11 صفر - رحمت و اجابت

رحمت و اجابت

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 32، 11 صفر 1436) به تبیین موضوع «رحمت و اجابت» می‌پردازیم.

در بحث رحمت، به معرفی مظاهر تامّ رحمت الهی یعنی معصومین(علیهم‌السلام) رسیدیم و کیفیت مظهریت "رحمان" و "رحیم" را در عشق به ذوی‌القربی و تبعیت از ایشان بررسی کردیم.

در این جلسه، حدیثی قدسی در همین باب بیان می‌کنیم. خداوند عزّوجلّ می‌فرماید:

"عِبَادِی، مَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَیكُمْ حَاجَةٌ، فَسَألَكُمْ بِمَنْ تُحِبُّونَ، أجَبْتُمْ دُعَاءَهُ؛ ألاَ فَاعْلَمُوا، أنَّ أحَبَّ عِبَادِی إِلَیّ وَ أكْرَمَهُمْ لَدَیّ، مُحَمَّدٌ وَ عَلِیّ حَبِیبِی وَ وَلِیّی. فَمَنْ كَانَتْ لَهُ إِلَیّ حَاجَةٌ، فَلْیَتَوَسَّلْ إِلَیّ بِهِمْ؛ فَإِنِّی لاَ أَرُدُّ سُؤَالَ سَائِلٍ سَأَلَنِی بِهِمَا وَ بِالطَّیّبِینَ مِنْ عِتْرَتِهِمَا."

بندگان من، اگر كسی حاجتی از شما داشته باشد و او كسی را كه نزد شما محبوب است، واسطه قرار دهد، خواسته‌اش را برآورده می‌كنید. پس بدانید كه محبوب‌ترین و گرامی‌ترین بندگانم در نزد من، محمد(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و دوست و ولی‌ام علی(علیه‌السلام) هستند. پس هر كس حاجتی از من بخواهد، با آن‌ها به من متوسّل شود؛ که همانا من رد نمی‌كنم خواسته‌ی کسی را که به واسطه‌ی آن دو و پاکان از عترت ایشان از من چیزی بخواهد.

پس چرا ما با اینکه خدا را به معصومین(علیهم‌السلام) قسم می‌دهیم و دعای توسل می‌خوانیم و با اینکه محبت ایشان را داریم، همیشه حاجتمان برآورده نمی‌شود؟ چون اینجا وادی حقیقت است و خواندن باید به حقیقت باشد. ما از ائمه(علیهم‌السلام) اوصافی شنیده‌ایم و محبتشان را داریم؛ اما آنان را در درون خود نیافته‌ایم و نشناخته‌ایم. شرط اجابت، معرت است. این نکته‌ای است که در ادامه‌ی روایت به آن اشاره شده است:

"فَمَنْ سَأَلَنِی بِهِمْ، فَإِنِّی لاَ أَرُدُّ دُعَاءَهُ؛ وَ كَیفَ أرُدُّ دُعَاءَ مَنْ سَألَنِی بِحَبِیبِی وَ صَفْوَتِی وَ وَلِیّی وَ حُجَّتِی وَ رُوحِی وَ نُورِی وَ آیَتِی وَ بَابِی وَ رَحْمَتِی وَ وَجْهِی وَ نِعْمَتِی؟! ألاَ وَ إِنِّی خَلَقْتُهُمْ مِنْ نُورِ عَظَمَتِی وَ جَعَلْتُهُمْ أهْلَ كَرَامَتِی وَ وَلاَیَتِی. فَمَنْ سَألَنِی بِهِمْ عَارِفاً بِحَقِّهِمْ وَ مَقَامِهِمْ، وَجَبَتْ لَهُ مِنِّی الْإِجَابَةُ؛ وَ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً عَلَیّ."[1]

پس هرکس به واسطه‌ی آن‌ها از من بخواهد، همانا من دعایش را رد نمی‌کنم؛ و چگونه رد كنم دعای کسی را كه دوست، برگزیده، ولی، حجت، روح، نور، نشانه، باب، رحمت، وجه و نعمتم را واسطه قرار داده است؟ بدانید همانا من آنان را از نور عظمت خود آفریدم و اهل كرامت و ولایتم قرارشان دادم. پس هرکه مرا به آنان بخواند، در حالی که به حقّ و مقامشان شناخت دارد، اجابتم بر او واجب است و این، حقّی است بر عهده‌ی من.

