دین04

(خلاصه‌ای از سلسله جلسات سخنرانی سرکار خانم لطفی آذر با موضوع "دین" در ربیع الاول سال 1434)

 

دین

(جلسه چهارم)

 

در این جلسه، به یکی از مهم‌ترین ثمرات دین که تفکر است، می‌پردازیم. خیلی از ما معمولاً بدون اینکه فکر کنیم، کارهایمان را انجام می‌دهیم؛ بدون ‌تفكر، ارتباط برقرار می‌كنیم؛ بدون تفكر، دوست می‌شویم، بدون تفکر، دشمنی می‌کنیم، بدون تفكر، حرف می‌زنیم و... . اغلب هم پس از اندکی، پشیمان می‌شویم و بعد هم نه آرامش داریم، نه اثر و نتیجه‌ی کارمان را می‌بینیم.

اما انسان متدیّن، قبل از انجام هر کاری، فکر می‌کند؛ لذا کارهایش سنجیده و درست است، پشیمان نمی‌شود و از افتادن در پرتگاه گناه و معصیت، در امان است. در نتیجه، آرامش پایدار دارد و این آرامش برای او، یک حالت فروتنی و خضوع را به ارمغان می‌آورد. چنان‌که امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

"اِنَّ صاحِبَ الدّینِ فَكَّرَ فَـعَـلَـتْهُ السَّكینَةُ، وَ اسْتَـكانَ فَـتَواضَعَ، وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنی، وَ رَضی بِما اُعْطی، وَ انْفَرَدَ فَكُفی الاْخْوانَ، وَ رَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّاً، وَ خَلَعَ الدُّنْیا فَتَحامَی الشُّرورَ، وَ اطَّرَحَ الْحَسَدَ فَظَهَرتِ الْمَحَبَّةُ، وَ لَمْ یخِفِ النّاسَ فَـلَـمْ یخَفْهُمْ، وَ لَمْ یذْنِبْ اِلَیهِمْ فَسَلِمَ مِنْهُمْ، وَ سَخَتْ نَفْسُهُ عَنْ كُلِّ شَی‏ءٍ ففازَ، وَ اسْتَكْمَلَ الْفَضْلَ وَ أبْصَرَ العافیةَ فَامِنَ النَّدامَةَ."1

همانا دین‏دار می‏اندیشد، پس آرامش بر جان او حاكم است؛ و چون آرامش دارد، متواضع است. چون قناعت می‏كند، بی‏نیاز است و به آنچه به او داده شده، راضی است. او تنهایی را برگزیده، پس بی‏نیاز از دوستان است؛ و شهوات را کنار گذاشته، پس آزاد است. چون دنیا را فرو گذارده، از بدی‏های آن، ایمن است و چون حسادت را دور افكنده، محبتش آشكار است. مردم را نمی‏ترساند، پس از آنان نمی‏هراسد و به آنان تجاوز نمی‏كند، پس از گزندشان در امان است. به هیچ چیز، دل نمی‏بندد، پس به رستگاری و كمالِ فضیلت می‌رسد؛ و عافیت را به دیده‌ی بصیرت می‏نگرد، پس كارش به پشیمانی نمی‏كشد.

تفكر، به این معناست كه هر گاه می‌خواهیم كاری انجام دهیم، ابتدا به باطن و قلبمان سری بزنیم و ببینیم انگیزه‌ی ما از این كار چیست؛ آیا این انگیزه، مطابق خواست خداست و اصلاً آیا آن کار، ما را به انگیزه و هدفمان می‌رساند یا نه!

از وجود مقدس حضرت علی‌بن‌ابیطالب(علیه‌السلام) روایت شده است که فرمود:

"الْفِكْرُ فِی الْخَیرِ، یدْعُو إلَى الْعَمَلِ بِهِ."2

تفکر در خوبی‏ها، انسان را به انجام دادن آن‌ها برمی‏انگیزد.

"الْفِكْرُ فِی الْعَوَاقِبِ، ینْجِی مِنَ الْمَعَاطِبِ."3

تفکر در عاقبت كارها، باعث رهایی از هلاكت‌هاست.

"الْفِكْرُ، یوجِبُ الإعْتِبَارَ وَ یؤْمِنُ الْعِثَارَ وَ یثْمِرُ الإسْتِظْهَارَ."4

فکر کردن، باعث عبرت گرفتن می‌شود، انسان را از لغزش، ایمن می‌كند و احتیاط و هوشیاری به بار می‌آورد.

