شقاوت و هدایت
جلسه هشتم «شیطان شناسی» (هشتم محرم 1437 ) به تبیین « شقاوت و هدایت » می پردازیم.
این بار ماجرای هبوط آدم را در سورۀ طه میخوانیم. گفتیم اینها، داستان اتفاقی در زمان گذشته نیستند؛ بلکه بیان موقعیتی در وجود همۀ ماست که پیوسته جریان دارد.
در این سوره، ماجرا از دستور سجدۀ خداوند و سرپیچی ابلیس آغاز میشود. طبق آیات دیگر، ابلیس پس از این سرپیچی رانده شد و دیگر در صحنۀ جنّت نبود؛ اگرچه در این سوره، اشارۀ صریح نشده است. سپس میفرماید:
"فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى."[1]
پس گفتیم: ای آدم، همانا این، دشمن تو و همسرت است؛ پس شما را از بهشت خارج نکند که دچار شقاوت میشوید!
"هذا" اسم اشاره به نزدیک است و نشان از شدت نزدیکی این دشمن به آدم دارد؛ که با توجه به اخراج ابلیس، همان مسیر ابلیس و شیطان درونی است. جنت چیست[2]؟ مقام و منزلتی از وجود انسان که خلقت خاکی و نفخ روح را گرفته، ولی پاک و پاکیزه است و هنوز هیچ آلودگی نپذیرفته؛ یعنی همان مقام آدمیت. پس خروج از جنت، همان خروج از مقام آدمیت است که منجر به بروز شقاوت میشود.
به بیان دیگر، در نوعیت آدم که همان آدمیت است، هیچ شقاوتی نیست؛ چون هم جسمش فینفسه طاهر است و هم روحش. شقاوت انسان، زمانی آغاز میشود که به نفس جزئی خود، در مسیر شیطانی تعین دهد. اما منظور از شقاوت چیست؟
خداوند در آیات بعد میفرماید در جنت اسماء، هیچ برهنگی و آفتابزدگی یا گرسنگی و تشنگی یعنی نیاز به آب و غذا وجود ندارد. گویی هشدار میدهد که: خروج از مقام جنّت، این نیازها را به دنبال دارد و رفع این نیازها، شما را به رنج و مشقّت میاندازد. چنانکه خواندیم به محض چشیدن از درخت منهیه، شهوت آشکار شد.
به این ترتیب، انسان با هبوط، شقی و آلوده نشد؛ اما سعادت و پاکیاش آمادۀ شقاوت و آلودگی شد. درواقع تمام نیازهای عالم ماده اگر به درستی مدیریت نشوند، عامل شقاوت انساناند. تمام تنازعها و ظلمها چه در بُعد کلان و جهانی، چه در محیط جامعه و خانواده و چه در درون هر انسان، به همین نیازها برمیگردد و اگر نیازها را از عالم ماده برداریم، دیگر تنازعی نیست و کسی با کسی نمیجنگد.
صِرف نیازهای انسان یا گرمی و سرمی هوا و خوراکیها و... عامل شقاوت نیستند؛ مشکل، توهّمات و تعلقات و زیادهخواهیهای ماست که میخواهیم زیاد داشته باشیم، هیچ چیز از دست ندهیم، همه درکمان کنند و... . با خدا هم همین معامله را میکنیم و اگر نماز میخوانیم، برای این است که در ازایش چیزهایی بگیریم. تا به جایی میرسیم که میبینیم نه تنها دنیا، بلکه دینمان ما را مغرور کرده است!
در حالی که مقام و منزلت جنت، استعداد و رتبهای از وجود ماست. پس امروز هم میتوانیم درد گرسنگی و تشنگی و داراییهای دنیوی را نداشته باشیم. منظور این نیست که خانۀ خود را خراب کنیم و دست از خور و خواب بکشیم؛ بلکه باید تعلقاتی را که در دل داریم، ویران کنیم. خانۀ ما چنان در قلبمان جای گرفته که اگر یک آجرش بریزد، قلبمان میریزد؛ یا اگر دزدی به این خانه بیاید و اموالش را ببرد، دین ما هم بر باد میرود و خدا و پیغمبر را زیر سوال میبریم که چرا؟!
دین نمیگوید نداشته باش؛ ولی از ما میخواهد حبّ داشتهها را از دل بیرون کنیم؛ میگوید: استفاده کن، ولی وابسته نباش. ما هم ادعا میکنیم که وابسته نیستیم. اما اگر واقعاً اینطور است، پس چرا تا چیزی را از دست بدهیم، ناراحت میشویم یا اگر چیزی را دست دیگران ببینیم که خود نداریم، حسرت میخوریم؟ این نشان میدهد زندگی ما جز نگرانی برای کم و زیاد دنیا نیست و نماز و روزه و سایر عباداتمان هم در حاشیهاند و دلمان را تغییر ندادهاند. لذا اگر روزی از خواب بیدار شویم و ببینیم نمازمان قضا شده یا اگر با غیبت و دروغ و دلشکستن، ابدیت خود را خراب کنیم، صبر میکنیم و عین خیالمان نیست؛ اما وای اگر یه وعده غذایمان قضا شود!
خدا به آدم هشدا داده بود؛ اما باز شیطان با وسوسۀ خلود، او را از جنت خارج کرد[3]. آدم با اینکه در جنت اسماء همه چیز داشت، باز دنبال چیز دیگر بود؛ چون ذات انسان، بینهایتطلب است. اصل این خواسته، زیباست؛ چون باید اسماء بینهایت را به فعلیت برسانیم و به توقف در هیچ اسمی راضی نشویم. اما اگر این زیادهطلبی را در عالم ماده دنبال کنیم، اسیر و محدود میشویم و هرچه حد بیشتر، بُعد و دوری هم بیشتر. این همان مسیر شیطانی و شقاوت است.