البته توسل به ایشان به این معنی نیست که سراغ هر وکیل و کفیلی برویم و وقتی نتیجه نگرفتیم، سوی ایشان برگردیم؛ چون آن زمان، قلب ما آلوده به غیر شده و قلب و فکر آلوده نمی‌تواند پذیرای نور محبوب باشد. ولی متأسفانه ما نه تنها غیر محبوب، حتی به اسباب و عللی هم که در مسیر خلاف محبوب هستند، دست می‌زنیم و توقع داریم توسل به ائمه(علیهم‌السلام) مشکلمان را حل کند.

فلسفه‌ی توسّل به امام، این است که ما به دلیل حجب نورانی و ظلمانی، مستقیماً به خدا راه نداریم. اما امام، هیچ حجابی ندارد؛ و چگونه ممکن است خداوند، دعای کسی را که امام را واسطه قرار داده، اجابت نکند؟ مثل این است که بگوییم آب بریزد، ولی زمین را تر نکند! عینیت وجود امام، نورالله، وجه‌الله، باب‌الله و رحمت و نعمت خداست؛ نمی‌شود او را حقیقتاً بخوانیم و اثر دیگری بگیریم.

پس اجابت دعا با واسطه قرار دادن معصوم، یک شرط مهم دارد و آن «معرفت» است. معرفت هم قلب صافی می‌خواهد و قلب صافی با مجاهده حاصل می‌شود. اما ما از معصوم، جز لفظ و اسم نمی‌دانیم و به همین دلیل، آثار وجودش را نمی‌گیریم. معرفت به حقّ امام یعنی بدانیم خداوند، همه چیز دنیا و آخرت را به دست او داده و طبق روایت، همه‌ی علوم و معارف، نزد آن‌هاست. آنچه امروز غرب دارد، تنها یک حرف علم است که خواسته‌اند و تلاش کرده‌اند و به آن رسیده‌اند. ولی ما نه این علم و پیشرفت طغیانگر را خواسته‌ایم و نه برای علوم عالی که می‌خواهیم، زحمت کشیده‌ایم! ما آنچه را نزد امام است، بدون زحمت و شناخت، طلب می‌کنیم و به همین دلیل، راه به جایی نمی‌بریم.

ما گمان می‌کنیم دین فقط برای آخرت است! در حالی که علم قرآن باید در مدیریت نیازهای بشری به ظهور رسد. دین، نحوه‌ی بهره‌برداری از دنیا را هم به ما یاد می‌دهد؛ به این شرط که همّت کنیم و علوم قرآن را از آن استخراج نماییم. اولین قدم، تحول در بینش و رسیدن به این باور است که دین برای تمام نیازهای مادی و معنوی ما برنامه دارد و اعتقاد و عبادات نباید برای آخرت، بایگانی شود؛ بلکه مؤمن باید بتواند با دینش، دنیا را هم آباد کند. چون دنیا از آخرت، جدا نیست.

متأسفانه عرفان‌های غلط در طول تاریخ، دنیا را بد و مذموم معرفی کرده‌اند و معنایی اشتباه از زهد ارائه داد‌ه‌اند تا کشورهای مسلمان، همیشه وابسته و مصرف‌کننده بمانند. البته احتکار ثروت‌ برای فرد، درست نیست؛ اما جامعه‌ی اسلامی باید ثروتمند باشد و از این ثروت در راه دین استفاده کند.

ما باید باور کنیم که رمز پیشرفت در دنیا و سعادت در آخرت، ولایت است. ما به این امر، اعتقاد داریم؛ اما باید به یقین برسیم. روایت داریم که ابوذر با توسل به نام علی(علیه‌السلام) سنگ را به طلا تبدیل کرد. آن‌ها قدرت هر کاری دارند؛ پس چرا ما این قدر دریوزه‌ی تکنیک غرب هستیم که از تحریم می‌ترسیم و نگران می‌شویم؟!

نماز و روزه‌ی ملتی که برای رفع نیازهای خود محتاج دنیای کفر باشد، چگونه نورانی باشد؟! باید خود را از نیاز به بیگانه نجات دهیم. البته اینجا موانع و سختی‌هایی سر راه علم و پیشرفت هست؛ اما این، دلیل نمی‌شود که نسل توانمند و نوابغ ما از کشور خارج شوند و برای ممالک دیگر، تولید علم کنند. باید ماند و رفع موانع کرد، نه فرار!

