من یا او؟

من یا او؟

 

در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ چهل و هفتم، 8 ذی‌القعده 1434) به تبیین موضوع «من یا او؟» می‌پردازیم.

در تبیین مستعاذٌمنه و معرفی شیطان، به برخی از جلوات این شجره‌ی منهیه اشاره کردیم. اکنون می‌خواهیم ببینیم جایگاه این موجود خبیث چیست و از کجا ظاهر می‌شود.

بارها گفته‌ایم تمام مراتب هستی، ظهور یک حقیقت‌اند و هیچ وجود مستقلی جز او وجود ندارد؛ همه، عین‌ربط به او هستند. لذا اگر حق، زیبا و ابدی است، ظهوراتش هم زیبا و ابدی‌اند. پس مشکل چیست و شیطان از کجا می‌آید؟ مشکل آنجاست که تمام ظهورات، قرار است به تعین برسند تا آنچه را حق دارد، در عینیت خود ببینند؛ و در این بین، انسان در نحوه‌ی تعین خود، مختار است. نقایص و شرور نیز به تبع این اختیار و انتخاب پدید می‌آید.

ابتلا هم همین جاست: در انتخاب‌های انسان.

بلا از همان جنّت اسماء آغاز شد و خدا، آدم را مبتلا کرد. آدم در امتحان الهی رد شد؛ چون فریب شیطان را خورد و به درخت منهیه نزدیک شد. اما همین که به خود آمد، فریاد "...ظَلَمْنا أنْفُسَنا..."[1] سر داد و توبه کرد؛ توبه از خود، نه از ارتکاب حرام.

توضیح آنکه انسان تا وقتی قبح فاعلی نداشته باشد، قبح فعلی ندارد. یعنی ما تا نخواهیم، نمی‌توانیم گناه کنیم. اصل گناه، خواست "من" است. اگر این ریشه را پیدا کنیم و کنار بگذاریم، دیگر گناهی نیست که سراغش برویم؛ چون تمام عالم، ظهورات خدا و محضر اوست. فقط خواست "من" است که می‌تواند خلاف حق باشد. ولی ما چون اصل را رها کرده‌ایم و به شاخ و برگ چسبیده‌ایم، علی‌رغم اینکه سالیان سال پای منبرها نشسته‌ایم، باز مرتکب گناه می‌شویم.

اما ریشه‌ی "من" و خودی چیست؟ آیا واقعیت خارجی دارد؟ آیا خودی، چشم و گوش، دست و پا، جسم و قوای ماست یا خوردن و خوابیدنمان؟ یا هیچ کدام؟ بلکه خودی، خواست و انگیزه‌ی ماست که می‌تواند همه‌ی این شئون را نیز تبدیل به خودی کند! پس به جای اینکه مدام فکر زیاد نماز خواندن و روزه گرفتن باشیم، باید همین اعمالی را که داریم، از خودی و نیت‌های نازل شخصی، خالص و سالم کنیم. ببینیم آیا ما فاعل خیریم یا او؛ که اگر او فاعل است، خودش خودش را نشان می‌دهد؛ لازم نیست ما خوبی‌های "خود" را اظهار کنیم. ما توحید در ذات داشته باشیم و بفهمیم هستی، ظهور اوست؛ او خودش می‌داند چطور در فعل و صفت ظاهر شود؛ «از کوزه، همان برون تراود که در اوست».

صفت و فعل خیر، مال اوست؛ دیگر چه جای تلاش که ما "خود" را به خدا و امام و دیگران اثبات کنیم؟!

باید خود را در درونمان بیابیم و بشناسیم؛ نه در زبان و فعل و تظاهرها. ما مثل آیینه، فقط مَظهریم؛ مگر آیینه در مقابل ما کاری می‌کند؟ فقط آنچه را ما می‌کنیم، نشان می‌دهد. پس همه چیز، ما هستیم و آیینه جز ظهور ما نیست. هرچند اگر این را بفهمد و سر جایش قرار بگیرد، خودش هم از اینکه ما را نشان می‌دهد، لذت می‌برد. ما نیز به عنوان مَظهر باید در همان جایگاهی که خدا برایمان قرار داده، بنشینیم. وقتی دست او را باز بگذاریم، خودش ظهور می‌کند و ما در درون، آرام و ساکتیم؛ بی آنکه دنبال نشان دادن "خود" باشیم. ولی متأسفانه ما مدام می‌خواهیم جای دیگری باشیم! غافل از اینکه آیینه‌ای که کج شد، دیگر نمی‌تواند ظهورات وجود را در خود ببیند، بچشد و نشان دهد.

