معنویت مثبت و منفی

معنویت مثبت و منفی

 

در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ سی و هفتم، 26 شوال 1434) به تبیین موضوع «معنویت مثبت و منفی» می‌پردازیم.

 بحثمان در كیفیت انس با قرآن، به اینجا رسید كه اگر كسی بخواهد حقیقت دین را بشناسد، باید هم ظاهر و هم باطن دنیا و هم دو وجهه‌ی ظاهر و باطن انسان را بشناسد؛ که این هم مرهون شناخت دو جنبه‌ی کلام خدا یعنی قرآن است.

در واقع کسی که بخواهد دین، انسان و دنیا رابشناسد، باید صورت و معنا، ماهیت و وجود، و ظاهر و باطن را با هم بشناسد و بفهمد کدام، اعتبار است و کدام، اصل؛ این دو به هم، چه ارتباطی دارند و انسان باید چه کند تا نه دچار ظاهرگرایی افراطی و مادی شود، نه دچار تفریط در معنا، رهبانیت و بریدن از دنیا.

باید بدانیم معنویت، حقیقتی فراتر از مفهوم، و عینیتی است كه فقط با قلب شناخته می‌شود. پس جایی كه قلب فعال نیست، خبری از معنا نیست. معنویت، امری غیرمحسوس و سیر و ادراك درونی است؛ اما مادیت، محسوس است و ظاهری و بیرونی. تمام تلاش انبیاء و ائمه(علیهم‌السلام) هم، این بوده که جهات معنوی انسان‌ها را تقویت كرده، به سوی عالم معنا هدایتشان كنند. تمام عبادات، فرائض و نوافل نیز مقدماتی هستند که قلب را برای ادراك عالم معنا زنده كنند، تا انسان بفهمد یك وجود روحانی دارد.

اما قلب چیست؟ همان وجود خدایی و ربّانی انسان؛ که اگر به حیات معنوی زنده شد، باطن و حقیقت توحیدی اشیاء را می‌بیند و معنویت و تسبیحشان را ادراک می‌کند؛ که "إنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ"[1]؛ وگرنه، باید بداند که در ظاهر مانده است. اما نکته‌ی مهم، این است که معنویت، دو چهره‌ی مثبت و منفی پیدا کرده و باید خیلی مراقب بود تا در دام معنویت غلط نیفتاد.

اکنون در تمام دنیا، عطش معنویت، غوغا می‌کند؛ چون بسیاری از مردم دیده‌اند که ماده، پاسخگوی آن‌ها نیست. اما در عین حال، اغلب نتوانسته‌اند معنویت حقیقی را پیدا کنند. لذا به معنویت منفی، روی آورده‌اند. معنویت منفی در ظاهر، ممکن است حتی جذّاب‌تر باشد؛ چون مسئولیتش كمتر است، تلاش و مجاهده و تقیّد ندارد و در عین حال، حالی به حالی شدن‌های جذّاب دارد. اما معنویت صحیح، فقط و فقط آن است که به ریشه‌ی وحی، متصل باشد و غیر از آن هر چه باشد، بی‌ریشه است؛ مثل دانه‌ای که روی سطح خاک است و اگر هم دو روزی ریشه دهد، به زودی خشک می‌شود.

معنویتی که ریشه در وحی دارد، تحت سنن تكوینی و تشریعی حق‌تعالی است و انسان را به ملكوت و حقیقت می‌رساند. پایه‌ی این نوع معنویت، سیر باطنی و درونی است و به نیت و انگیزه، اصالت می‌دهد. امتحانش هم، امتحان قلب است؛ یعنی امتحان در تعلقات قلبی و مبادی میل؛ تا معلوم شود که حبّ و بغض، و نگرانی و شادی دل، به چیست.

معنویت صحیح، شامل تمام ابعاد زندگی انسان‌ می‌شود و حتی بر دم و بازدم او تسلط دارد. لذا او در تمام اعمال، باید انگیزه و نیت خدایی داشته باشد؛ و این هم شدنی نیست، مگر آنکه وجود و قلبش، حضور خدا را ادراک کند.

