نیمه شعبان - جای او خالی است

جای او خالی است

(خلاصۀ سخنرانی سرکار خانم لطفی‌آذر، شب نیمۀ شعبان 1436)

 

شب نیمۀ شعبان است و میلاد موعود. همۀ ما امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) را دوست و قبول داریم، تاریخش را می‌شناسیم و برای ولادتش جشن می‌گیریم. اما بگذارید امشب با یک سؤال آغاز کنیم:

چقدر جای خالی امام را در زندگی حس می‌کنیم؟

آیا آنجا که اندیشه‌مان نور حقایق را نمی‌گیرد، جای خالی او را می‌بینیم؟ آنجا که می‌بینیم خیالمان پراکنده است و آرزوی حضور قلب در نماز داریم، آیا می‌فهمیم که این برای جای خالی امام است؟ آنجا که وقت و انرژی‌مان برکت ندارد، چطور؟ وقتی می‌بینیم جهان را غفلت از خدا، ظلم و ستم، فقر فرهنگی و اقتصادی، تجاوز از حدود انسانی، بی‌عدالتی و رذایل اخلاقی فرا گرفته، چقدر می‌فهمیم اینجا جای امام خالی است؟

اصلاً در تمام خوشی‌ها و ناخوشی‌ها، چقدر جای امام را خالی می‌بینیم؟ که اگر می‌دیدیم، پر می‌شد! ما اصلاً نمی‌دانیم جای خالی امام یعنی چه؛ برای همین هم پیدایش نمی‌کنیم.

...و با این همه غفلت در طول تاریخ غیبت، او یک آرزو برایمان دارد:

"لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنَا -وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ- عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ، لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا."[1]

اگر شیعیان ما در روند سلوک و بصیرت قلبی (نه فعلی)، قلبشان به عهدی که با آن‌ها بسته شده، بیدار می‌شد و بر آن، یک‌دل و یک‌قدم می‌شدند، حتماً فرج شخصی و درونی و فرج عمومی و بیرونی برایشان حاصل می‌شد؛ آن یکی بی تأخیر و این یکی با تعجیل. چون ولایت امام در درون انسان‌ها حضور دارد و فرج شخصی، تنها در گرو درک این حضور است؛ پس بی تأخیر، محقّق می‌شود. اما فرج عمومی، شرایط دیگری هم می‌خواهد و با این قدم، در آن تعجیل می‌شود.

نکتۀ دیگر آنکه به ما گفته‌اند: عجله از شیطان است. اما همه جا سخن از تعجیل فرج کرده‌اند و خواسته‌اند برای تعجیل فرج، دعا کنیم. یعنی تنها امری که باید در آن عجله کرد، این است. با این حال، ما در همه چیز عجله می‌کنیم حتی نماز؛ اما برای فرج، هیچ عجله نداریم! چون نمی‌فهمیم هر لحظه تأخیر آن، مساوی یک عمر از دست دادن است و هرچه کمتر بشتابیم، بیشتر لطمه می‌خوریم. چنان‌که جهان، روز به روز دچار فتنه‌ها و آسیب‌های شدیدتر و مدرن‌تر می‌شود؛ طوری که حتی گاه دین‌داری‌ها نیز خلاف فطرت می‌شود و شکل ظلم به خود می‌گیرد!

پس "أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَج"[2]، نه فقط این است که دعای فرج، زیاد بخوانیم؛ بلکه یعنی برای این امر، با عجله بدویم و کار کنیم و لحظه‌ای را از دست ندهیم. این هم مستلزم درک جای خالی امام اوست.

امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) برای کسانی که این جای خالی را می‌بینند و دل‌تنگ می‌شوند، یک نشانی داده تا او را بیابند؛ مثل عزیزی که سفر رفته و شماره‌ای داده تا با او تماس بگیرند و یادی تازه کنند. گویی خواسته از این طریق، آن‌ها را مشتاق‌تر کند که تحریک شوند با او در تماس باشند؛ چون می‌داند تمام مشکلاتشان، با یک تماس با او برطرف می‌شود.

