1 ربیع‌الأول - ظلم، وابستگی

ظلم، وابستگی

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 43 ، 1 ربیع الاول 1436) به تبیین موضوع «ظلم، وابستگی» می‌پردازیم.

اصالت در هستی، با وجود است و غالبیت در ظهور وجود، رحمت. الله، نوری است که تجلی کرده و تمام عوالم، مظاهر اوست. پس جبروت، ملکوت، هرسه نورند، چون جلوه‌ی حق‌تعالی هستند. اما مستقل دیدن هریک از این عوالم یعنی ضایع کردن نور وجود، ظلم است. دید استقلالی و وابستگی به هریک از ناسوت، ملکوت یا جبروت، یعنی خود دیدن در فعل، صفت یا ذات، همه از مصادیق ظلم است؛ اگرچه ظلم هم مراتب دارد و شرک ذاتی بالاتر از شرک صفاتی، و شرک صفاتی بالاتر از شرک فعلی است. پس ظلم، به نفس برمی‌گردد که وابسته شده، نه به مظاهر حق‌تعالی.

در مراتب ظهور هرچه پایین‌تر بیاییم، شرایط ظلمت بیشتر می‌شود. در ناسوت، شرایط گناه آماده‌تر است و به همین دلیل، گناه فعلی با یک توجه تامّ بخشیده می‌شود. اما در عالم صفات به دلیل غلبه‌ی نور بر ظلمت، شرایط گناه کمتر است و لذا گناه صفتی سخت‌تر آمرزیده می‌شود و اثر وضعی آن به سادگی از بین نمی‌رود. به همین ترتیب گناه و دچار شدن به خرافات در عالم ذات هم، بسیار سنگین و پاک شدن از ظلمت آن به مراتب سخت‌تر است.

اما بیشتر ما با توبه از گناه فعلی، فکر می‌کنیم دیگر ظالم نیستیم و دنبال توبه و تطهیر در لایه‌های لطیف وجودمان نمی‌رویم. در حالی که با توبه از گناه فعلی، تازه آلودگی‌های درون، خود را نشان می‌دهند. پس در هیچ رتبه‌ای نباید خود را عاری از ظلم ببینیم. استقلال‌بینی حتی اگر در عالی‌ترین رتبه باشد، غفلت می‌آورد. باید بتوانیم در هر عالمی استقلال را از خود و غیر، کنار بزنیم و همه را مظاهر حق ببینیم. حتی چهارده معصوم(علیهم‌السلام) هم استقلال ندارند و مظهر حقّ‌اند؛ فقط آنان مظهریت تامّ و بی‌واسطه‌‌اند و بقیه مظهر باواسطه.

ما در وجود خود می‌فهمیم که هیچ یک از مراتب جسم، خیال و عقلمان استقلال ندارند و برای هیچ کدام، جدای از «منِ» خود، هویتی قائل نیستیم؛ بلکه تمام شئون آن‌ها را به خود منسوب می‌کنیم و مثلاً می‌گوییم: خیال یا عقل من؛ یا: من دیدم و شنیدم. ما هرگز باور نداریم که دستمان بدون اتصال به «منِ» ما، دست است و می‌تواند کاری انجام دهد. پس چرا این نسبت را بین حق‌تعالی و عوالم هستی نمی‌بینیم؟ که اگر می‌دیدیم، هیچ ای‌کاش و چون و چرا نداشتیم و به آرامش می‌رسیدیم؛ چون هر چیزی در جای خود و به لحاظ حقّ و وجود، نیکوست.

اما در مستقل دیدن، وحدت، یک‌دلی و آرامش نیست. اختلافات و ظلم انسان‌ها نیز از آنجا ناشی می‌شود که هرکس خود را مستقل می‌بیند. به همین دلیل، وحدت قلوب حتی بر جامعه‌ی مسلمین، حاکم نیست؛ در حالی که همه، اجزاء پیکره‌ی وجودند. پس ظلم، مختص انسان است و هیچ یک از سایر مراتب وجود، ظلم ندارند؛ چون مستقل نمی‌بینند. ظلم انسان نیز به هیچ یک از مراتب وجودی او برنمی‌گردد؛ بلکه به اعتبار و نگاه غلطی برمی‌گردد که او به هستی دارد و کثرات را جدای از حقیقت وحدت، صاحب اثر می‌بیند. لذا نور وجود و توحید در او ضعیف می‌شود و مستعد ظلم به خدا، خلق خدا و طبیعت می‌گردد و فساد به دست او در برّ و بحر، گسترش می‌یابد.

