجاب را برداریم و بیدار شویم، تا جایگاه امروزمان را در مبدأ و معادمان پیدا کنیم؛ وگرنه فردا در قیامتی که به سوی آن در حرکتیم، گم‌کرده‌راه و سرگردانیم.

پس در سیر انس با قرآن، علم حصولی فقط مقدمه است، نه مقصد؛ و این مقدمه نهایتاً باید ما را به سیر درون بکشاند؛ وگرنه صحبت از سلوک، بی‌معنی است! سلوک، سفر دل است و تا پا در این سفر نگذاریم، هرگز نمی‌فهمیم که چقدر نقص داریم و از خدا دوریم؛ چون علم حصولی و مقدمات سلوک، میدان به دست آوردن‌هاست و لذا به راحتی ممکن است نفسمان ارضاء شود. اما در سیر درونی و سفر دل یا همان انس با قرآن، هر چه پیش می‌رویم، زشتی نفسمان را بیشتر ادراک می‌کنیم و با تضرّع بیشتر، نیاز عمیق خود را به حق‌تعالی می‌یابیم؛ یعنی همان مقام عین‌الفقری را.

پس سفر دل، سفرِ از دست دادن‌هاست؛ در مقابل هم، هر چه بیشتر از دست بدهیم، قرآن از رازهایش، بیشتر پرده‌برداری می‌کند و فاصله‌ی ما را با مبدأ و معادمان نشان می‌دهد؛ که همین ادراک فاصله، عاملی می‌شود برای إنابه و توبه‌ از خود برای حرکت به سوی خدا.

بنابراین بر خلاف تصور بسیاری، که تا صحبت از عرفان و سلوکِ دل می‌شود، مشاهده و مکاشفه و کارهای خارق‌العاده به نظرشان می‌آید، در مکتب شیعه، عرفان یعنی حرکت سالک برای از دست دادن خودی‌ها. و این عرفان، اصلاً به لفظ نمی‌آید؛ که «هر که را اسرار حق آموختند، مُهر کردند و دهانش دوختند»! البته در این مسیر هم ممکن است سالکِ عارف، به تبع حرکت وجودی‌اش، به برخی شئون عالم ماده، تسلط پیدا کند؛ ولی مطلقاً به این امر، دل نمی‌بندد و حتی توجه و نظر داشتن به آن را، نقص می‌داند.

پس وقتی گفته می‌شود در انس با قرآن باید نطق قرآن را بشنویم، فکر نمی‌کنیم که گوش باید بشنود! بلکه این یعنی در اثر انس، زشتی‌های خود و در مقابل، زیبایی‌های وجود را می‌بینیم؛ همان حقیقتِ "یا أیّهَا النَّاسُ أنْتُمُ الْفُقَراءُ إلَی اللهِ وَ اللهُ هُوَ الْغَنِیّ الْحَمیدُ"[1] را.

اما در این حرکت اختیاری، برای عبور از نقص‌ها و وابستگی‌ها، نه فقط فعل و صفت، بلکه باید مبادی میل و به عبارتی جانمان تغییر کند؛ که "إنَّ اللهَ لایُغَیّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیّرُوا ما بِأنْفُسِهِمْ"[2]. باید شخصیتمان ارتقا پیدا کند و حتی حضور در نماز و روزه و عبادات هر روزمان، متفاوت از روز قبل باشد. باید دیدمان ملکوتی شود و قیامتی را که خدا برایمان خواسته است، بشناسیم. چگونه؟

در تکوین می‌بینیم که همه چیز، رو به از دست دادن ظواهر و فانی‌هاست. تمام اجزای طبیعت، از بدن انسان گرفته تا حیوانات و نباتات و حتی شمس و قمر، عبد خدا هستند[3] و از دست می‌دهند، تا بالأخره "إذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ. وَ إذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ. وَ إذَا الْجِبالُ سُیّرَتْ. وَ إذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ..."[4] شود. پس ما هم باید با این سیر، هماهنگ شویم؛ باید نگاه و نظرمان را به طبیعت و موجودات طبیعی، تغییر دهیم و به مبادی ملکوتی، آسمانی و غیبی آن‌ها نظر کنیم. فقط دست خدا را ببینیم، که: "بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَی‏ءٍ"[5]؛ که اگر غیر از این باشد، نگاهمان، غافلانه است و در نتیجه، حرکتی در ما ایجاد نمی‌شود.