"إِذَا أَرَدْتُمُ التَّوَجُّهَ بِنَا إِلَى اللَّهِ وَ إِلَینَا، فَقُولُوا كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: سَلَامٌ عَلَى آلِ یس..."[3]

امام فرموده که هرگاه خواستید با توجه به ما به سوی خدا رو کنید، زیارت آل‌یس بخوانید.

ما هم اگر هر روز دلمان برای امام تنگ می‌شد، این زیارت را می‌خواندیم؛ اما نمی‌خوانیم، چون جای خالی او را نمی‌بینیم؛ چون در مشکلات، علل و اسباب را دیده‌ایم و اصلاً به زندگی در مشکلات آخرالزّمانی عادت کرده‌ایم؛ انگار پنداشته‌ایم همین باید باشد و چارۀ دیگری نیست، پس باید به آن رضایت دهیم و دیگر دنبال چاره نباشیم! در حالی که چنین نیست.

اگر این زیارت را با آرامش وجود بخوانیم و با توجه به امام سلام دهیم، راه درک حضور برایمان باز می‌شود و استعدادمان یعنی طلب و آمادگی جانمان بالا می‌رود؛ و در دعای پس از زیارت، برنامۀ وفا به عهدی را که گفتیم، پیدا می‌کنیم:

"بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِیّ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِكَ وَ أَنْ تَمْلَأَ

قَلْبِی نُورَ الْیَقِینِ

وَ صَدْرِی نُورَ الْإِیمَانِ

وَ فِكْرِی نُورَ النِّیّاتِ

وَ عَزْمِی نُورَ الْعِلْمِ

وَ قُوَّتِی نُورَ الْعَمَلِ

وَ لِسَانِی نُورَ الصِّدْقِ

وَ دِینِی نُورَ الْبَصَائِرِ مِنْ عِنْدِكَ

وَ بَصَرِی نُورَ الضِّیاءِ

وَ سَمْعِی نُورَ الْحِكْمَةِ

وَ مَوَدَّتِی نُورَ الْمُوَالاةِ لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ(علیهم‌السلام)

حَتَّى أَلْقَاكَ وَ قَدْ وَفَیتُ بِعَهْدِكَ وَ مِیثَاقِكَ، فَتُغَشّیَنِی رَحْمَتُكَ یا وَلِیّ یا حَمِیدُ..."

سالک در این قسمت دعا، پس از صلوات بر پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ده نور لبریز و پر از خدا می‌خواهد: "تَمْلَأَ"؛ تا بتواند هنگام ملاقات خداوند، عهد و میثاقش را وفا کرده باشد و غرق رحمت حق گردد.

ما از بین این‌ها فقط به چند مورد، اشارۀ کوتاه می‌کنیم و تفصیل را به عهدۀ همّت خوانندگان می‌گذاریم که به مباحث "دین"، "ایمان"، "بصیرت" و "انسان‌شناسی در قرآن" و کتاب "قلب، عهدنامۀ الست" رجوع کنند.

- نور یقین در قلب:

قلب، لطیفۀ وجود انسان است که فیض وجود یعنی حضور تمام اسماء الهی را از حق می‌گیرد و به نفس می‌دهد تا او را ربّانی کند. مثل ریشه که آب و مواد غذایی را از خاک می‌گیرد و به ساقه می‌رساند تا به ثمر بنشیند و گل و بار دهد.

طبق این دعا، نور قلب، یقین است و قلب بی‌یقین، تاریک؛ اگرچه ایمان داشته باشد! ایمان، آنجاست که قلب، حقیقت را باور دارد و می‌داند؛ اما یقین، وقتی است که با آن یکی می‌شود و با این یکی شدن، برای آن حقیقت، استدلال می‌آورد، نه با لفظ و بیان. یعنی آنچه را باور دارد، به وجودش می‌خوراند و متخلّق و مظهرش می‌شود.