البته قرار نیست کثرات را نبینیم و انکار کنیم؛ بلکه باید کثرات را مظاهری ببینیم که بدون وجود، هیچ تاثیری ندارند. یعنی در همه‌ چیز، آن واحد را ببینیم و همه چیز را برای همان وحدت و حول محور آن انجام دهیم و هر آن از خود بپرسیم که این کار را برای خدا انجام می‌دهیم یا برای خودمان و غیر. ما بیش از آنکه در عمل مشکل داشته باشیم، در باورهایمان دچار مشکلیم. پس اولین گام ما باید اصلاح نگاهمان به هستی باشد. اگر باورهای خود را اصلاح کنیم، عملمان هم اصلاح خواهد شد. اصلاً با باور درست، نمی‌توان غلط عمل کرد. اما عمل صحیح بدون باور درست، دوام ندارد. آخر وقتی خود و جهان هستی را مستقل ببینیم، چگونه می‌توانیم با چند عمل صوری، خلیفةالله شویم؟! باور درست، مثل اصل حیات است که اگر باشد، بیماری جبران می‌شود؛ اما بدون حیات، بدن سالم به درد نمی‌خورد.

در مسیر اصلاح باور باید سه گام اساسی برداریم. اول آنکه بدانیم به لحاظ وجود، هستی یک‌سره نور و حق است؛ اما به لحاظ خلقت، ظلمت و جهنم هم معنا پیدا می‌کند. در قدم بعد باید جایگاه اسماء جمال و جلال را بشناسیم و بدانیم ظهورات حق، عین نور و بهشت‌اند و ظلمت و جهنم، لوازم ظهورند. بر این اساس در گام سوم باید برخورد خود با هستی و نوع انتخابمان در ناسوت را به نحو صحیح تنظیم کنیم.

درست است که ناسوت، جلوه‌ی خداست؛ اما بسیار غلیظ است و از پس پرده‌ی طبیعت به سادگی نمی‌توان خدا را دید. بر خلاف عوالم ملکوت و جبروت که لطیف‌اند و حق را صاف و زلال نشان می‌دهند. پس برای دیدن خدا باید چشم سر را ببندیم و چشم دل باز کنیم. بُرد قلب از حس و عقل، بالاتر است. اگر با چشم سر بنگریم، کثرت می‌بینیم؛ اما چشم دل، قد و قامت یک واحد را در پس تمام کثرات مشاهده می‌کند.

امان از شلوغی‌های ما بنی‌آدم! کثرت‌بینی ما در تمام عوالم، غوغاست. کثرات را باید ببینیم، چون پله‌های عروج ما هستند و بی آن‌ها نمی‌توانیم بالا رویم؛ اما مستقل نباید ببینیم، وگرنه در پله‌ی اول می‌مانیم و به اوج نمی‌رسیم.

خدا نور محض است؛ ولی ما در وجود خود، مقتضی نور و ظلمت را با هم داریم و باید با عبور از ظلمت، نور را ظهور دهیم. شاهد این مطلب هم آیات فراوانی از قرآن مجید است که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

"الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ."[1]

حمد از آنِ خدایی است كه آسمان‌ها و زمین را آفرید و ظلمت‌ها و نور را قرار داد. سپس كسانی كه كافر شدند، به پروردگار خود شرک می‌ورزند.

نور و ظلمت در وجود همه هست؛ اما کافران، خودشان ظلمت را بر نور برمی‌گزینند.

"وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً فَانْظُرْ كَیفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ."[2]

با اینکه در درونشان به آن [آیات] یقین داشتند، از روی ظلم و برتری‌جویی انکارش کردند. پس بنگر که عاقبت مفسدان چگونه بود!