در مقابل، کسی که بتواند وجود خود را از تعلقات پاک کند و شیطان درونش را تسلیم نماید، تضادهای ناسوت در او اثر نمیکند و در همین دنیا به بهشت و سعادت میرسد. نه اینکه دنبال پیشرفت مادی نرود؛ بلکه داشتن و نداشتن، برایش یکی میشود و همیشه قلبش آرام است. اگر داشت، استفاده میکند؛ اگر نداشت، تلاش میکند تا به دست آورد؛ اگر هم نتوانست، با همان شرایط میسازد. آخر دنیا هم مرگ است که اگر خواست خدا باشد، نقص نیست. اما آنکه از نداشتن میترسد، زود از خدا ناامید میشود؛ برای داشتن، اهل باطل را تملّق میگوید و خیلی از گناهان را نیز برای حفظ داشتههایش توجیه میکند.
خداوند از نزدیک شدن آدم به درخت منهیه، با عنوان عصیان یاد میکند که به راه گم کردن آدم منجر میشود. اما پس از اعتراف او به ظلم، وی را برمیگزیند، توبهاش را میپذیرد و راه هدایتش را باز میکند[4]. با این حال چون آدم با خوردن از درخت منهیه، تعین نفسانی یافته است، امر به هبوط صورت میگیرد:
"قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لايَشْقى."[5]
فرمود: «همگى از آن مقام] فرود آييد؛ در حالى كه بعضى از شما دشمن ىکديگرید، پس اگر هدایتى از جانب من براىتان رسید، هركس از هدايتم پيروى كند، نه گمراه مىشود و نه شقی.»
برخی گفتهاند "جَمِيعا" یعنی آدم و حوّا و شیطان با هم. اما اگر شیطان هم موضوع هبوط در این آیه باشد، مخاطب "يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى" نیز هست؛ ولی کجا شنیدهاید که برای شیطان، هدایتی آمده یا شیطان، لحظهای خدا را اطاعت کرده باشد؟ اجنّه، هدایت دارند؛ ولی دانستیم شیطان، عینیت خارجی ندارد و جنّ یا انسی است که مسیر هدایت را نرفته است. پس منظور از "جَمِيعا"، آدم و حوّا با تمام لشکرهای رحمانی و ابلیسی و قوای عالی و دانیشان است.
هدایت، همان مسیری است که انبیاء و اولیاء آوردهاند و هرکس با آن برود، هیچ چیز به او ضرر نمیزند؛ چون در ظاهر با دنیاست، اما در باطن نه. انبیاء میآیند تا عقل و هوی را معرفی کنند و نفس و شیطان را بشناسانند؛ تا انسانی که از جنت اسماء به زمین آمده، بتواند نفس سرکش را با یاری لشکر عقل، مهار کند و از شقاوت رها شود و این بار نه به جنت، بلکه به "عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِرٍ"[6] و آغوش خدا برگردد.
تابعان هدایت، غیر از خود معصومین(علیهمالسلام)، شیعیان خاص آنها در هر زمان هستند. پس همه میتوانند در این مسیر حرکت کنند و تسلیم شقاوت نیازهای دنیوی نشوند. در آن صورت، اموال، اولاد، ازواج و همه چیز را در مسیر اطاعت میخواهد؛ لذا حتی خور و خواب و لباس پوشیدنش هم عبادت میشود و تغییر شرایط، نگرانش نمیکند. مثل حضرت یوسف که چاه و کاخ و زندان برایش فرقی نداشت؛ چون در هرسه با خدا بود و لحظهای از آدمیتش فاصله نگرفت. اما کسی که از هدایت الهی روی برگرداند و نتواند در مهلت دنیا شخصیت الهی خود را به ظهور رساند، زندگی سختی خواهد داشت و باید این سیر را در برزخ ادامه دهد.
*****
گفتیم 12هزار نامه از کوفه به امام حسین(علیهالسلام) رسید و هنوز ایشان به راه نیفتاده بود. تا اینکه آخرین نامه رسید. نوشته بود:«بسماللهالرّحمنالرّحیم. به حسینبنعلی(علیهالسلام) از شیعیان آن حضرت و پدرش. همانا مردم، منتظر تواَند و نظر و اندیشهای جز تو ندارند؛ پس العجل العجل! باغها سرسبز شده، میوهها رسیده، زمین خرّم و درختان پربرگ شدهاند. پس هرگاه خواستی، بیا و قدم بر چشممان بگذار؛ که سپاهی فراوان برایت آماده است.»
اینجا بود که امام، مسلمبنعقیل را طلبید تا جواب نامهها را به دست کوفیان برساند و به آنان وعدۀ اجابت دهد.
آری؛ این گونه ادعاها، برای امام تکلیف میآورد تا دعوت مردم را بپذیرد؛ اگرچه به علم امامتش میداند که دروغ میگویند! پس امروز ببینیم آیا ما که ادعای انتظار امام داریم، آن قدر هستیم که بتوانیم از همه چیز بگذریم، یا اگر بخواهیم چیزی بدهیم، تمام وجودمان میلرزد؟
[1]- سوره طه، آیه 117.
[2]- منظور، بهشت اخروی نیست؛ چون خروج و هبوط از بهشت اخروی امکان ندارد. هرچند از مراتب جهنم میتوان خارج شد.
[3]- سوره طه، آیه 120.
[4]- سوره طه، آیات 121 و 122.
[5]- سوره طه، آیه 123.
[6]- سوره قمر، آیه 55 : نزد خدای مالک مقتدر.
نظرات کاربران