- نور ایمان در صدر:

صدر، وجهی از قلب است که با عالم پایین یعنی نفس و بدن ارتباط دارد. مختص انسان است و نورانیت آن، انشراحش است که از تنگی درآید و وسعت بگیرد. پس ایمان که نور صدر است، باید آن را وسعت دهد؛ وگرنه خاصیت ندارد.

- نور نیت در فکر:

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

"وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لایَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً... قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِهِ..."[4]

و از قرآن، آنچه شفا و رحمت برای مؤمنان است، نازل کردیم و ظالمان را جز خسران نمی‌افزاید... بگو هرکس براساس شاکلۀ خود عمل می‌کند.

یعنی مؤمن از قرآن، شفا می‌گیرد و ظالم، زیان! دربارۀ نماز، روزه، زیارت و سایر امور معنوی هم همین است و هرکس براساس شاکلۀ شخصیتش اثر می‌گیرد. این شاکله به فرمایش امام صادق(علیه‌السلام) نیت است[5].

شاکله در اصطلاح، خوی و خصلت آدمی است که هر عملش، مطابق آن، نفس بی‌تعیّنِ او را شکل و تعین می‌دهد. مثل اینکه نطفه در آغاز، هیچ شکل و تعیّنی ندارد و به‌تدریج تعین پیدا می‌کند و کوتاه، بلند، سفید، سیاه، بیمار یا سالم می‌شود. نفس انسان نیز همچون نطفه‌ای است که اعمالش طبق روح ساری و جاری از او، آن را می‌سازند.

پس مهم، آن است که با چه نیت و شاکلۀ وجودی، عمل می‌کنیم. مثلاً قبولی نماز، به این بستگی دارد که در چه عالمی نماز می‌خوانیم و حال روحمان در نماز چیست؛ برخلاف صحت نماز که برای آن، نیت فقهی یعنی همین که از دل بگذرد نماز می‌خوانیم، کافی است. روزه هم همین طور است و یکی را در شاکلۀ انسانی‌اش تقویت می‌کند و سبب آرامش و صفای وجودش می‌شود و یکی را در شاکلۀ حیوانی‌اش تقویت می‌کند و می‌بینیم که هنگام روزه، عصبانی و تندخو می‌شود؛ هرچند ما آن را به حساب ضعف می‌گذاریم.

پس وقتی شاکله درست نباشد، عبادت هم به درد نمی‌خورد. حتی اگر سفرۀ معرفت و معنا را برایمان بگشایند، وقتی دنیا را بخواهیم، آن معرفت را هم در ظرف دنیا می‌بریم؛ و حتی از امام هم که چشمۀ معناست، فقط رفع مشکلات دنیایمان را می‌خواهیم.

این بحث نشان می‌دهد شاکله، یک هیئت از پیش‌ساخته نیست که خدا برای هرکس تعیین کرده باشد. بلکه انسان، اقتضای هردو وجه را دارد؛ هم سعادت و هم شقاوت. خود اوست که یکی از این دو شاکله را انتخاب می‌کند و با تکرار آن در عمل، آن را ذاتی خود می‌نماید. البته ژن و مزاج انسان و نیز محیط و اطرافیانی که با آن‌ها ارتباط دارد هم مؤثرند؛ اما هیچ کدام علت تامّه نیستند و انسان می‌تواند با نور فکر، تأثیر آن‌ها را تغییر دهد تا براساس سعادت ساخته شوند.

بنابراین نیت و شاکله است که کیفیت عمل را می‌سازد؛ اما عمل نیز در ساختار نیت، تأثیر می‌گذارد. حتی یک نگاه، یک کلام و یک شنیدن هم به قدر خود، شاکلۀ نفس را می‌سازد. ولی متأسفانه ما به واردات و صادرات وجودمان توجهی نمی‌کنیم؛ برای همین هم در شاکله درگیریم و نمی‌توانیم آن گونه که می‌خواهیم، باشیم.