شیطان هم آیینه‌ای بود که می‌خواست جور دیگری باشد و برای همین، خدا را اطاعت نکرد. او در شأن و شئون ما جریان دارد و ریشه‌ی حضورش، خودی‌های ماست. اما وقتی قرآن از ما می‌خواهد شیطان را دشمن خود بگیریم[2]، دنبال او در بیرون از خودمان می‌گردیم و از خودمان غافلیم! در حالی که ریشه‌ی این دشمنی در درون ماست و شیطنت‌های بیرونی، شاخ و برگ آن هستند. اگر ریشه را در درونمان پیدا کنیم و بیرون بیندازیم، دیگر هیچ شیطانی بر ما تسلط ندارد و درنتیجه لازم نیست از بقیه فرار کنیم؛ که "...لایَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیتُم..."[3].

پس اگر از "خود" دیدن توبه کنیم، دیگر گناهان به ما کاری ندارند. وقتی حقیقت را پیدا کنیم و هستی را ظهور حق ببینیم، می‌یابیم که هر اراده‌ای جز او توهّم است؛ پس چگونه می‌توانیم گناه کنیم؟! لذا روایت داریم کسی که توبه می‌کند، مانند کسی است که گناهی ندارد[4]؛ بلکه طبق فرمایش قرآن، جزء محبوبین خداست[5]. از این رو کسی که به عرفان وجود می‌رسد، بیشتر از درد فراق گریه می‌کند؛ چون می‌داند در وجود، هیچ آلودگی راه ندارد و وقتی او وجود و حقیقت را پیدا کرد و توهم را کنار گذاشت، گناهان هم کنار رفته‌اند.

پس اگر ما مدام از خودمان می‌نالیم، از آنجاست که خود را پیدا نکرده‌ایم! باید امروزِ وجودمان را بشناسیم. تا کی می‌خواهیم گناه کنیم و بعد برای بخشش گناهانمان زار بزنیم؟ چرا عادت کرده‌ایم کوله‌باری از توهمات را نزد مولایمان ببریم تا آن‌ها را بردارد؟ نقصان‌ها و کمبودهایمان را باید خودمان برطرف کنیم و عشق و شور و عروج را از امام بخواهیم.

کار امام، ایصال به مطلوب است. ائمه(علیهم‌السلام) آمده‌اند تا ما را بالا ببرند و به خدا برسانند؛ راهِ برداشتن گناهان را هم نشان داده‌اند که خودمان برداریم. نماز باید فحشا و منکر را بردارد[6]، روزه باید ما را به تقوا برساند[7]، صدقات باید ما را پاک و پیراسته کند[8] و... . پس باید با این اعمال و با نیت و بینش درست، خود را آماده‌ی رفتن با امام کنیم.

 


[1]- سوره اعراف، آیه 23 : ما به خویشتن ستم كردیم.

[2]- سوره فاطر، آیه 6 : "إِنَّ الشَّیطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً" ؛ همانا شیطان، دشمن شماست، پس او را دشمن بگیرید.

[3]- سوره مائده، آیه 105 : اگر هدایت یافتید، كسی كه گمراه شده، به شما زیانی نمی‌رساند.

[4]- الكافی، ج‏2، ص435 : "التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ، كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ".

[5]- سوره بقره، آیه 222 : "...إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابینَ...".

[6]- سوره عنكبوت، آیه 45 : "...إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهٰی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ..."؛ همانا نماز از زشتی و گناه بازمی‌دارد.

[7]- سوره بقره، آیه 183 : "یا أیّهَا الَّذینَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَیكُمُ الصِّیامُ كَما كُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُون‏"؛ ای کسانی كه ایمان آورده‌اید؛ روزه بر شما نوشته شده، همان گونه كه بر پیشینیان شما نوشته شد؛ تا اهل تقوا شوید.

[8]- سوره توبه، آیه 103 : "خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّیهِمْ بِها..."؛ از اموالشان صدقه بگیر تا آنان را پاک و تزکیه کنی.



نظرات کاربران

//