28 محرم - ترحّم به خود

ترحّم به خود

 

در ادامۀ بحث «حسين (ع) رحمت‌واسعه » (جلسۀ 23، 28 محرم  1436) به تبیین موضوع « ترحّم به خود» می‌پردازیم.

سه مرحله‌ی تصور و تصدیق، تخلّق، و تحقق و مظهریت را در وصول به اسم رحمت الهی بیان کردیم و گفتیم این سه مرحله، لازمه‌ی ارتباط با الله و استکمال وجود در رسیدن به مقصد و علت غایی آفرینش است.

با این مباحث، حتماً مرحله‌ی تصور و تصدیق را طی کرده‌ایم. تصور یعنی اینکه مفهوم و معنی رحمت را به درستی دریابیم و تصدیق یعنی بدانیم این مفهوم، مصداق خارجی و عینی دارد و صاحب تأثیر کمالی در نظام هستی است. مصداقش کجاست؟ در تمام هستی و در وجود ما.

به عنوان مثال، تصور و تصدیق در مورد آب، این است که اولاً آب و خواص آن را بشناسیم و ثانیاً مصداق عینی آب را در جهان خارج پیدا کنیم. تخلق نیز مانند نوشیدن آب است؛ چون با نوشیدن، تأثیر آب را می‌گیریم و آب با وجود ما یکی می‌شود. اما اگر بخواهیم به "رحمان" و "رحیم" متخلّق شویم، باید چه کنیم؟

برای تخلق، باید افاضه‌ی رحمت داشته باشیم. اما در ابتدا نه برای غیر، به این معنا که به دیگران خدمت کنیم یا با آنان مهربان و خوش‌خلق باشیم؛ بلکه اول باید نسبت به نفس خود، رحمت داشته باشیم و اسم رحمت الهی را در مراتب نفسمان جاری کنیم؛ البته برای خدا، نه برای خود. یعنی باید به خود رحمت کنیم، البته برای قرب به حق.

مثلاً اگر غذای خوب بخوریم تا جسممان سالم باشد، این رحمت به نفس برای نفس است، نه رحمت لله. یا اگر به دیگران محبت کنیم تا دوستمان داشته باشند، به ما کمک کنند، تنها نمانیم و عصای دستمان باشند، این کار را برای خدا انجام نداده‌ایم. افاضه‌ی رحمانیت و رحیمیت باید به انگیزه‌ی قرب به این دو اسم و درنتیجه قرب الله صورت گیرد. وگرنه وقتی ندانیم برای چه می‌خوریم و چرا می‌خوابیم، یا این امور را برای لذت و عادت و زنده ماندن خود داشته باشیم، چه فرقی با حیوانات داریم؟!

اگر ادعای ما این است که همه‌ی کارها اعمّ از خوردن و خوابیدن را برای رسیدن به خدا انجام می‌دهیم، پس چرا این خور و خواب و حتی عبادات، ما را به خدا نرسانده است؟ نمی‌توانیم بگوییم تأثیر آن تدریجی است؛ چون همان طور که با استنشاق هوا، همان آن تنفس اتفاق می‌افتد، یا وقتی آب می‌خوریم، همان لحظه سیراب می‌شویم، یا به محض خوردن غذا، تمام دستگاه گوارش آماده‌ی تبدیل آن به خون می‌شود، هر عملی هم که انجام می‌دهیم، همان دم باید تأثیر خود را بر روح و جان ما بگذارد؛ اگرچه ظهورش شرایط می‌خواهد و ممکن است زمان ببرد. مثلاً وقتی معارف را می‌شنویم، باید در خیال و فکر و روحیه‌مان تأثیر بگذارد.

البته بر خلاف آب یا غذا که از بیرون به درون ما می‌رود و تأثیر می‌گذارد، معارف وقتی در قلب و روح ما تداعی شد، باید در بیرون ظهور پیدا کند و در تمام مراتب عقل و خیال و فعل ما جاری شود. یعنی اگر حقیقت رحمت را دریافتیم، حتماً نگاهمان عوض می‌شود و چشممان طور دیگری می‌بیند، گوشمان متفاوت از قبل می‌شنود، دستمان کار نوی می‌کند، خُلقمان تغییر می‌کند و میلمان آنچه دیروز می‌خواستیم، نمی‌خواهد؛ چون غذای لذیذتری خورده‌ایم و از ماده سیر شده است.

