(خلاصهی سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفیآذر با موضوع "ایمان" در ربیعالأول 1434)
ایمان
(جلسه هشتم)
نشاط و افسردگی
در ادامهی بحث، به روایتی از وجود مقدس امام صادق(علیهالسلام) اشاره میکنیم. ایشان میفرمایند:
"الْمُؤْمِنُ لَهُ قُوَّةٌ فِی دِینٍ وَ حَزْمٌ فِی لِینٍ وَ إِیمَانٌ فِی یقِینٍ وَ حِرْصٌ فِی فِقْهٍ وَ نَشَاطٌ فِی هُدًی..."[1]
مؤمن در امر دین، نیرومند است و با وجود نرمی، دوراندیشی دارد؛ ایمانش با یقین است، برای فقه و عمیقاندیشی، حریص، و در هدایت، بانشاط است.
در این جلسه، صفت نشاط در مؤمن را بررسی میکنیم. میخواهیم ببینیم چرا حتی در جامعهی ایمانی و دینی، هستند کسانی که نه در دین، نه در دنیا، شادابی و نشاط لازم را ندارند و دچار افسردگی هستند. افسردگی هم که نقطهمقابل نشاط است، آرامآرام باعث مرگِ صفات انسانی میشود! بگذریم از تبعات افسردگی و عوارض داروهایی که برای درمان این بیماری تجویز میشود و به مرور، فرد را بیتفاوت و بیخیال کرده، قوای طبیعی، فطری و عقلی او را تحت تأثیرات سوء خود قرار میدهد و از وادی انسانیت، خارجش میکند.
در واقع، همان طور که میوه دادن درخت، قرین با طراوت و شادابی شاخه و برگ است، ثمره دادن انسانی که به دنیا آمده نیز، به بانشاطْ بودنش وابسته است؛ و ثمرهی وجود انسان، تخلق اسمائی و ظهورِ صفات الهی است؛ که خداوند فرمود: "إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأرْضِ خَلیفَة"[2] و "ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإنْسَ إلاَّ لِیعْبُدُون"[3]. خداوند، انسان را خلق کرده تا خلیفةالله بودن در او ظهور پیدا کند، و این غایت نیز با عبودیت حاصل میشود.
عبودیتِ بانشاط برای انسان، مانند همان نور خورشید و باران است که باید به درخت برسد تا درخت بتواند با جذب آنها، ثمرهی لازم را بدهد. ما به لطف و عنایت پروردگار، در مملکتی زندگی میکنیم که به یُمن خون شهیدان، شرایط ثمره دادن در آن فراهم شده است و تا حدود زیادی، اعتقاد و عبادات هم داریم. پس چرا یا ثمره نداریم و یا ثمرههامان ناقص و پژمرده است؟ چون آب و نوری که به ما میرسد، یا زیاد است یا کم!
بنابراین اگر میخواهیم ثمرهی دین و باورهایمان را ظهور دهیم، حتماً باید نشاط داشته باشیم. اما علت افسردگی و عدم نشاط چیست؟ رنج و مشقت! میخواهیم ببینیم چه نوع رنجهایی و چه نوع برخوردهایی در مقابل این رنجها، باعث افسردگی میشود. بر اساس معارف قرآنی، چند مرتبه رنج و مشقت داریم.
اولین نوع سختی، به اقتضای وجهالخلقی و هبوط انسان در عالم طبیعت است؛ مثل سختیهای خانه و زندگی داشتن، ازدواج و زایمان. خداوند هم میفرماید: "لَقَدْ خَلَقْنَا الْإنْسانَ فی كَبَد"[4]. اما این رنجها، نتایج و لذایذی به دنبال دارند، که تلاش و تحمل آنها را بامعنی میکند. ما به واسطهی تحمل این نوع مشقتها، میتوانیم پیشرفت کنیم و بسیاری از اوصاف الهی را بچشیم. چون قوایی که در وجود ماست، با همین رنجها به ظهور میرسد و این، خودش عامل نشاط است. اما اگر به این سختیها تن ندهیم و یا بدون معرفت و با نارضایتی، فقط تحملشان کنیم، دچار افسردگی میشویم. پس برای جلوگیری از افسردگی در این نوع رنجها، باید جهلمان را برطرف کنیم و فلسفه و سرّ این مشقتها را در خلقت بفهمیم.
