بصیرت 05

خلاصه بحث بصیرت، جلسه پنجم

 

در جلسه‌ی گذشته کیفیت حرکت درونی، دینی و ملکوتی اباعبدالله(علیه‌السلام) و حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) را بررسی کردیم و شرح دادیم چگونه غیر از بسیاری کوفیان، برخی از بنی‌هاشم و نزدیکان امام حسین(علیه‌السلام) نیز با وجود علاقه و محبتی که نسبت به ایشان داشتند، آن حضرت را همراهی نکردند.

هم‌چنین با استناد به سخنی از امام راحل(قدس سره)، دانستیم دین هرگز قائم به شخص نیست؛ بلکه قائم به غیب و اراده‌ی خداست. لذا در حالی که بسیاری نگران شخص و جسم امام حسین(علیه‌السلام) بودند، آن بزرگوار نگران دین بود؛ به همین دلیل چون می‌رفت تا با بذل جان خود و یاران و فرزندانش، چهره‌ی پلید و کثیفی که بنی‌امیه از دین ساخته بود، رسوا کند، هر چه به قتلگاه نزدیک‌تر می‌شد، چهره‌اش بشاش‌تر می‌گشت.

اما متأسفانه تفکر ما در جریان عاشورا و جنایات یزید(لعنةالله‌علیه)، نیز مانند برخی بزرگان بنی‌هاشم، بیشتر معطوف به ظلمی است که به شخص امام حسین(علیه‌السلام) و همراهانش شد؛ نه معطوف به از بین رفتن دین! ما متوجه این قضیه نشده‌ایم که آنچه در آن زمان در خطر بود، حسین(علیه‌السلام) نبود، بلکه دین در جامعیتش بود. هم‌چنین مبارزه‌ی حسین(علیه‌السلام) علیه كفر و شرک نبود؛ بلکه ضدّ دینی بود که تنها ظواهری از شریعت آن پیاده می‌شد، نه جامعیت آن. امام حسین(علیه‌السلام)می‌خواست با قیام و شهادتش، دین حقیقی جامع را نجات دهد.

اکنون صحبت آن است که ما باید جایگاه و اهمیت دین را دریابیم تا وقتی در جایی دیدیم که دین حقیقی در محور اصلی خود قرار گرفته است، مشکلات و کم و کاستی‌های فرعی را عَلم نکنیم؛ بلکه همه‌ی آن‌ها را فدای دین نماییم؛ که این عامل پیروزی و ظهور فرهنگ اصیل اسلامی در جامعه و بر طرف شدن همان کاستی‌های فرعی در دراز مدت است.

آری؛ کلاس حماسه‌ی حسینی به ما می‌آموزد که ما هم باید ریز و درشت برنامه‌هایمان، آن هم در هر شرایطی منطبق بر دین باشد. اکثر ما زمانی که شرایط زندگی مطابق میلمان است، به فکر دین و دینداری هستیم؛ اما کافی است دچار مشکلات اقتصادی، روانی یا خانوادگی شویم و شرایط کمی به ما فشار بیاورد؛ آن‌جاست که دیگر نمی‌توانیم تفکر کنیم كه حرکات و سکناتمان منطبق بر دین است یا نه! اما مرام حسین(علیه‌السلام) و یارانش چنین نبود. وقتی پس از واقعه‌ی عاشورا، فرزندان حسین(علیه‌السلام) را در غل و زنجیر حرکت می‌دادند، با اینکه مدتی بود چیزی نخورده و نیاشامیده بودند، لیکن به محض اینکه مردم به بچه‌ها خرما دادند، حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) که اعظم مصائب تاریخ را گذرانیده بود، خرما را از دهان کودکان بیرون کشید و فرمود: صدقه بر ما حرام است!

"اما آخر مگر بچه‌ی گرسنه، این‌ چیزها را می‌فهمد؟! خب اگر این بچه چیزی نخورد، می‌میرد!" اما مگر حسین(علیه‌السلام) نمرد؟! مگر اصغر و عبدالله(علیهمالسلام) نمردند؟! مگر دیدگاهی که حسین(علیه‌السلام) در عاشورا به نمایش گذاشت، به شخص قائم بود که با مرگ افراد از هم بپاشد؟! زینب(سلام‌الله‌علیها)، وارث دیدگاه حسین(علیه‌السلام) بود و خود را مسئول حفظ دین و ارزش‌های دینی‌ می‌دانست؛ لذا هرگز حتی دلسوزی و عاطفه‌اش باعث نمی‌شد که صدقه را خلاف اصول دینی، بر اهل بیت حسین(علیه‌السلام) بپذیرد.

کافی است تصمیم بگیریم کمی در زندگی شبیه کاروان حسینی عمل کنیم؛ آنجاست که عظمت عاشورا را بهتر متوجه می‌شویم؛ زیرا بارها و بارها شرایطی پیش می‌آید که باید فقط به فکر دین باشیم و از خواسته‌های دنیوی و نفسانی‌مان بگذریم، اما نمی‌توانیم! آنجاست که می‌بینیم به فکر همه چیز هستیم، جز دین! دین‌دار هستیم؛ نماز و روزه‌مان سر جایش است؛ حجابمان را کامل رعایت می‌کنیم؛ حج و زیارتمان به جاست؛ اما آنجا كه باید ریز و درشت زندگی‌مان را در جامعیت دینمان تنظیم كنیم، محیط، اطرافیان، آبرو، شأن‌، موقعیت و... همه جلو می‌آیند و نمی‌گذارند. یعنی دقیقاً در میدان ابتلاء، دین را فراموش می‌کنیم و بعد از آنکه هر کاری خودمان خواستیم انجام دادیم و تبعات کارمان آشکار شد، پشیمان می‌شویم که این چه كاری بود كه كردم! چرا ساكت شدم، چرا داد زدم، چرا فلان جا رفتم كه خوار و سبك شوم و...! این چراها نشان می‌دهد که ما درست و دقیق حرکت نکرده‌ایم، در حالی که امام حسین(علیه‌السلام)، حضرت زینب(سلام‌الله‌علیها) و سایر کربلائیان تمام حرکات و سکناتشان دقیقاً مطابق دین بود؛ آنان فانی در دین الهی بودند؛ همه چیزشان را برای خدا می‌خواستند و در همه جا و در هر موقعیتی ابدیت را می‌دیدند.