به عنوان مثال، اگر می‌خورد، برای این باشد که قوّت بگیرد و خدا را بندگی كند؛ و وقتی خوردن بر اساس وظیفه باشد - نه صرفاً لذت نفس-، حتماً با احکام و آدابش است و دیگر کم و زیادش، انسان را به حرص و گناه نمی‌اندازد. یا مثلاً وقتی بدن خسته می‌شود، وظیفه‌ی انسان، خوابیدن است؛ و آنجا كه بر اساس وظیفه می‌خوابد، دیگر خواب خرگوشی نیست! بلکه خواب انسانی است، با آداب؛ با وضو و با ذكر و توجه به خدا. به اندازه هم می‌‌خوابد و این خواب، سبب تعدیل قوا و سلامت بدنش می‌شود.

این خوردن و خوابیدن، عبادت است و این در معنویت مثبت، ممکن است. یعنی این قدر دین و دنیا به هم نزدیك‌اند. عرفان مثبت، یعنی قلب به سوی مقصدی كه خدا تعیین كرده، حركت كند و بداند که چرا باید بخورد، چرا باید بخوابد، چرا حرف بزند و...؛ چرایش هم، مساوی است با قربةًإلی‌الله و ادای وظیفه‌ای كه خدا خواسته؛ یعنی چارچوبی که در تكوین و تشریع برای انسان، مشخص کرده است.

چنین شخصی قلباً - نه در ذهن و علم- خود را برای تمام افعال، اخلاق، اندیشه‌ها و خطورات قلبی‌اش، در برابر خدا، مسئول و پاسخ‌گو می‌داند. قلبش در حضور است و با ادراک این حضور، عاشقانه و نه به تکلّف، وارد میادین امتحان و تكلیف می‌شود؛ با عمل به واجبات، ترك محرّمات، دوری از شهوت‌پرستی و خودخواهی، و تكیه بر رضای خدا در امتحانات و فراز و نشیب‌ها.

در این مسیر، سالك كوی وصال، قلب را منزل به منزل از ماده و گرایش‌های مادی عبور می‌دهد و وارد عالم اسماء الهی می‌كند؛ لذا اعضا و جوارح هم از قلب، تأثیر می‌گیرند و دیگر نمی‌توانند مرتکب گناه شوند. سالك در معنویت مثبت، تمام نعمت‌های حق را، در مسیر هدایت و رهایی قلب از اسارت خودی‌ها و مظاهر دنیا به کار می‌گیرد. لذا نتیجه‌ی عبادات و اخلاقش را نیز در قلب، جستجو می‌کند.

در واقع باید بدانیم عالم باطن و قلب كه موطن حیات معنوی است، جهانی است بسیار واقعی‌تر و پهناورتر از جهان حس و ماده؛ و واقعیت‌ها و موقعیت‌های اصیل برای انسان، مقامات معنوی هستند، نه عناوین قراردادی و اعتباری، که یک روز هستند و روز دیگر نه! این مقامات هم، رابطه‌ی تنگاتنگی با اعمال و اخلاق او دارند؛ زیرا همین اعمال و اخلاق هستند که نفس را می‌سازند و به آن، تعین می‌دهند.

انسانی که این حقایق را نفهمد و بدون نظر به معنویت، زندگی کند، پوچ، سرخورده و سرگردان است. بزرگ‌ترین ظلم دنیای غرب به بشریت نیز، جدا كردن او از عالم معنا و قلب است. غرب با حربه‌های خود، قلب‌ها را از اصالت معنا، حق، دین‌باوری‌ و ادراك حضور خدا دور کرد و از اعتباریات جاه و مال مقام و... پر ساخت. اما خدا را شاکریم که به بركت نهضت امام خمینی(قدّس‌سرّه) احساس تشنگی و نیاز به دین و معنویت، در ما نخشکیده و به برکت آن، در کل جهان نیز به صورت مطالبه‌ی عمومی درآمده است.

 


[1]- سوره إسراء، آیه 44 : هیچ چیز نیست، مگر اینکه به حمد او[خدا] تسبیح می‌گوید.

 



نظرات کاربران

//