قلب ما کجاست؟

قلب ما کجاست؟

 

 در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ هشتاد و سوم، 25 محرم 1435) به تبیین موضوع «قلب ما کجاست؟؟» می‌پردازیم.

دانستیم تمام هستی، خوان رحمت واسعه‌ی الهی است و تمام این مظاهر رحمت، در مقابل انسان، کرنش می‌کنند، تا او مظهر تامّ رحمانیت شود. و چه بی‌اصالت شده است انسانی که به جای حرکت در این مسیر، اسیر همین جلوات نازل رحمت شود! به عنوان مثال، اگر مروارید گردن‌بندش گم شود، از غصه می‌میرد؛ اما اگر با یک دروغ، مرواریدِ جانش خط بردارد، نمی‌میرد! این، کسی است که مروارید و طلا و جواهر، مسخّر او شده‌اند تا مظهر رحمان شود؛ اما او، اسیر این‌ها شده است.

و این در حالی است که هر لطمه‌ای از درون یا بیرون به قلب و جان انسان وارد شود، به همان اندازه ابوابِ مراتب بهشت بر او بسته می‌شود و ابواب جهنم، باز! کدام جهنم؟ "خود"؛ یعنی شأن و شئون و خودی‌ها در او قوی می‌شود و نگرانی‌هایش برای امور دنیا، شدت می‌گیرد.

این، اسارت در کثرت و تکاثر، در مرتبه‌ی جمادی است. اما تکاثر در مرتبه‌ی نباتی، غرق شدن در خور و خواب است؛ یعنی آن کسی که اگر چه روحش روح انسانی است، اما فقط در جسم، رشد و نموّ دارد و روحش بالا نمی‌رود. البته توجه به سلامت و تعادل جسم، خوب و لازم است؛ اما نباید زیبایی و سلامت جسم به طور مستقل، هدف انسان باشد، تا جایی که اسیر شود و مدام در دلهره و نگرانی از این امر باشد!

اسارت در رتبه‌ی حیوانی هم، همین است؛ یعنی غرق شدن در شهوت و غضب.

راستی از صبح تا شب، چند درصد از نگرانی‌های ما، تکاثری است و چند درصد، کوثری یعنی در مسیر معنا؟ چقدر از کمبودهای دنیا، غصه می‌خوریم و چقدر برای اینکه یک روز از ما گذشت و عروج روحی نداشتیم؟! چقدر می‌ترسیم از اینکه حقایق قرآن را نیافته، از دنیا برویم، و چقدر نگرانیم که فرزندمان را سر و سامان نداده، بمیریم؟!

ما باید جای این حقایق نورانی را در عالم ماده پیدا کنیم و قلبمان را از وابستگی‌ها و اشتغالات نازل، خالی سازیم تا در رتبه‌ی انسانی، فعال شود؛ وگرنه از پریشانی و اضطربی که دارد، نجات نمی‌یابد و از نگرانی، به اطمینان نمی‌رسد. پس بیایید یک روز، تصمیم بگیریم که از کرنش جماد و نبات و حیوان درآییم و در متن تکالیف و ارتباطات، خودمان را پیدا کنیم و بسنجیم. ده‌ها بار شاد می‌شویم، ده‌ها بار ناراحت؛ ده‌ها چیز می‌خواهیم ببینیم یا بشنویم... و خلاصه، مدام در احاطه‌ی مقتضیات بیرونی و تمنّیات درونی هستیم. همه‌ی احوال قلب خود را روی کاغذ بیاوریم و بسنجیم که از چه، ناراحت و نگران شده و از چه، شاد و آرام گشته است. خلاصه، اینکه باید در حال خود، تجدید نظر کنیم و صادقانه، قلبمان را بشناسیم؛ که هیچ کس بهتر از خود انسان، نمی‌تواند از قلب و باطن او خبر دهد.