حتی فاسد هم در عمق وجود خود می‌داند که راه را غلط می‌رود و این آگاهی، نشان از تلألو نور وجود در درون او دارد. خطاکار، اولین هشدار را از وجدانش دریافت می‌کند؛ و نشانه‌اش این است که آرامش ندارد. وقتی آرامش ندارد و قلبش از خوشی و ناخوشی متأثر می‌شود و بالا و پایین می‌پرد، معلوم است به توحید نرسیده و ظلم در وجودش رخنه کرده. دلیلش هم در بیرون نیست؛ او خود، دلش را به جای صاحب‌دل، به صدها دلبر به رایگان اجاره داده است!

"وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ وَ مَنْ شاءَ فَلْیَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ ناراً أَحاطَ بِهِمْ سُرادِقُها..."[3]

و بگو: حق از پروردگارتان است؛ پس هركه خواست، ایمان آورد و هركه خواست، كافر شود. همانا ما برای ظالمان، آتشی آماده كرده‌ایم كه سراپرده‌هایش آنان را در بر می‌گیرد.

خداوند، هردو اقتضای نور و ظلمت را در وجود انسان قرار داده؛ اما نتیجه‌ی انتخاب هر اقتضا با دیگری متفاوت است و ظالم یعنی کسی که حق را پیدا نکرده، به جهنم می‌رود. درواقع انسان بین ایمان و کفر، مخیّر است؛ اما وقتی هرکدام را انتخاب کند، دیگر بهشت یا جهنم است که او را انتخاب می‌کند و در مسیر انتخابش پیش می‌برد. این سنت الهی است.

"وَ هُمْ یَصْطَرِخُونَ فیها رَبَّنا أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیرَ الَّذی كُنَّا نَعْمَلُ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما یتَذَكَّرُ فیهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ."[4]

و آنان در آن [آتش جهنم] فریاد می‌زنند: پروردگارا، ما را بیرون آور تا عمل صالح کنیم، غیر از آنچه می‌کردیم. [پاسخ می‌آید:] مگر شما را عمر ندادیم به اندازه‌ای که هر اهل تذکر در آن متذکر می‌شود، و بیم‌دهنده برایتان نیامد؟ پس بچشید که ظالمان، یاری ندارند.

اگر وجود انسان، اقتضای ظلمت نداشت، جهنمی نمی‌شد و اگر اقتضای نور و بهشت نداشت، از عذاب متأثر نمی‌گشت و طلب خروج از آتش و بازگشت به دنیا برای جبران نمی‌کرد. اما آنجا این طلب، سودی ندارد؛ چون خدا در این دنیا برای رسیدن به توحید، فرصت داده بود و انبیاء را هم فرستاده بود تا به مردم، اقتضای نورشان را تذکر دهند و آنان را از کثرت‌بینی بترسانند.

خداوند در آیات قرآن، ما را به سیر در تاریخ گذشتگان دعوت می‌کند تا اقتضای خیر و شر را در امم گذشته ببینیم و بدانیم همه‌ی انسان‌ها چه پیامبر باشند چه ابوجهل، در این اقتضائات قرار دارند. ما نیز باید این اقتضائات را در خود ببینیم. درست مثل اینکه شیوع یک بیماری نشان می‌هد امکان بیمار شدن همه هست. پس باید خود را از اقتضای آن بیماری دور کنیم؛ نه اینکه خود را ایمن از بیماری و ممتاز از بقیه ببینیم.

باید در هر حرکت، دو مقتضی نور و رحمت مدّ نظرمان باشد و خود را واکاوی کنیم که با کدام اقتضا می‌رویم. اصل ظلم هم در نگاه و اعتقاد است. اگر ما ظلم فعلی داریم، از آن روست که ظلم اعتقادی داریم. اگر نگاهمان درست شود، دیگر نمی‌توانیم ظلم کنیم؛ چون نگاه بی‌پرده به حق و درک حضور مطلق او در تمام هستی، نمی‌گذارد در هیچ رتبه‌ای ظلم کنیم و به کثرات وابسته شویم.

 


[1]- سوره انعام، آیه 1.

[2]- سوره نمل، آیه 14.

[3]- سوره کهف، آیه 29.

[4]- سوره فاطر، آیه 37.



نظرات کاربران

//