حقیقت نیت، واحد است؛ ولی ما آن قدر شلوغ و خط‌خطی شده‌ایم که نمی‌توانیم شکل درون خود را پیدا کنیم. حتی شب در هنگام خواب که اشتغال بیرونی نداریم، هرچه فکر می‌کنیم، نمی‌توانیم صاف و روشن، شاکلۀ خود را پیدا کنیم که چیست و چه می‌خواهد. در خواب هم آن قدر آشفته‌ایم که همه چیز می‌بینیم؛ و این آشفتگی، آیینۀ درون ماست. چون فکرمان همه جا هست و هر لحظه در عالمی هستیم؛ نه اینکه همّ واحد داشته باشیم و تمام اعمالمان از یک نیت و شاکله یعنی قرب خدا و بندگی برآید.

برای همین است که طبق روایت، فردا هم خود را در نامۀ عملمان پیدا نمی‌کنیم و اعمال خوب و بدی می‌بینیم که یادمان نمی‌آید از ما سر زده باشد[6]؛ چون فقط در نیتمان بوده و اصل هم نیت است.

- نور موالات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در مودّت:

مودّت، محبت شدیدی است که مخالفت در آن نیست. در محبت، ممکن است محب از محبوب، مخالفت کند. اما مودّت هرگز چنین اجازه‌ای به محب نمی‌دهد. مودّت، ابراز محبت، نه در کلام، بلکه در عمل است؛ یعنی اهل مودّت می‌کوشد همه چیزش را طبق سلیقۀ محبوب کند و آن‌به‌آن در همه چیز، مراعات حال و نظر او را می‌نماید.

این نوع محبت نسبت به حضرات معصومین(علیهم‌السلام) یا همان مودّت ذی‌القربی، تنها نردبان سیر به سوی خداست.

وفات، به بوَد آن را که در وفای تو نبوَد

که مبتلا بوَد آن کس که مبتلای تو نبوَد

اسـیر بـند شـود هـرکه بـنـدهٔ تو نگـردد

جفای خویش کِشد هرکه آشنای تو نبوَد

گدای کوی تو بودن، ز ملک روی زمین، به

که سلطنت نکند هرکه او گدای تو نبوَد

چو سر ز خاک برآرند هرکس به امیدی

امید اهل "مودّت"، به جز لقای تو نبوَد

شب بزرگی است. بیایید امشب از شلوغی درآییم و یک‌دله شویم در وجه‌الحقّی. دیگر بس است این همه اعتراف کردن به خطا و دوری از امام! اعتراف زیاد، سبب می‌شود مسئله برایمان عادی گردد. در دادگاه هم وقتی اعتراف کنی، حکم برایت صادر می‌شود. نگذاریم کار به آنجا بکشد! پروندۀ خود را باز بگذاریم و وقتی دیدیم که نقص داریم، برای رفعش تلاش کنیم؛ نه اینکه سال‌ها بنشینیم و فقط اعتراف کنیم و اشک بریزیم! اشک، بها دارد؛ نباید هدر برود.

بیایید درون خود را خلوت کنیم تا بتوانیم خود را پیدا کنیم.

بیایید به خودمان نزدیک شویم؛ که اگر شدیم، امام با جان ما نزدیک است؛ او را هم می‌یابیم.

إن‌شاءالله

 


[1]- الإحتجاج على أهل اللجاج، ج2، ص499 : اگر شیعیان ما -که خداوند به طاعت خود، موفّقشان دارد- بر عهدی که بر آنان است، اجتماع قلوب داشتند، هرآینه یُمن دیدار ما از ایشان به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت مشاهدۀ ما برایشان تعجیل می‌گرفت.

[2]- بحار الأنوار، ج52، ص92.

[3]- مفاتیح‌الجنان.

[4]- سوره إسراء، آیات 82 و 84.

[5]- الكافی، ج2، ص85.

[6]- بحار الأنوار، ج67، ص204.



نظرات کاربران

//