خلاصه اینکه رحمت خداوند، بی‌منتها و در تمام مراتب و مظاهر بر انسان، جاری است و در مقابل خطاها و انحرافات او نیز تا جایی که بشود، صبر می‌کند و کار را به عذاب نمی‌کشاند. روایت شده است که روزی، پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) با دیدن زنی که فرزند را محکم در آغوش گرفته بود و به او شیر می‌داد، فرمود:

"أتَرَوْنَ هَذِهِ الْمَرْأةَ طَارِحَةً وَلَدَهَا فِی النَّارِ؟! اللهُ، أرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ هَذِهِ الْمَرْأةِ بِوَلَدِهَا."[1]

آیا فکر می‌کنید ممکن است این زن، فرزندش را در آتش بیندازد؟! رحمت الله به بندگانش، از این زن به فرزندش بیشتر است.

در روایت دیگری از امام باقر(علیه‌السلام) آمده است که فرمود:

"أنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، الْحَلِیمَ الْعَلِیمَ؛ إنَّمَا غَضَبُهُ عَلَى مَنْ لَمْ یقْبَلْ مِنْهُ رِضَاهُ، وَ إنَّمَا یمْنَعُ مَنْ لَمْ یقْبَلْ مِنْهُ عَطَاهُ، وَ إنَّمَا یضِلُّ مَنْ لَمْ یقْبَلْ مِنْهُ هُدَاهُ."[2]

خدای تبارک و تعالی، حلیم و داناست؛ غضب او، تنها برای کسی است که رضایش را نپذیرد و تنها از کسی منع می‌کند، که عطای او را نپذیرد و تنها کسی را به گمراهی می‌کشاند، که هدایت او را نخواهد.

آری؛ رحمت خداوند و امدادهای الهی، در تمام صحنه‌های زندگی برای ما گسترده و آن‌به‌آن با واسطه‌های غیبی و مادی‌اش، دست ما را می‌گیرد و از بلاهایی که می‌دانیم و نمی‌دانیم، نجات می‌دهد. اما بر خلاف این، غضب خداوند، چندان در دسترس نیست و کسی به این راحتی، تحت غضب قرار نمی‌گیرد. شأن خداوند و اقتضای رحمت او، این است که به هر طریقی می‌خواهد بندگان را هدایت کند؛ و آن قدر صبر می‌کند، تا جایی که بنده، کاملاً قابلیت هدایت را از دست بدهد و هدایت را نخواهد!

امام باقر(علیه‌السلام) همچنین فرموده‌اند:

"تَعَرَّضْ لِلرَّحْمَةِ وَ عَفْوِ اللهِ بِحُسْنِ الْمُرَاجَعَةِ، وَ اسْتَعِنْ عَلَى حُسْنِ الْمُرَاجَعَةِ بِخَالِصِ الدُّعَاءِ وَ الْمُنَاجَاةِ فِی الظُّلَمِ."[3]

با بازگشت نیکو، در مقابل رحمت و عفو خداوند قرار گیرید و با دعای خالص و مناجات در تاریکی‌ها[ی شب]، بر بازگشت نیکو استعانت جویید.

یعنی در میدان رحمت قرار گیرید و فرار نکنید؛ صادق باشید و نخواهید به خدا، کلک بزنید! حقیقتاً برگردید و دنبال توجیه و توضیح کارهای خود نباشید؛ که او خود، حقیقت را می‌داند. حسابتان را با خودتان تسویه کنید؛ با خدا هم تسویه می‌شود. خودتان می‌فهمید که او از شما راضی است یا نه؛ پرسیدن نمی‌خواهد! قلبتان را صاف کنید و برگردید؛ و اگر دیدید هنوز ناخالصی دارد، از خدا یاری بجویید.

همان گونه که حرّ برگشت و وقتی خود را پیدا کرد و تکلیف دلش را شناخت، نزد امام رفت و بی آنکه بخواهد گذشته‌اش را توجیه کند، تسلیم محض شد و پیش چشمان امام، به شهادت رسید.

 

[1]- نهج الحق و كشف الصدق، ص374.

[2]- الكافی، ج8، صص52-53.

[3]- بحار الأنوار، ج75، ص164.

 



نظرات کاربران

//