شیطان در ما
جلسه چهارم «شیطان شناسی» (چهارم محرم 1437 ) به تبیین « شیطان در ما » می پردازیم.
معنای لغوی شیطان را بررسی کردیم. برای یافتن جایگاه شیطان در درون خود، مختصری از عوالم وجودمان گفتیم: عوالم جبروت، ملکوت و ناسوت. گفتیم جبروت، نزدیکترین عالم به خدا و اسماء الهی است و تنها حدّش این است که ذات مستقل ندارد و ظهور حقّ است. در ادامه میخواهیم ملکوت را بیشتر بشناسیم.
عالم ملکوت، دو مرحله دارد: ملکوت عُلیا و ملکوت سُفلی. ملکوت عُلیا، عالم فرشتگان است که تجرّد محض دارند و هیچ اثری از ماده نگرفتهاند. آنها موجوداتی هستند که در برابر انسان، سجده کردند؛ و این یعنی او را در مسیر کمال، یاری میکنند. اما ملکوت سُفلی، عالم اجنّه است که موجوداتی شبه مجردند، یعنی مادۀ لطیف دارند. بنابراین برخلاف فرشتگان، حد زمان و مکان را دارند. تا پیش از زمان پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) به آسمانها رفت و آمد میکردند و از آینده نیز خبر داشتند؛ ولی از آن به بعد، راهشان بسته شده و فقط به گذشته و حال، آگاهی دارند.
ملائکه و اجنّه، عینیت خارجی دارند؛ اما در عین حال، رتبهای از وجود انسان نیز هستند و انسان، این دو ملکوت را با خود دارد؛ یعنی خصوصیات هردو را در خود دارد، همانگونه که خصوصیات جماد و نبات و حیوان در او هست. اما ماندن و توقف در حدود این مراتب، انسان را محدود میکند و هرچه حد بیشتر شود، طغیان و عصیان نیز بیشتر است. منظور از طغیان هم فقط گناه نیست. ممکن است کسی نماز شبش هم ترک نشود؛ ولی اسیر حدود باشد. چنین کسی سالها عبادت کرده، اما هنوز سرّی از قرآن برایش آشکار نشده و تصورش از حقایق معنوی مانند میزان و حساب و کتاب اعمال، کاملاً مادی است؛ یا عبودیت را فقط عبادت ظاهری میداند.
کسی که حدود عوالم را در قلب خود وارد کرده و به آنها خو گرفته، وقتی حدّی از او گرفته شود، تمام وجودش را ترس فرامیگیرد؛ چون ولینعمت خود را نمیشناسد. مثلاً چون به روشنایی روز عادت کرده، از تاریکی شب میترسد. یا اینکه عادت کرده شغل و درآمدش را روزیرسان زندگی ببیند و لذا اگر کارش کساد شود، فکر میکند دیگر روزی ندارد!
البته تمام عوالمی که ما در نزول گرفتهایم، از خدا هستند و هیچ کدام شرّ و نقص نیستند. محدودیتی که سبب طغیان میشود، در روند صعود آغاز میشود؛ صعود هم در قلب و انگیزه است. اگر نیت و میل درونی ما از انجام کارها و ظهور صفات، انگیزۀ حیوانی، مادی و خودبینی باشد، رشد وجودی نمیکنیم و به عالم ملکوت عُلیا راه نمییابیم. اما اگر به انگیزۀ الهی باشد، هرچه کنیم، عبادت است؛ یعنی انسانیت و ملکوت را در وجودمان به فعلیت میرساند.
کسانی که با انگیزۀ غیر الهی از رتبۀ ملکوت سفلی سوءاستفاده میکنند، ممکن است به تواناییهای اجنّه دست پیدا کنند؛ مثل اطلاع از گذشته و حال انسانها، فالبینی و سحر. آنان با شیاطین جنّی همراهاند و فقط در عالم ماده، قدرت دارند؛ اما بویی از عالم معنا نبردهاند. و چه بسیار کسانی که فریبشان را میخورند، برای حل مشکلات خود به سراغشان میروند و صاحب کرامتشان میخوانند. در حالی که کرامت حقیقی، راه یافتن به عالم بیحدّی ملکوت عُلیا و آیینۀ خدا شدن است. هرچند تنها چهارده معصوم(علیهمالسلام) توانستند آیینۀ خدا شوند؛ کار ما این است که در آیینۀ آنها، خدا را ببینیم و خود نیز آیینهای شویم که دیگران بتوانند در ما ظهور اوصاف انسان کامل را ببینند.
به هر حال، شیطان منتظر این است که ما در حدود بمانیم. البته نمیتواند در خارج، چیزی ایجاد کند؛ شیطنت شیاطین در ما، ایجاد توهّم و حرص و طمع است که اگر اینها را به فعلیت برسانیم، نفس را امّاره به سوء میکند. آن وقت شیطان کنار میرود و دیگر، کاری به ما ندارد؛ چون حدّ و چارچوبی به ما داده که در آن هر کاری بکنیم، سود ندارد و این نفس ماست که خودش عصیان و طغیان میزاید.