دومین نوع رنج، رنجهایی است که مقتضی اختلاف محیطها، مزاجها، فرهنگها و سلیقههاست. این نوع اختلافها، لازمهی تعامل اجتماعی است تا انسانها در رقابت و تعامل با روحیهها و شرایط مختلف، رو به تمدن و پیشرفت، حرکت کنند. البته ممکن است برای ما، سخت و ناپسند باشد؛ اما در بطن این سختیها، خیر است. خداوند میفرماید:
"عَسی أَنْ تَكْرَهُوا شَیئاً وَ هُوَ خَیرٌ لَكُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَیئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَكُمْ."[5]
شاید چیزی را خوش نداشته باشید، حال آنكه برایتان خیر است؛ و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنكه برایتان شرّ است!
چون اغلب ما خیر و شرّ، و خوب و بد را با امیال شخصی و مطابق سود و زیان جزیی خود میسنجیم، نه با آنچه در نظام کلی خلقت، خیر است. در نظام هستی، منافع و ضررها باید در رابطه با کل، بررسی شوند و این شخصینگریها كنار روند؛ شخصینگریهایی که ما در تعامل با خدا، امام، ولایت و حتی با یکدیگر و طبیعت داریم! مثلاً منطقهای را که زلزله بیاید، مطلقاً بد میدانیم؛ یا کسی را که حقّ ما را رعایت کند، حتی اگر حقّ افراد دیگر پایمال شود، خوب میدانیم!
این خطا، هم ناشی از جهل و نادانی است و هم اینکه در تطابق با نظام کلی هستی، حرکت نمیکنیم؛ و اینجاست که نشاطمان را از دست میدهیم و افسرده میشویم. در حالی که اگر معرفت داشته باشیم و کل را در نظر بگیریم، میبینیم خیلی وقتها با نقص جزیی که به ما رسیده، به چندین نفر دیگر که مستحقّش بودند، سود بیشتری میرسد؛ و این، ما را شاداب میکند.
بنا بر آنچه گفتیم، دو نوع رنج مذکور، ذاتاً عامل افسردگی نیستند؛ ولی اگر سرّشان را ندانیم و فقط صورت قضایا را ببینیم، دچار افسردگی و بینشاطی میشویم. اما نوع سوم، یعنی رنجهایی که ناشی از خودخواهیها و عدم تهذیب و فضایل اخلاقی هستند، ذاتاً سبب افسردگیاند و بر خلاف دو نوع قبل که تحملشان فایده داشت، این نوع رنج، هیچ ثمری ندارد، نه پیشرفتی، نه رقابتی و نه منفعتی؛ بلکه ضرر و زیان هم دارد. مثل انواع رذایل؛ از جمله روایت داریم: "أَقَلُّ النَّاسِ لَذَّةً، الْحَسُودُ وَ أَقَلُّ النَّاسِ رَاحَةً، الْبَخِیلُ"[6].
علاوه بر این، اسارت در پارهای عادات و عُرفیات، و تعارفات و مصلحتاندیشیهای نامعقول نیز جزء مشقتهایی است که نه طبیعت و دنیا به انسان، تحمیل میکند و نه اختلافات محیطها؛ بلكه خود انسان بر خودش تحمیل میکند! پابندی به قیودات و تکلّفات ناشی از رودربایستیها در سبک زندگی، تعریف و تمجیدها، خوردن، پوشیدن، برخورد کردن و حتی نحوهی حرف زدن، انرژیهای فراوانی از انسان ساقط کرده، او را به ریا، سمعه و نفاق دچار میکند. همین ملاحظات، فشارهای روحی و افسردگی میآورد و افراد هم هیچ نمیفهمند چرا این قدر خسته و افسرده و پژمردهاند!
