خلاصهی سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر با موضوع "ایمان" در ربیعالأول 1434)
ایمان
(جلسه چهارم)
ایمان، ارتباط درونی با ذات اقدس اله است و عبادت، جلوهای از جلوات آن است. بنابراین لحظاتی که ما به دنبال درک این ارتباط و یافتن حضور خدا در فعل، صفت و اندیشهمان باشیم، لحظات ایمان ماست؛ اما لحظاتی که به ارتباطمان با خدا، توجهی نداریم و فعل، صفت و اندیشهی خود را میبینیم، "هَباءً مَنْثُورا"1 است!
رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآله) میفرمایند:
"أفْضَلُ الإیمَانِ، أنْ تَعْلَمَ أنّ اللهَ مَعَكَ، حَیْثمَا كُنْتَ."2
برترین ایمان، آن است كه بدانی هر جا باشی، خدا با توست.
پس چه بخواهیم، چه نخواهیم و چه بدانیم، چه ندانیم، خدا با ماست؛ اما ایمان، آن است که بتوانیم این معیتِ همیشگیِ خدا را بیابیم. البته همهی ما، آیهی "هُوَ مَعَكُمْ أیْنَ ما كُنْتُمْ"3 را خواندهایم و میدانیم که خدا با ماست؛ اما با اینکه میدانیم، حضور او را ادراک نمیکنیم! که اگر ادراک میکردیم، هیچ گاه نه حبّ و بغض شخصی داشتیم و نه دچار گناه و معصیت میشدیم! این نشان میدهد ایمانی که ما داریم، ساختهی خودمان است، نه آن ایمان حقیقی که قرآن و روایات گفتهاند؛ برای همین هم با اینکه همه، مسلمان و مؤمنیم، نمیتوانیم در کنار هم با آرامش، زندگی کنیم.
بنابراین منظور از این حدیث، آن علم به حضور خدا نیست که ما تا به امروز داشتیم و باز مرتکب گناه میشدیم! بلکه اگر خدا همه جا با ماست، ما باید در همین میادینی که در زندگی با آن برخورد میکنیم، حضورش را بیابیم. چگونه؟ اینکه بدانیم او با اسم ربّش، در دو جلوهی جمال و جلال، ظهور کرده و با تمام اقبال و ادبار دنیا، ارتباطات اطرافیان و امتحاناتی که پیش روی ما قرار میدهد، میخواهد تربیتمان کند و با جلال و جمالش، ما را به خود، نزدیک گرداند. پس درک حضور و معیت خدا، یعنی اینکه ربوبیتش را ببینیم و بگذاریم خدایی کند.
باید بدانیم تمام زمین و زمان، از طرف خدا برای ما پیغام دارند و ما باید از آنها درس بگیریم. پس نباید فقط در اقبال، یار خدا باشیم، چه اقبال سیاسی، چه اقبال اقتصادی، چه اقبال شأن و شئون و...؛ بلکه بخش عمدهای از حرکت ما، در تضادهاست و حتی در از دستدادنها و در بدیها و ظلمهایی که به ما میرسد، باید بدانیم خدا در جلوهی جلالش با ماست و میخواهد ببیند چگونه برخورد میکنیم.
به عنوان مثال، وقتی عزیزی را از دست میدهیم، نباید جزع و فزع بیجا یا گلایه و شکایت داشته باشیم. نباید فکر کنیم همه چیزمان از دست رفت؛ چون به هر حال، خدا با ماست و همه چیز، دست اوست. پس اگر او را ببینیم، با از دست دادن این عزیز، ناامید نمیشویم و میدانیم که فقط تکلیفمان عوض شده است.
متأسفانه ما آن قدر خیالی و توهمی با دین، برخورد کردهایم که معنای حقیقی این حدیث را درک نمیکنیم. خدا با اسماء حُسنایش، در وجود همهی افراد، حاضر است و حتی اگر کسی هیچ خوبی هم نداشته باشد، همین که زنده است، یعنی به اسم "حیّ" متخلق شده و در تکوین، در رتبهی خودش تسلیم خداست. پس ما باید در همهی ارتباطاتمان با همهی افراد، حضور خدا را ببینیم. چنانکه امام حسین(علیهالسلام) حتی وقتی شمر روی سینهی ایشان نشسته بود، باز هم میخواستند او را هدایت کنند! راستی ما چقدر با ائمه(علیهمالسلام) فاصله داریم، که اینها را درک نمیکنیم و در میادین، ضیق میگیریم و همه چیز را از یاد میبریم! ما دلمان گاه، نه از دشمنان خدا، بلکه از کسانی بغض پیدا میکند که مدتها با آنان بودهایم و بارها دیدهایم که به ما لطف کردهاند؛ اما همین که یک بار به ما بدی میکنند، پردهای جلوی چشممان میآید و دیگر آن وجود خداییشان را نمیبینیم.