پس شیطان در عقل، راه ندارد؛ اما میتواند میل نفس را از ملکوت عِلوی بگیرد و به ملکوت سِفلی و حیوانیت ببرد و کسانی که به ملکوت عُلیا راه نیافتهاند و به ماده گرایش دارند، در معرض خطرند. وقتی نفس، محدود شد، نماز هم بخواند، با عُجب و خودبینی است؛ انفاق میکند، با منّت و طمع؛ و کارهای خوب بسیاری انجام میدهد، اما با خودپسندی. اما این اوصاف در جبرورت نیست و آنکه به جبروت برسد، از شیطان رهاست.
پس باید روحیه را درست کنیم و از محدودیت، آزاد شویم، مثل حر در روز عاشورا؛ که هر روز عاشورا و هرجا کربلاست. باید نماز را برای ادای تکلیف بخوانیم و نه با انگیزۀ ثواب یا لذت و حال معنوی؛ خوب باشیم، چون خدا و انسان کامل، خوباند، نه با خودبینی و برای اینکه دیگران ما را خوب ببینند!
اما نشانۀ اسارت شیطان چیست؟ رضایت نداشتن و قانع نبودن به آنچه خدا داده است. خیلی وقتها دیگران به دین ما ضربه میزنند و شکایتی نداریم. اما وای به وقتی که شئون مادیمان لطمه ببیند! مثلاً کسی به ما ناسزا بگوید یا تهمت بزند؛ سریع میخواهیم مقابله به مثل کنیم. فعل او بد است؛ اما اگر ما قرار گرفتن خود در آن شرایط را از خدا بدانیم، از فعل بد دیگران تأثیر نمیگیریم و دچار گناه نمیشویم، بلکه میگذاریم صبر، حلم و صفات خدایی ظهور کند.
مادۀ کار ابلیس، در خود ماست. خودمان که دریا شویم، دیگر از هیچ نجاست بیرونی نجس نمیشویم و فکر و چشم و زبانمان به گناه آلوده نمیگردد. چنانکه اولیاء خدا، همه با انسانهای ناباب سر و کار داشتند؛ اما خودشان مثل آنها نشدند و برعکس، بدان را نیز به خوبیِ خود جذب کردند.
پیش از این دانستیم ابلیس، اسم خاص است و موجودیت خارجی دارد. اما شیطان، اسم عامّ، و فرهنگ و سیرۀ ابلیس است. ابلیس از خدا مأیوس و رانده شد؛ آن گاه برای گمراه کردن مردم، مهلت خواست و آن مهلت شد بستر ظهور ذرّیهاش. گروهی از اجنّه که دنبال او رفتند، شیاطین جنّی شدند؛ گروهی از انسانها نیز پیرو ابلیس و شیاطین انسیاند. ما شیاطین انسی را میبینیم و در سطح ماده با آنها ارتباط برقرار میکنیم؛ اما شیاطین جنّی را نمیتوانیم ببینیم. شیاطین انسی با زبان، رفتار، پول، تعریف و تمجید یا بغض و بیاحترامی در نفس ما اثر میگذارند و ما را به گناه میکشند. اما شیاطین جنّی با قوای باطنی فریب میدهند. البته کسانی را که گرایش به ماده و فرهنگ شیطان داشته باشند؛ وگرنه کسی که تمام روزش را به فکر کسب معرفت و درک حقیقت است و امور را در عالم عقل تجزیه و تحلیل میکند، راه نفوذی برای شیطان ندارد.
*****
گفتیم رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآله) در خطبهای از شهادت امام حسین(علیهالسلام) به مردم خبر دادند و تقریباً همه از این امر، آگاه شدند. تا آنکه معاویه از دنیا رفت و فرزندش یزید به حاکم مدینه، ولیدبنعتبه نامه نوشت تا از اهل مدینه به ویژه امام حسین(علیهالسلام) بیعت بگیرد و در صورت تخلف، گردنش را بزند! ولید با مروان در این باره مشورت کرد. مروان گفت: «قطعاً حسین(علیهالسلام) نمیپذیرد و اگر من جای تو بودم، گردنش را میزدم!» اما ولید گفت: «ای کاش هیچ شیء مذکوری نبودم!»[1]
ببینید چقدر حسین(علیهالسلام) برای او عزیز ارزشمند بود که آرزو کرد ای کاش از مادر نمیزاد که این روز را ببیند و این حرف را بشنود! اما همین فرد در آخر کار، شریک کسانی شد که سر حسین(علیهالسلام) را زدند!
و خطر، همین جاست؛ که نعوذ بالله منه.
[1]- اللهوف على قتلى الطفوف، صص21-22.
نظرات کاربران