پس چرا ما در معنا، تأثیرگذاری آنی را دنبال نمی‌کنیم؟ در حالی که عالم معنا به دلیل لطافت، سریع‌تر از ماده است. ما از کارهای خود، تأثیر وجودی نمی‌گیریم؛ چون مثل تشنه‌ای هستیم که آب را می‌شناسد و می‌داند که هست، اما آن را نمی‌نوشد. وقتی در ناسوت، تصور و تصدیق آب، ما را سیراب نمی‌کند، چطور انتظار داریم در عالم وجود، صِرفِ شنیدن و خواندن معارف، در ما تأثیرگذار باشد؟ باید تلاش کنیم؛ باید با خدا، قرآن و معارف، مصداقی برخورد کنیم؛ یعنی با آن‌ها انس بگیریم. وظیفه‌ی ما معرفت نسبت به اصول است، و فروع و عبادات برای این جعل شده‌اند که ما را آماده‌ی خوردن غذای معنوی و درک معارف کنند.

به هر حال پس از تصور و تصدیق، باید تخلق به رحمت داشته باشیم و این یعنی رحمت به خود؛ که باید در تمام مراتب ما تأثیر داشته باشد. کسی که به خود رحم ندارد، نه رحمت خدا را درک می‌کند و نه می‌تواند به هیچ کس رحم کند و محبت او به دیگران هم سر جای خود نمی‌نشیند و تأثیر خود را ندارد.

حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبه‌ی 223 نهج‌البلاغه می‌فرماید:

"یا أَیّهَا الْإِنْسَانُ، مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ... أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَیرِكَ؟"

ای انسان، چه چیز تو را بر گناهت جری کرده و به پروردگارت مغرور نموده؟... آیا در آنچه به دیگران رحمت داری، به خود رحم نمی‌کنی؟!

آری؛ ترحم قبل از اینکه انفاق به نیازمند، دست نوازش کشیدن به سر یتیم، غذا دادن به حیوان و... باشد، ترحم به خود است. ما اگر کسی را ببینیم که در گرمای سوزان بیابان ایستاده، می‌خواهیم برایش سایبان بزنیم. چطور است که خود در آتشیم و به خود رحم نداریم و در پی راه نجات نیستیم؟ اگر بیماری را ببنیم که درد می‌کشد، برای بهبودی او هر کاری می‌کنیم؛ پس چطور برای روحمان که بیمار است و درد می‌کشد، کاری نمی‌کنیم؟

رحمت به خود باید در مراتب مختلف باشد. رحمت در قوای ادراکی یعنی تخلیه‌ی آن از جهل و آراستنش به علم و یقین. با مطالعه و دانستن می‌توان دانا شد؛ اما برای تخلق باید حقیقت الفاظ را درک کرد و به یقین رسید. باور و یقین، ظهور معلوم درونی است؛ یعنی باید به بودن و هستی‌مان علیم شویم و اسماء را که به ما تعلیم شده، دریابیم. آن وقت معلوم و مشهود از درون برای ما ظهور پیدا می‌کند؛ نه اینکه فقط صورتی از معلوم را از بیرون دریافت کنیم.

پس از این، رحمت به خود در قوای عملی است. رحمت در اینجا، آن است که در عبادات، اعمال و هرچه می‌کنیم اعمّ از خور و خواب، دیدن، حرف زدن و... تعادل داشته باشیم و از افراط و تفریط بپرهیزیم. مثلاً در خوردن و خوابیدن، باید طبع خود را بشناسیم و مراقب سلامت مزاجمان باشیم. همچنین به موقع و به میزان کافی بخوابیم، نه کم نه زیاد. در عبادت نیز باید اعتدال را رعایت کنیم و مراقب باشیم بیش از ظرفیت نفس، بر آن بار نشود.

به طور کلی می‌توان گفت هرگونه افراط و تفریط، جهل، عدم یقین، عدم تعدیل مزاج، اسراف و... نقطه مقابل رحمت و مصداق ظلم است و تا این مصادیق را در خود داشته باشیم، نمی‌توانیم مظهر رحمت برای غیر شویم. اما وقتی با رفع تمام مصادیق ظلم به خود، به "رحمان" و "رحیم" رسیدیم، ذات الله را درک می‌کنیم و آن وقت از تمام قوای ما، فقط آن چیزی ظهور می‌کند که او خواسته؛ لذا همه کارمان به جای خود می‌نشیند و می‌توانیم رحمت حق را به دیگران برسانیم.



نظرات کاربران

//