البته ما در همهی کارهایمان باید رودربایستی و مصلحتاندیشی داشته باشیم و درست و غلطش را بسنجیم؛ اما نسبت به ائمه(علیهمالسلام) و مراتب بالای وجود، نه نسبت به حرفِ خاله و عمه و دوست و همسایه! این ملاحظات عالی، همان غم و فشاری است که لذت و ابتهاج دارد و نشاط میآورد.
اما اغلب ملاحظاتی که ما داریم، فقط رنج و ملال است! جامعهی گرفتار این نوع رنج، اسیر انواع بیماریهای روحی، افسردگی و پراکندگی است؛ چون این نوع ملاحظات و تظاهرها، مانع از تعامل و ارتباط صادقانه و محبتآمیز در چارچوب شرع میشود. در چنین جامعهای، مردم، اعتمادشان را به هم از دست میدهند و دروغ و رشوه و ربا شیوع پیدا میکند؛ کسی کارش را درست انجام نمیدهد و حقّ دیگران را ادا نمیکند؛ و همه به فکر پیشرفت شخصی خود هستند، نه پیشرفت جامعه!
در این باره، آیهای از قرآن را مرور میکنیم. خداوند میفرماید:
"لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِیینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساكینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّكاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ."[7]
خداوند در این آیه، چند مرتبهی اعتقادی، تعامل اجتماعی و تعامل با خود را عنوان میکند. در ابتدا، صحبت از اعتقاد و ایمان است: ایمان به الله، یعنی او را مالک حقیقی دیدن و سپردن تمام قلب به او؛ ایمان به ملائکه، یعنی اعتقاد و اتّکا به اسباب و علل معنوی؛ ایمان به انبیاء یعنی اطاعت کامل از آنان و... . مثلاً در همین مرحله، رودربایستیها، تظاهرها و ریاهایی که گفتیم، ناشی از این است که برای رفع نیاز و جلب منفعت خود، از دیگران و اسباب و علل مادی توقع داریم!
دومین چیزی که در آیه از ما خواسته شده، دربارهی تعامل اجتماعی است؛ اینکه مالمان را بدهیم، اما نه به خاطر رودربایستی و نه به خاطر اینکه برگردد! یعنی باید در راه رفع حوائج دیگران و مشکلات اجتماعی قدم برداریم؛ که اگر بتوانیم و نکنیم، دچار افسردگی خواهیم شد. اما اگر نیاز افراد برآورده شود و جامعه در یک سطح قرار گیرند، اثراتش به همه میرسد و نشاط در جامعه، افزایش مییابد.
قسمت سوم آیه، دربارهی تعامل با خود است: اینکه خودمان و عالم وجودمان را پیدا کنیم، به عهد الستمان وفادار باشیم و با خودمان آشتی نماییم؛ کدام خود؟ خود عالی، که از عالم بالا آمده و تمام مطلوباتش، حرکت در مسیر عروج است و در سختیهای این مسیر، صابر است.
[1]- الكافی، ج2، ص231.
[2]- سوره بقره، آیه 30 : من در زمین، جانشینی قرار خواهم داد.
[3]- سوره ذاریات، آیه 56 : من جنّ و انس را نیافریدم، جز برای اینكه بندگیام كنند.
[4]- سوره بلد، آیه 4 : هر آینه ما، انسان را در رنج آفریدیم.
[5]- سوره بقره، آیه 216.
[6]- من لایحضره الفقیه، ج4، ص395 : کمبهرهترین مردم از لذت، حسود است و کمنصیبترین از راحت و آرامش، بخیل!
[7]- سوره بقره، آیه 177 : نیكی، [تنها] این نیست كه روی خود را به سوی مشرق و مغرب كنید؛ بلكه نیكی، آن است كه به خدا، روز رستاخیز، فرشتگان، كتاب و پیامبران، ایمان آورد؛ و مال [خود] را، با علاقهای كه به آن دارد، به خویشاوندان، یتیمان، مسكینان، در راهماندگان، سائلان و بردگان، بدهد؛ نماز را برپا دارد و زكات بپردازد؛ و كسانی كه به عهد خود، وفا میكنند و در سختیها و بیماریها و در میدان جنگ، صبر میکنند؛ آنان كسانی هستند كه راست میگویند [و گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است] و آنها باتقوایاناند.
نظرات کاربران