اما آیا می‌دانید برای چه باید برای هر کاری فکر کنیم؟

زیرا نفس انسان، آمیخته‌ای از فجور و تقواست5 و دو بُعد دارد؛ یکی بُعد جسمی، که تماماً رو به امیال خود طبیعی است و یک بُعد كه متعلق به عوالم بالا و حامل فضایل اخلاقی است. و انسانی كه دین دارد، به این امر، واقف است و می‌داند كه هر لحظه، ممکن است رذایل، امیال و گرایش‌های مادی او، بر بُعد خدایی‌اش غالب شوند. لذا قبل از انجام هر كاری، فكر می‌کند و جنبه‌ی خیر و شرّ آن را می‌سنجد، تا مبادا از سر خودخواهی و هوای نفس باشد. در این صورت، چون با صدق و خلوص نیت، نهایت درک و فهمش را به کار گرفته و كارش را با فكر انجام داده، نزد خدا معذور است و اگر هم شكست بخورد، قابل جبران است؛ اما وقتی بدون تفكر عمل كند، حتی پیروزی ظاهری‌اش نیز ممکن است تبعات سوء برای خودش یا دیگران داشته باشد!

البته منظور از تفکر، این نیست که ما امور را در حیطه‌ی امیال خود و حسابگری‌های عقل جزیی بسنجیم؛ بلکه مسیر این تفکر را برای ما باز کرده‌اند. در واقع، یکی از حکمت‌های ادعیه و آدابی که برای کارهای مختلف وارد شده، این است که ما را به فکر کردن وادارد. دین ما برای تمام امور ریز و درشت، آداب و اذکار دارد؛ حتی برای هنگام خروج از خانه، قبل از خوابیدن، در شروع غذا خوردن، استحمام و مستراح. مثلاً به ما توصیه کرده که قبل از غذا، حتماً بسم‌الله بگوییم؛ چرا که "فَلْیَنْظُرِ الإنْسانُ إلى‏ طَعامِهِ"6. یا دعای هنگام خروج از خانه، برای آن است که ببینیم آیا جایی که می‌رویم، مورد رضای خدا هست یا نه.

اگر ما در این امور، تفکر نکنیم و کارهایمان را بی‌فکر انجام دهیم، کم‌کم نماز و قرآنمان را هم بی‌تفكر و از روی عادت خواهیم خواند. وقتی هم خیرات را بی‌تفكر انجام دهیم، جنبه‌ی خیرْ بودنشان به وجود ما نمی‌رسد. اما انسان متفكر، همیشه محتاط است و به خود، اجازه نمی‌دهد که هر جا برود، هر جا و هر گونه حرف بزند، هر چیزی را ببیند و... . او در همه چیز، آداب را رعایت می‌کند و با فکر، عمل می‌کند؛ لذا به امنیت و آرامش خاطر می‌رسد.

حضرت علی(علیه‌السلام) همچنین می‌فرمایند:

"لاتُخْلِ نَفْسَكَ مِنْ فِكْرَةٍ تُزِیدُكَ حِكْمَةً، وَ عِبْرَةٍ تُفِیدُكَ عِصْمَةً."7

خالی مگذار نفس خویش را از اندیشه و فكری كه حكمت و اندرزی به تو بیفزاید، و عبرتی كه تو را عصمت و خویشتن‌داری ببخشد.

البته انسان هرگز نمی‌تواند از تفکر، خالی باشد؛ اما مهم، این است که تفکر سودمند و حکمت‌بخش داشته باشد. حتی اگر به امور دنیوی هم، فکر می‌کند، باید این فکر، او را به حکمت برساند. مثلاً آن کسی که بی‌رویه غذا می‌خورد و قند و فشارش بالا می‌رود، معلوم است در دنیا هم درست فکر نکرده؛ وگرنه به فکر سلامت جسمش بود تا آن را به عنوان قالب ظهور روح، حفظ کند.

به هر حال، برای انسانی كه در گرفتاری‌ها زندگی می‌كند و از هر طرف، یا در تهدید گناه و معصیت است، یا قلبش رنگ و زنگار می‌گیرد، راه نجات، تفکر است و با تفکر است که می‌تواند در همین دنیا به سلامت روحی برسد. تفكر یعنی اینکه انسان، وظایف ظاهری خود را نیز در ارتباط با درونش انجام دهد و بداند بدون حرکت درونی، نمی‌تواند به مقصد انسانیتش برسد. به فرموده‌ی امام صادق(علیه‌السلام):

"فَإنَّ التَّفَكُّرَ، حَیاةُ قَلْبِ الْبَصِیرِ، كَمَا یمْشِی الْمُسْتَنِیرُ فِی الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ."8

همانا تفکر، حیات قلب بیناست؛ چنان‌که جویای نور در ظلمات، با نور می‌رود.