پس این قدر برای طی مسیر سعادت، منتظر درست شدن شرایط خارجی نباشیم! شرایط خارجی، فقط علت إعدادی‌اند؛ اصل، نگاه درونی خود انسان است. حرکتِ جان، یعنی فهمیدن حق و اصلاح نگاه؛ پس اگر نگاه درست شد، شرایط خارجی، مانعی برای حرکت نیست و حتی شیطان هم، قدرت نفوذ به بنده‌ای که نگاهش درست است، ندارد؛ که خود گفت: "فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعینَ. إلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ"[6].

آری؛ این است حرکت از ملک به ملکوت؛ که:

"إنَّ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِاُولِی الألْبابِ."[7]

شب و روز اگر چه ظاهراً در رفت و آمدند، اما باطناً نیز در حرکت ملکوتی‌شان، به سمت و سویی می‌روند و مقصدی دارند. پس اولوالألباب هم باید این نشانه را دریابد و مطابق با حرکت آن‌ها، حرکت کند؛ یعنی حرکت دل از نگرانی به آرامش، از فنا به بقا، از ظاهر به باطن، از ملک به ملکوت و از ماده به تجرد.

اما ما چگونه‌ایم؟ نکند هر چه پیش می‌رویم، تعلّقمان به ماده، بیشتر شود و بیشتر نگران دنیایمان شویم که: مبادا بمیریم و همه چیزمان را از دست بدهیم! آخر مگر ما در ابدیت، نیازی به شئون دنیا داریم که نگران باشیم؟! مگر مرگ، ترس دارد؟! نگرانی، آنجاست که هنگام ملاقات حق، کر و کور و گنگ باشیم و در پسِ حجاب‌های ظلمانی و با قلبی ضیق‌گرفته، عریان از اسماء الهی و شکر و صبر و حلم و عفو و... باشیم!

اما اولوالألباب، کیان‌اند؟ همان صاحبان دل:

"...اُولِی الألْبابِ. الَّذینَ یَذْكُرُونَ اللهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرُونَ فی‏ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الأرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ."[8]

اولوالألباب، کسانی هستند که در تمام شئون، چه در قیام و چه در قعود و... خدا را به یاد می‌آورند و با پس زدن خودی‌ها، به بقا می‌رسند؛ یعنی مدام در تغییر و حرکتند و از عذابِ دردناکی که کهنه شدن و فرسودگی روح یا همان رکود شخصیت و خلود در زمین است، به خدا پناه می‌برند. این، درسی است که از تکوینِ آسمان و زمین و شب و روز و بندگی آن‌ها برای خدا می‌گیرند.

به این ترتیب می‌توان گفت اولوالألباب، ظاهر را می‌بینند، ولی ملکوت را لحاظ می‌کنند. پس ما، دیدنمان درست است؛ ملاحظاتمان غلط است! معلوم است چشم ما، طبیعت و ملک را می‌بیند؛ ولی خودمان باید مافوق طبیعت را لحاظ کنیم و پیام و نشانه‌ی ملکوتی‌اش را دریافت نماییم. چرا که طبیعت، نمایانگر ذات و صفات است و همه‌ی هستی آمده، تا توحید و وحدت را به ما نشان دهد.

 


[1]- سوره فاطر، آیه 15 : ای مردم، شما فقیران به خدایید و خداست، بی‌نیازِ ستوده.

[2]- سوره رعد، آیه 11 : همانا خداوند، اوضاع قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر اینکه آنان خود را تغییر دهند.

[3]- سوره مریم، آیه 93 : "إنْ كُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الأرْضِ إلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً"؛ چیزی در آسمان‌ها و زمین نیست، مگر اینکه بنده‌ی خداست.

[4]- سوره تکویر، آیات 1 تا 4 : در آن هنگام كه خورشید در هم پیچیده شود، و ستارگان بی‏فروغ شوند، و كوه‏ها به حركت درآیند، و باارزش‏ترین اموال به دست فراموشی سپرده شود... .

[5]- سوره یس، آیه 83 : ملکوت هر چیز، در دست اوست.

[6]- سوره ص، آیات 82 و 83 : پس به عزّتت سوگند، هر آینه تمام آنان را فریب می‌دهم؛ بندگان مخلصت را!

[7]- سوره آل عمران، آیه 190 : همانا در آفرینش آسمان‌ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه‏هایی برای خردمندان است.

[8]- سوره آل عمران، آیات 190 و 191 : ...خردمندان؛ همان‌ها كه خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه كه بر پهلو خوابیده‏اند، یاد می‏كنند و در اسرار آفرینش آسمان‌ها و زمین می‏اندیشند که: بارالها، این‌ها را بیهوده نیافریده‏ای! منزّهی تو؛ پس ما را از عذاب آتش، نگاه دار.

 



نظرات کاربران

//