انسان‌شناسی37 - معرفت ولایت

انسان‌شناسی در قرآن

(خلاصه جلسه سی و هفتم)

(سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر در شهر مشهد، 14 رجب 1435)

معرفت ولایت

 

دانستیم که سعادت انسان، رابطه‌ی مستقیم با معرفت ولایت دارد. آن‌که اهل ولایت است، حتماً از فعل و صفت عبور کرده و در وادی ذات است؛ هرچند ذات از فعل و صفت جدا نیست. این ولایت نیز قطعاً با عشق، همراه است. پس تا سوختن در ذات نباشد، عشق نیست؛ مراحل نازل محبت و یا حتی شهوت است.

سالک عاشق ولایی، با برهان لمّی از بالا به پایین می‌آید؛ یعنی ذات را می‌یابد و به فعل و صفت می‌رسد. برخلاف این جمله‌ی معروف که «من فکر می‌کنم، پس هستم»، در عرفان و برهان لمّی می‌گویند: «من هستم، پس فکر می‌کنم». هستی، ثبوتی است؛ اما فکر کردن که شأنی از انسان است، اثبات می‌خواهد. از این رو جمله‌ی اول، برهان ناقصی است که اگرچه انسان را به کمال برساند، به جامعیت نمی‌رساند.

آن‌که از پایین به بالا می‌رود، حتی اگر تمام افعالش را درست کند، نمی‌تواند حق را در جامعیت ببیند. زیباست، اما خطر دارد؛ چون به هر حال ناقص است و ممکن است زمین بخورد. الگو دارد و پیش چشمانش است؛ ولی در الگو فانی نشده است. لذا تا چشم ببندد، می‌افتد؛ و اگر هم نیفتد، بیگانه از خدا و امام، به آن‌ها می‌رسد. اما کسی که به عشق و ولایت رسید، حتی اگر در وادی بلا قطعه‌قطعه شود، خطر تهدیدش نمی‌کند و قطعاً اهل نجات است. درد و سوز دارد، اما فرار نمی‌کند و از رفتن، منصرف نمی‌شود؛ بلکه همین بلاها، شوقش را بیشتر می‌کند.

کمال غیر جامع، مثل چهره‌ای است که اجزائش زیبا هستند، ولی تناسب ندارند. اما شیعه، جامع خلقت و مستعدّ بهره بردن از سفره‌ی ذات جامع الهی است. پس باید الگو را نیز جامع بشناسد، نه فقط در فعل یا صفتش؛ که این شناخت، عشق و تحمل بلا می‌آورد. شیعگی هرچند اسمی باشد، موهبت خاص خداست. شیعه، محبت دارد و نطفه‌ی او با عشق و ولایت بسته می‌شود. لذا اگر نتواند در دنیا به این جامعیت برسد، در آخرت، حسرتی باورنکردنی خواهد داشت. چون می‌بیند که می‌توانست چقدر زیبا باشد؛ اما به دلیل عدم معرفت، ناقص ماند.

ولایت، یک حقیقت باطنی است که در ائمه‌(علیهم‌السلام) "کُلّهُم نورٌ واحد" است؛ اما ظهوراتش مراتب دارد. ولایت علوی، ختم ولایت محمدی است و حضرت حجت، ختم ولایت حیدری. شیعیان نیز دروازه‌های ظهور چهره‌ی ولایت برای غیر هستند. ائمه(علیهم‌السلام) جامع اجمال و تفصیل‌اند، راز تمام استعدادها را می‌دانند و به ظهورات نزولی خود، توجه دارند. به همین دلیل، امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) خطاب به شیعیانش می‌فرماید: "إِنَّا غَیرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِكُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِكْرِكُمْ"[1]. گناه ما ایشان را محزون می‌کند و ادراک این امر، به ما عصمت و وسعت می‌بخشد و گذشت و عشق و ایثار می‌دهد.