پس حواسمان باشد! نگاهمان در زندگی نباید به یك ساعت، دو ساعت، چند هفته، چند ماه و حتی به پنجاه، هفتاد یا هشتاد سال نباشد؛ بلکه باید برای ابدیت زندگی کنیم و مسلماً برای این مهم، باید لحظات را دریابیم. اما ما چه می‌کنیم؟ برعکس عمل می‌کنیم! متأسفانه اکثر ما زندگی‌مان را بین مرگ و تولد محدود كرده‌ایم و در این محدوده، می‌خواهیم همه چیز دنیا را به دست آوریم؛ یعنی ابدیت را می‌دهیم تا دنیا را بگیریم! درست همان رفتاری که ناصحان دیندار نسبت‌ به امام حسین(علیه‌السلام) کردند؛ همانان که امام حسین(علیه‌السلام) خطاب به آنان فرمود: «هر كس با من نیاید به فتح و پیروزی نمی‌رسد.» به عبارت دیگر بر خلاف تصور ما، هرچه در دنیا به ما بدهند، فتح و پیروزی نیست؛ بلکه برای رسیدن به فتح، باید در مسیر امام که مسیر شهادت است، گام نهاد.

در دیدگاه امام، شهادت فتح حقیقی است؛ شهادتی که منحصر در جهاد اصغر نیست؛ تمام وقایع، حوادث و تعلقات دنیایی، میدانی است برای شهدات در جهاد اوسط و اکبر. ما باید در تمام این میدان‌ها، نفس‌، هوی‌، امیال و دنیایمان را در قبال ارزش‌های دینی ذبح کنیم.

آری؛ حسین(علیه‌السلام) ابدی است و اگر با او برویم، هیچ وقت در محدودیت دنیا محصور نمی‌شویم. اما گرفتاری ما از آنجا ناشی می‌شود که ما با وجود آن که اماممان را دوست داریم، اما معرفت و علم به دیدگاه‌هایش نداریم. نقص معرفت، نقص اراده را به دنبال دارد؛ وقتی اراده‌مان ضعیف شد، انتخاب‌های ما احسن نخواهد بود.

حال چه کنیم تا اراده‌مان قوی شود؟ باید معرفت کسب کنیم و بعد در مقام عمل، از كوچك‌ها شروع کنیم. ما چون ریزها را نادیده می‌گیریم، در درشت‌ها می‌مانیم! وقتی تغییر را از ریزها شروع کردیم ‌و سپس به اصلاح درشت‌ها پرداختیم، چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم که زندگی‌مان متحول شده است؛ گویی که دوباره متولد شده‌ایم. در حقیقت تا انسان دو بار متولد نشود، تولد از مادر و تولد از خود، به کمال لایقش نمی‌رسد و شخصیت كمال‌جوی خویش را پیدا نمی‌كند. این تولدِ حقیقی، زمانی رخ می‌دهد كه فرد آماده باشد غیر از اراده‌ی خدا، اراده‌ای نداشته باشد.

اینجاست که باید بگوییم حسین(علیه‌السلام) هیچ قدمی را بی‌اختیار برنداشت. اراده‌ی او چنان وصل به خدا بود که تحت تحریك هیچ دوست و دشمنی قرار نمی‌گرفت؛ او پایش را بر تمام جلوات دنیا گذاشت، تا اراده‌ی الهی را پیاده کند. لذا نوشته‌اند كه تا آخرین لحظات، حسین‌بن‌علی(علیه‌السلام) چنان قدرت و اختیار خود را در اراده‌ی خداوند فانی کرده بود که آنگونه كه او خواست زندگی کرد و آن‌گونه که او خواست جان داد؛ و این درسی است كه باید از حسین(علیه‌السلام) بگیریم.

انصافاً اگر بر عمر گذشته‌ نظری بیافکنیم، خواهیم دانست چقدر اختیار و انتخاب داشته‌ایم و چقدر به جای آنکه ابدی بیندیشیم و ابدی عمل کنیم، خود را به امواج هوی و امیال فانی دنیا سپرده‌ایم! اینکه باری به هر حال، دنیا می‌گذرد؛ اما خدا ما را مختار آفریده است تا درست و احسن انتخاب کنیم و خود گفته که در هر انتخابی ما را یاری خواهد کرد: "كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ"1.

آری خدا بسته به اختیاری که ما می‌کنیم سرنوشت ما را رقم خواهد زد؛ اما سنت بداء و تغییر سرنوشت را نیز قرار داده است که در جلسه‌ی بعد درباره‌ی آن صحبت خواهیم کرد.

 

پی نوشت:

[1] سوره اسراء، آیه 20: همه را، چه آن گروه را و چه این گروه را، از عطاى پروردگارت پى در پى خواهیم داد.



نظرات کاربران

//