***

و در پایان، نمونه‌ای دیگر از ظهور رحمت حق در جلوه‌ی حسینی در کربلای عشق:

امام حسین(علیه‌السلام) در مسیر حرکت به سوی کربلا، خطبه‌ای ایراد کردند و پس از بیان شرایط موجود و لزوم قیام علیه یزید، فرمودند:

"قَدْ أتَتْنی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ؛ أنَّکُمْ لاتُسَلِّمُونی وَ لاتَخْذُلُونی. فَإنْ تَمَمْتُمْ عَلی بَیْعَتِکُمْ، تُصیبُوا رُشْدَکُم. فَأنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِی، وَ ابْنُ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ‌اللهِ(صلّی‌الله‌علیه‌وآله)؛ نَفْسی مَعَ أنْفُسِکُمْ، وَ أهْلی مَعَ أهْلیکُمْ؛ فَلَکُمْ فِیّ اُسْوَةٌ."

به تحقیق، نامه‌های شما به دستم رسید و فرستادگانتان با خبر بیعت شما به نزدم آمدند که: شما مرا تسلیم دشمن نمی‌کنید و تنها نمی‌گذارید. اکنون اگر به بیعت خود وفادار بماند، به رشد و کمالتان دست یافته‌اید. پس من حسین، پسر علی(علیه‌السلام) و فرزند فاطمه(سلام‌الله‌علیها) دختر رسول‌خدا(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) هستم. من با شما، و خاندانم با خاندان شما هستند؛ پس در من برای شما، اسوه و الگوست.

در این عبارات، اوج رحمت امام، نه تنها نسبت به یاران، بلکه نسبت به دشمنان به زیبایی رخ می‌نماید. معاویه اگر کاری برای مردم می‌کرد، به سود خودش می‌اندیشید. اما امام به دشمنی که کمر به قتلش بسته، می‌فرماید: «جان من با جان شما یکی است و خانواده‌ی من با خانواده‌ی شما هستند». این در ظاهر یعنی: خودم به میان شما آمده‌ام و خانواده‌ام را نیز آورده‌ام، تا نپندارید از شما جدا هستم و اهلم را از میدان کنار کشیده‌ام! اما بطن کلام امام، این است که: تک‌تک شما برای من، مثل خانواده‌ام هستید. شما هر کدام برای من مثل زینب و اکبر و اصغرید و همان قدر برایم عزیزید!... حواسمان باشد که امام، این سخنان را به عهدشکنان کوفی می‌گوید که می‌داند با او چه می‌کنند!

"وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ وَ خَلَّعْتُمْ بَیْعَتی مِنْ أعْناقِکُمْ، فَلَعَمْری ما هِیَ لَکُمْ بِنُکْر؛ لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِأبی وَ أخی وَ ابْنِ عَمِّی مُسْلِم! وَ الْمَغْرُورُ، مَنِ اغْتَرَّ بِکُمْ؛ فَحَظُّکُمْ أخْطَأْتُمْ، وَ نَصیبُکُمْ ضَیَّعْتُمْ. "فَمَنْ نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَی نَفْسِهِ"[2] وَ سَیُغْنِی اللهُ عَنْکُمْ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ."[3]

و اگر چنین نکنید و پیمانتان را بشکنید و از بیعت خویش با من دست بکشید، به جانم سوگند، این رفتار از شما ناشناخته [و عجیب] نیست؛ که با پدر و برادر و پسرعمویم مسلم، همین گونه رفتار کردید! فریب‌خورده، کسی است که فریب شما را بخورد؛ بهره‌ی خود را از دست داده‌اید و نصیب خویش را تباه ساخته‌اید. [به فرمایش قرآن:] «هر کس پیمان‌شکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است». و به زودی خداوند مرا از شما بی‌نیاز خواهد کرد، و سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد.

امام حتی پس از بیان عهدشکنی آنان، هیچ لعن و نفرینی نمی‌کند و می‌گوید: رحمت خدا بر شما!

این است ظهور تامّ رحمت حق؛ پس چرا ما این امام را از یاد می‌بریم و دلمان دنبال دیگران می‌رود؟!

 


[1]- الجواهر السنیة، كلیات حدیث قدسى، صص528-529.

[2]- سوره فتح، آیه 10.

[3]- تاریخ طبرى، ج4، ص304 ؛ کامل ابن‌اثیر، ج4، ص48.



نظرات کاربران

//