صراط 02- صراط بلا

صراط بلا

جلسه 28  در ادامه بحث «انسان‌شناسی در قرآن» (چهارم جمادی‌الثانی 1435) به تبیین « صراط بلا » می پردازیم.

تمام انسان‌ها در هر کجای هستی و در هر شرایطی باشند، در روح مجردشان کامل‌اند و فطرت دارند؛ چه شریعت به آن‌ها برسد و چه نرسد. کراهت از بدی و نیز ناراحتی عمق وجود در هنگام خطا و گناه، نشان از همین فطرت است. اما مسئله اینجاست که فطرت باید به ظهور رسد و صِرفِ بودنش، کمال نیست.

و در این راستا آنچه اصل است و باید مراقب آن باشیم، اندیشه است؛ زیرا فعل و صفت هم، ظهور اندیشه‌اند و تمام تعیّن‌های ما در فعل و صفت، از اندیشه برمی‌آید. لذا تمام هرج و مرج‌های ظاهری ما، از باطنمان ظهور می‌کند؛ و اگر درونمان آرام باشد، در دنیای هرج و مرج هم بیفتیم، برایمان "بَرْداً وَ سَلاماً"[1]است.

اما متأسفانه اغلب ما شیعیان، کمتر به بُعد اندیشه و معرفت پرداخته‌ایم و بدتر از آن، عدم درک این جهل و درد نداشتن از بی‌معرفتی است! ما فکر می‌کنیم دین و محبتمان را که داریم، نماز و روزه و حجاب هم داریم؛ و این کافی است! حال آنکه اگر در کوچک‌ترین میدان تضاد و غضب قرار گیریم، دچار هرج و مرج می‌شویم و درون و بیرونمان به هم می‌ریزد؛ آن وقت، هرچه هم آیات و روایات صبر و حلم و عفو را بخوانیم، نمی‌توانیم آرام شویم. برخلاف حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) که اگرچه بیرون برایشان هرج و مرج بود، درونشان منبع آرامش بود.

ما اگر انعکاس هرج و مرج را در آن بانو با انعکاس هرج و مرج در خودمان بسنجیم، می‌بینیم چقدر از صراط دوریم! ایشان هرچه می‌کردند، آسمانی بود، چنان‌که گویی اصلاً در ناسوت نیامده‌اند؛ ولی ما آن قدر زمینی شده‌ایم، که گویی اصلاً آسمان را ندیده‌ایم و "ألَسْتُ بِرَبِّكُمْ"[2] برای ما نبوده است!

زیرا دین‌داری، یک چیز است و درد دین داشتن، چیز دیگر؛ دوری و فراق و فهمیدن هجر، یک چیز است و درد دوری و سوز هجر داشتن، چیز دیگر! مثل تسلیت گفتن به مصیبت‌دیده، و مصیبت دیدن! حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) فقط درد دین و ولایت داشتند و بس؛ ولی ما فقط ادعای دوری امام را داریم و دردش را نداریم، چون دردها و دغدغه‌های دیگر، زیاد داریم!

اولیاء خدا در تمام شرایط گوناگون، همواره مراقب "رَبُّنَا الَّذی أعْطٰى كُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدٰى"[3] بودند و نفس خود را در جهت ربوبیت و هدایت الهی ظهور و تعین می‌دادند؛ و با اینکه شرایط آنان از شرایط ما بسیار سخت‌تر بود، هیچ گاه دچار تناقض نشدند؛ ولی ما هنوز راهی نرفته و به جایی نرسیده، دچار تناقض و هرج و مرج می‌شویم و این نمی‌گذارد درست فکر کنیم و تصمیم بگیریم؛ چون در مسیر هدایت نرفته‌ایم.

لذا خداوند، ما را تأدیب کرده تا وقتی می‌خواهیم در مقابل او بایستیم و عرض بندگی کنیم، این گونه بگوییم:

"اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ."

اینجا بنده خطاب به خداوند می‌گوید: هدایت کن؛ یعنی فعل امر می‌آورد، بدون هیچ تکلّف و بدون اینکه در نظر بگیرد با چه کسی سخن می‌گوید. این یعنی هدایت، طلب جدّی وجود انسان است. مثل اینکه اگر کسی بسیار تشنه باشد، نه کسی را صدا می‌کند و نه "لطفاً" و "بی‌زحمت" می‌گوید؛ بلکه فقط می‌گوید: آب، آب؛ تا زنده بماند! امر به خدا نیز نشان از فقر بنده و غنای حق دارد و هیچ شأن دیگری را مدّنظر نمی‌گیرد. از این سو طلب و نیاز، جدّی است و از آن سو، آغوش بدون هیچ مانعی باز است.

دیگر آنکه "اهْدِنَا" یعنی: ما را هدایت کن، نه من را؛ زیرا هستی، مشاعی است و اینجا همراهی با کل پدیده‌های هستی در مسیر هدایت را از خدا می‌خواهیم. در حالی که با اطرافیان و حتی با خودمان نیز همراهی نداریم! این تناقض از آن روست که خدا را به عنوان مفهوم کلیِ ذهنی، و نه مصداق جزیی خارجی می‌شناسیم و لذا نمی‌توانیم در تمام عوالم، با رفع موانع، حضور او را بیابیم.

مشکل اصلی هم در درون است. یعنی اول باید خود را پیدا کنیم؛ وگرنه مقتضی ناسوت، همین تضادهاست و ما تا درون خود را آرام نکنیم، نمی‌توانیم با بیرون هماهنگ شویم. عمق گریه بر مصیبت حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) نیز برای این است که ما، خود را گم کرده‌ایم! اگر خود را پیدا کنیم، دیگر شرور بیرونی ما را شرور نمی‌کند و اگرچه صدمه بزند، ما را از خودمان دور نمی‌سازد.

به بیان دیگر، محال است شرّ به ما نرسد؛ اما شرّ نباید از ما صادر شود. لذا صراط هدایت، صراط بلاست و اولیاء خدا، بلاکش‌اند؛ اگرچه بارکش نیستند. آنان بلای خدا را به جان می‌خرند؛ اما هرگز بار شیطان و نفس دو دنیا را به دوش نمی‌کشند.

 

 


[1]- اشاره به آیه 69، سوره انبیاء : سرد و سلامت.

[2]- سوره اعراف، آیه 172.

[3]- سوره طه، آیه 50.

 



نظرات کاربران

//