هستی به سمت ملکوت

هستی، به سمت ملکوت

 

  در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ بیست و هفتم، 10 شوال 1434) به تبیین موضوع «هستی به سمت ملکوت» می‌پردازیم.

 در این جلسه، به تبیین ملکوت و بطن هستی می‌پردازیم تا بتوانیم با پرده‌برداری از ظاهر و سطح دنیا، جای خود و سایر موجودات را در عالم متصل و منفصل وجود پیدا کنیم و بتوانیم با تطابق این دو عالم (متصل و منفصل)، از زاویه‌ای بودن در زندگی فردی و اجتماعی، خارج شویم و به ملکوت کلّ هستی، راه یابیم.

اگر ما از دل‌بستگی‌های دانی، رها شویم و توجه خود را از ظاهر عالم ملک، به باطن آن، معطوف داریم، مذکور حقیقی را که در وجود ما حاضر است، خواهیم یافت. این، از آن روست که هستی مانند لایه‌های پیاز، تودرتو است و برای رسیدن به لایه‌های درونی، باید هر بار از لایه‌ای که در آن هستیم، بگذریم تا به عمق و مغزش برسیم. لذا در طریق قرب إلی الله و رسیدن به اوج توحید، نه تنها در ظاهر دنیا، بلکه در هیچ عالمی از عوالم وجود نباید توقف کرد.

البته حرکت تمام هستی، در همین مسیر است و تکویناً به گونه‌ای پیش می‌رود که کف‌های ظاهر را کنار می‌زند و باطن خود را که حق است، آشکار می‌کند. اما از آنجا که انسان، موجودی مختار است، این تذکرات به او داده می‌شود تا مبادا تمام عمرش را غافلانه در قشر و پوسته‌ی هستی به سر برد و علی‌رغم حرکت تکوینی هستی، هرگز به بطن آن، راه نیابد!

ما چه بخواهیم، چه نخواهیم، عالم منفصل، نهایتاً "نمود" خود را کنار می‌زند و "بود" خود را آشکار می‌کند و انسان نیز که عصاره‌ی هستی است، لاجَرم این مسیر را طی می‌کند؛ منتها اگر او به اختیار خود، دل‌بستگی‌ها و نمودها را کنار بزند، همراه با تمام هستی - که "آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً"[1] هستند و غایتشان کمال و زیبایی است- به غایت و سعادت خود می‌رسد؛ اما در غیر این صورت، اثراتِ دل‌بستگی‌های ثقیلِ نمودها را با خود به عالم دیگر می‌برد و چون آنجا خبری از نمودها نیست، دچار عذاب و درد می‌شود!

بنابراین باید نگاهمان را به هستی، اصلاح کنیم و اعمال، رفتار و عبادات خود را، نه از روی عادت، بلکه با معرفت و بصیرت انجام دهیم؛ و با تأسّی از حضرت ابراهیم(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) با ندای "لا اُحِبُّ الآفِلینَ"[2]، نگاه خود را از ظاهر فانی دنیا، به باطن باقی آن برگردانیم و ملکوت آسمان‌ها و زمین را مشاهده کنیم؛ چنان‌که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: "وَ كَذلِكَ نُری إبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الأرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ"[3].

ولی متأسفانه بیشتر ما، نه تنها از سطح عالم ماده عبور نمی‌کنیم، بلکه اسبابی را هم که خداوند گذاشته تا به کمک آن‌ها از ملک بگذریم و به ملکوت برسیم، در عالم ماده، محدود می‌سازیم. به عنوان مثال، عباداتی مثل نماز و روزه، وضع شده‌اند تا با معرفت و عمل به آن‌ها، از سطح و ظاهر، به عمق و باطن برسیم؛ ولی ما به دلیل نگاه غلطی که داریم، با همین عبادات نیز، دچار عُجب، غرور، ریا و شأن و شئون دنیایی می‌شویم!

البته واضح است، قرار نیست دنیا را نفی کنیم؛ چون دنیا نیز - اگر چه در رتبه‌ی نازل- به وجود و حقیقت، وصل است. منظور از این عبور و گذشتن، نماندن در رتبه‌ی دنیاست. ما باید نمودها را کنار بزنیم و هر لحظه، طومار وجودی خود را بازتر کنیم، تا بتوانیم خطوط درونی‌اش را هم بخوانیم؛ ولی متأسفانه آن قدر سرگرم خط اول (دنیا و نمودهای آن) شده‌ایم که هنوز نتوانسته‌ایم این طومار را ورق بزنیم!

حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبه‌ی 133 نهج‌البلاغه می‌فرماید:

"وَ انْقَادَتْ لَهُ الدُّنْیا وَ الآخِرَةُ بِأزِمَّتِهَا، وَ قَذَفَتْ إِلَیهِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرَضُونَ مَقَالِیدَهَا."

دنیا و آخرت، تسلیم خداست و زمام هر دو، به دست اوست و آسمان‌ها و زمین‌ها، كلیدهای خویش را به او سپرده‌اند.

یعنی هستی، مطیع و منقاد خداوند است و نحوه‌ی حرکتش، سرسپردگی به اوست. اجزاء هستی، تمام اختیارشان به دست خداست؛ لذا بین زمین و آسمان، طلوع و غروب، خسوف و کسوف، زمین‌های خشک و ‌دشت‌های سرسبز و...، تضاد و تزاحمی نیست و آن‌ها به حقّ یکدیگر، تجاوز نمی‌کنند.