پس قلب بی‌تفكر، حیات ندارد و مرده است. اما قلبی که به نور اندیشه روشن شد، همواره در مسیر انسانیت، سیر می‌کند و دیگر توقف ندارد. او در خلقت خود، در خلقت دنیا، در مرگ و میرها، در خیر و شرّ، و در پیشامدها و وقایع، فكر می‌كند، تا پیش از آنكه فردا حقایق را بفهمد و به حسرت، فریاد زند که: "رَبَّنا أبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً"9، همین امروز به سرّ و عمق و باطن امور برسد و تکالیفش را درست انجام دهد.

و این تفکر، از اساسی‌ترین ثمرات دین است. دینی که پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) درباره‌ی اهمیت حفظ آن می‌فرمایند:

"إن عَرَضَ لَكَ بَلاءٌ، فَاجْعَل مالَكَ دونَ دَمِكَ؛ فَإنْ تَجاوَزَكَ البلاءُ، فَاجْعَلْ مالَكَ و دَمَكَ دونَ دِینِكَ؛ فإنَّ المَسْلوبَ، مَنْ سُلِبَ دِینُهُ و المَخْروبَ، مَنْ خَرِبَ دِینُهُ."10

اگر بلایی به تو روی آورد، مالت را برای حفظ خون و جانت فدا كن؛ و اگر بلا از این حد تجاوز كرد، مال و خون خود را فدای دینت كن؛ که همانا غارت‌شده، کسی است که دینش به غارت رفته باشد و خانه‌خراب و ویران، کسی است که دینش ویران شده باشد.

پس خانه‌خراب، كسی است كه دینش را گرفته‌اند، نه کسی که خانه و سرزمینش را از دست داده است! البته آیات قرآن، نشان می‌دهد که وطن خاكی هم اصالت دارد و حبّ آن را تأیید می‌كند؛ از جمله می‌فرماید:

"إنَّما ینْهاكُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَ أخْرَجُوكُمْ مِنْ دِیارِكُمْ."11

خداوند، شما را از كسانى كه در امر دین با شما پیكار كردند و شما را از سرزمینتان بیرون راندند، نهى مى‏كند.

اما در جای دیگر هم می‌فرماید:

"إنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمی‏ أنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفینَ فِی الأرْضِ قالُوا ألَمْ تَكُنْ أرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَاُولئِكَ مَأواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصیراً."12

همانا کسانی که به خویشتن ستم كرده‌اند، ملائکه، جانشان را می‌گیرند و می‌گویند: شما در چه حالى بودید [و چرا با اینكه مسلمان بودید، در صف كفّار، جا داشتید]؟! پاسخ می‌دهند: ما در سرزمین خود، مستضعف و تحت فشار بودیم. [فرشتگان] می‌گویند: مگر زمین خدا، پهناور نبود كه مهاجرت كنید؟! پس آن‌ها [عذرى ندارند و] جایگاهشان دوزخ است و سرانجام بدى دارند!

پس می‌توان گفت جایی زیباتر از وطن، برای رشد و تكامل روحی انسان نیست و انسان می‌تواند با انس با وطن، دین‌داری كند و به اوج پیشرفت انسانی خود برسد؛ اما در عین حال اگر این وطن، روح و شخصیت انسانی او را مختل كند و او دیگر نتواند در آن به رشد خود برسد، باید علاقه‌اش را از وطن ببرد و حتی اگر لازم بود، آن را ترك كند.

در واقع انسان با وطن می‌تواند عروج کند و باید آن را حفظ نماید؛ اما همین وطن، زمانی كه دین انسان را در خطر انداخت، باید از آن هجرت كرد. چنان‌که امام حسین(علیه‌السلام) آنجا که با خلافت یزید، دین به خطر افتاد، هرگز سکوت نکردند و از وطن خویش هجرت نموده، از سرزمین جدّ و والدین مطهرشان(علیهم‌السلام) دور افتادند و مال و جان و اهلشان را دادند، تنها برای آنکه دین خدا را حفظ کنند.

 

پی‌نوشت:

[1] الأمالى شیخ مفید، ص52.

[2] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص56، حدیث 540.

[3] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص58، حدیث 595.

[4] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص58، حدیث 589.

[5] اشاره به آیه 8، سوره شمس : "فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها" : پس فجور و تقوایش را به او الهام کرد.

[6] سوره عبس، آیه 24 : پس باید انسان به غذای خویش بنگرد.

[7] تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص57، حدیث 554.

[8] الكافی، ج2، ص600.

[9] سوره سجده، آیه 12 : پروردگارا، دیدیم و شنیدیم؛ پس ما را بازگردان تا عمل صالح کنیم!

[10] میزان الحکمة، ج4، ص169، حدیث 6459.

[11] سوره ممتحنه، آیه 9.

[12] سوره نساء، آیه 97.



نظرات کاربران

//