البته همه‌ی مراتب به قدر خود، ولایت دارند و هنر هستی، ظهور ولایت است. انسان نیز برترین رتبه را دارد؛ اما نباید زیردستانش را له کند. از همین روست که این قدر آداب برای ارتباط با جلوات طبیعت وارد شده و انسان ولایی با همه چیز، به لطافت و محبت برخورد می‌کند. ذره‌ای خشونت در درون، مساوی است با فرسنگ‌ها دوری از ولایت؛ چنان‌که مهربانی با مراتب ظهوری ولایت، سبب نزدیکی به حقیقت باطنی ولایت و بهره بردن از آن است.

صاحبان ولایت کلّیه(علیهم‌السلام) جز بندگی، فاصله‌ای با خدا ندارند و خلقتشان با سایر موجودات، متفاوت است. آنان تعین تمام موجودات را یک‌جا دارند. به همین دلیل، علی(علیه‌السلام) اگر ولیّ‌الله است، ابوتراب هم هست؛ یعنی هم افق برتر را دارد و هم ادنی را، و زبان همه‌ی موجودات را می‌داند. هرچه خدا می‌خواهد، اول بر لوح دل آن‌ها نوشته می‌شود و بعد ظهور می‌کند؛ وگرنه در کمون می‌ماند. سرّ تمام پدیده‌ها در مقابل آنان آشکار است و هیچ بُعد و رتبه‌ای از وجود ما از آنان پنهان نیست، اگرچه از خودمان پنهان باشد. خداوند به وسیله‌ی آنان روزی خلق را جاری می‌کند و آنان هرچه می‌کنند، به عدل است.

ائمه(علیهم‌السلام) مظاهر تامّ حضرت حقّ‌اند و اطاعت از آنان برای تمام مراتب، تقدیر الهی است. بدون ولایت، تاریکی‌ها و حجاب‌های انسان زدوده نمی‌شود و هر سیر و سلوکی در هر مقام و منزلی، به نور ولایت، ممکن است؛ وگرنه محال است سالک به مقصد برسد. ما نمی‌توانیم به قدم خود در راه تزکیه قدم برداریم؛ چون با تمام لایه‌های وجودمان آشنا نیستیم. ولی امام آشناست. اگر دست به دست او دهیم، ما را به حقیقت وجودمان می‌رساند. بلا و سختی دارد؛ اما اگر در دل سختی‌ها ولایت را کشف کنیم، امام به ما افتخار می‌کند و ما همدمی او را می‌چشیم و اثراتش را می‌بینیم، هرچند ندانیم از کجاست.

شیعه، همه چیز را ظهور ولایت حق می‌بیند و به عنوان مظهر، به آن‌ها نزدیک می‌شود. او حتی اگر به ضریح حرم امام متوسّل می‌شود، برای نزدیک شدن به خداست، نه برای ضریح یا برای امام؛ چون امام را هم جدا و مستقل از خدا نمی‌بیند و لذا حاضر است به تمامی فدای او شود. این شرک نیست، که عین حق‌پرستی است.

ائمه(علیهم‌السلام) دربان شهر خدایند و کسی جز با به دست آوردن دل آن‌ها نمی‌تواند وارد این شهر شود. البته هرکس در زاویه‌ای با آنان ارتباط برقرار می‌کند. اما شیعه باید ظهور جامع را بخواهد و با تمام وجود، دورشان طواف کند، یعنی با تمام جلواتشان مهربان باشد؛ تا در به روی او، کامل باز شود. امروز هم قفل دل‌ها را فقط آنان باز می‌کنند؛ منتها بستگی دارد که چقدر دل را به دستشان دهیم و همراهشان شویم.

 


[1]- الإحتجاج على أهل اللّجاج، ج2، ص497 : همانا ما در رعايت حال شما كوتاهى نمی‌كنيم و ياد شما را از خاطر نمی‌بريم.



نظرات کاربران

//