وجود مقدس رسول اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) همچنین میفرمایند:
"أفْضَلُ الإیمَانِ، أنْ تُحِبَّ لِلّهِ وَ تُبْغِضَ لِلَّهِ وَ تَعْمَلَ لِسَانَكَ فِی ذِكْرِ اللهِ، وَ أنْ تُحِبَّ لِلنَّاسِ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ، وَ أنْ تَقُولَ خَیراً أوْ تَصْمُتُ."4
برترین ایمان، آن است كه برای خدا دوست بداری و برای خدا، دشمن بداری و زبانت را در ذکر خدا به کار گیری و آنچه را برای خود، دوست میداری، برای مردم نیز دوست بداری و آنچه را برای خود نمیخواهی، برای دیگران هم نخواهی؛ و نیز اینکه یا سخن خیر بگویی یا سکوت کنی.
پس مؤمن، اگر هم کسی را دوست میدارد یا از کسی ناراحت میشود، برای خداست، نه برای خودش و منافع و امیالش. چنانکه حسینبنعلی(علیهالسلام)هم از یزیدیان، ناراحت شد، اما برای الله، یعنی برای وجود خدایی آنان، نه برای خودش. او ناراحت شد از اینکه چرا آنان وجود خود را نشناختهاند و این گونه آن را ضایع میکنند؛ نه اینکه بغض شخصی از آنان داشته باشد! این بود که تا آخرین لحظات، میخواست آگاهشان کند و فطرتشان را بیدار نماید تا خدا را ببینند. در حالی که هر لحظه میتوانست نفرینشان کند!
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
"مَنْ كَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً، فَاُثْبِتَ لَهُ الشَّهَادَةُ بِالنَّجَاةِ؛ وَ مَنْ لَمْ یكُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً، فَإنَّمَا ذَلِكَ مُسْتَوْدَعٌ."5
آنكه كردارش موافق گفتارش باشد، گواهی به نجاتش، ثابت و حتمی است؛ و آنكه كردارش موافق گفتارش نباشد، ایمانش عاریه و متزلزل است.
و خیلی از ما، مصداق این حدیثیم و در توجیه خود میگوییم: همه را میدانم و قبول دارم، ولی نمیتوانم انجام دهم! اما مگر میشود مثلاً وقتی کسی ما را عفو میکند و بی آنکه به رویمان بیاورد، ما را میبخشد، لذت و شیرینی عفو را بچشیم؛ ولی خودمان نتوانیم عفو کنیم؟! چرا میگوییم نمیتوانم؟! درست مثل این است که کسی قبلاً آب خورده و میداند آب خوردن، تشنگی را رفع میکند؛ اما وقتی تشنه است و برایش آب میآورند، بگوید: نمیتوانم! این "نمیتوانم"، عین توهم است و به این معنی است که او به آب، ایمان ندارد!
باید بدانیم همین کلمهی "نمیتوانم"، به این معنی است که از وجود، فاصله گرفتهایم. زیرا اگر خدا قادر و قوی است و انسان هم به اسماء الهی، تعلیم شده است، پس حتماً او نیز به اذن خدا، قدرت دارد؛ و اگر نتواند، از ضعف و سستی ایمانش است.
شاید بگویید برخی شرایط خارجی، اصلاً تحت اختیار ما نیستند که بتوانیم تغییرشان دهیم. این، درست است؛ اما مسئله اینجاست که دین از ما نمیخواهد زمین و زمان را به هم بریزیم و شرایط خارجی را به زور، مطابق میل خود کنیم؛ بلکه ما باید خودمان را بسازیم و وجود و اوصافمان را اصلاح کنیم. افراد و اشیاء، سر جای خودشان هستند؛ ما باید دل نبندیم و حسادت و بخل نداشته باشیم.
راستی مگر کسی دست ما را بسته از اینکه اوصافمان را خدایی کنیم؟ اصلاً مگر کسی میتواند دستمان را ببندد؟ قلب و وجود انسان، منطقهی ممنوعه است و تا خود او اجازه ندهد، هیچ کس حتی شیطان، به آن راه ندارد. چنانکه خداوند به شیطان فرموده است: "إِنَّ عِبادی لَیسَ لَكَ عَلَیهِمْ سُلْطانٌ إلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوینَ"6.
بنابراین ما هیچ عذری برای عمل نکردن به اعتقاداتمان نداریم.
پینوشت:
[1] سوره فرقان، آیه 23 : غبار پراكنده!
[2] نهج الفصاحة، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(صلّیاللهعلیهوآله)، ص229، حدیث 391.
[3] سوره حدید، آیه 4 : هر جا باشید، او با شماست.
[4] نهج الفصاحة، مجموعه كلمات قصار حضرت رسول(صلّیاللهعلیهوآله)، ص229، حدیث 392.
[5] الكافی، ج2، ص420.
[6] سوره حجر، آیه 42 : همانا تو بر بندگانم تسلّط نخواهى یافت؛ مگر گمراهانى كه از تو پیروى كنند.
نظرات کاربران