پس تمام هستی، نشانه‌ای است که با دیدن انقیاد و تسلیم آن در برابر خداوند، باید ما نیز مانند آن، مطیع و منقاد خدا شویم. هر چند ما با اختیاری که داریم، می‌توانیم از این حرکت، سرپیچی کنیم؛ ولی خداوند، تابلوی عبودیت هستی را به تصویر کشیده، تا زیبایی سرسپردگی به خداوند را به تماشا بنشینیم و بدانیم که اگر ما نیز مطابق هستی حرکت کنیم، به کمال توصیف‌نشدنیِ انسانیت، دست می‌یابیم.

حضرت علی(علیه‌السلام) در ادامه‌ی این خطبه می‌فرماید:

"وَ سَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ، الأشْجَارُ النَّاضِرَةُ؛ وَ قَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا، النِّیرَانَ الْمُضِیئَةَ؛ وَ آتَتْ اُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ، الثِّمَارُ الْیانِعَةُ."

و درختان شاداب و سرسبز، صبح و شام در برابر خدا، سجده می‌كنند؛ و از شاخه‌های آن درختان، نور سرخی شعله‌ور است و به فرمان او، میوه‌های رسیده را تقدیم می‌دارند.

و البته نه تنها درختان، بلکه تمام هستی، به تسبیح و سجده‌ی خداوند، مشغول‌اند؛ "سَبَّحَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الأرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَكیمُ"[4] و "لِلَّهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الأرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ"[5].

و منظور از این سجود، تسلیم محض بودن در برابر امر خداست. برای مثال، دانه‌ای که زیر خاک می‌رود، بی چون و چرا، شکافته شدن، جوانه زدن، شکوفه شدن و میوه دادن را می‌پذیرد؛ حتی وقتی خشک شد، به راحتی در برابر آتش می‌سوزد؛ چون این، روندی است که خالق برایش خواسته است. جسم ما نیز که تکویناً مطیع امر الهی است، در حال سجده است؛ آن گاه که رشد می‌کند و تنومند می‌شود و نیز وقتی که رو به زوال می‌رود و تمام اجزایش، سست و ضعیف می‌شود.

ولی ما چه؟ آیا ما نیز هماهنگ با تکوین خود، آنجا که باید جهاد می‌کردیم و شأن و شئون و خودی‌هایمان را کنار می‌گذاشتیم، سجده کردیم؟! خاک، آن قدر در پیشگاه خدا ساجد است، که هر بذری در آن بکارند، با امانت‌داری تمام، میوه‌ی همان بذر را تحویل می‌دهد. ولی ما چه؟ آیا بذرهای اسماء الله را که در جانمان کاشته شده، ثمره کرده‌ایم؟ یا بذر حلم را گرفته‌ایم و غضب، تحویل داده‌ایم و...؟!

ما وقتی با تکوین، حرکت نکنیم، همین می‌شود که با ثمره‌های طبیعت که در مسیر تسبیح و سجود حق، آماده‌ی استفاده‌ی ما شده‌اند، ارتباط برقرار می‌کنیم، بی آنکه به سیری که طی کرده‌اند، توجهی داشته باشیم. لذا مثلاً وقتی انگوری را می‌خوریم، هیچ از خود نمی‌پرسیم که آیا ما هم مانند آن، از غورگی و خامی درآمده‌ایم و پخته شده‌ایم؟ آیا ما نیز مانند بذری که میوه‌ی خود را تحویل ما داده است، میوه‌ی وجودمان را تقدیم خداوند کرده‌ایم؟!

مسلّماً کسی که با این نگاه می‌خورد، با کسی که بدون تفکر و از روی امیالش می‌خورد، تفاوت بسیاری دارد؛ خوردن اولی، نورانی است و جسم را هم سبک و روحانی می‌کند؛ اما خوردن دیگری، ظلمت می‌آورد و روح را هم سنگین و زمینی می‌کند.

و این است فاصله‌ی بین ما و اولیاء الهی؛ یعنی تفاوت در نوع نگاه. وگرنه ممکن است ظاهر عبادات ما با ظاهر عبادات آنان فرقی نداشته باشد. لذا به جای اینکه در کمّیت نماز، روزه، حج، زیارت و سایر اعمال خود، وسواس داشته باشیم، باید نگاهمان را به هستی تغییر دهیم، تا عبادات، روحمان را به مراتب بالا عروج دهد.

 


[1]- سوره مریم، آیه 93 : "إنْ كُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الأرْضِ إلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً"؛ هیچ چیز در آسمان‌ها و زمین نیست، مگر اینکه بنده‌ی خدای رحمان است.

[2]- سوره انعام، آیه 76 : غروب‌کنندگان را دوست ندارم!

[3]- سوره انعام، آیه 75 : و این گونه، ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از اهل یقین باشد.

[4]- سوره حدید، آیه 1 : آنچه در آسمان‌ها و زمین است، خدا را تسبیح می‌کند.

[5]- سوره نحل، آیه 49 : هر موجودی که در آسمان‌ها و زمین است و ملائکه، برای خدا سجده می‌کنند.

 



نظرات کاربران

//