انگیزه الهی

انگیزۀ الهی

در ادامۀ بحث «شیطان‌شناسی» (جلسۀ 106، 17 رمضان 1441) به تبیین موضوع «انگیزۀ الهی» می‌پردازیم.

تمرین برای تغییر انگیزه‌ها

گفتیم که با تولد پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) دست شیطان از نیت انسان کوتاه و تنها راه نفوذ شیطان در وجود انسان، به «ارض جسمانی» او محدود شد.

منظور از ارض جسمانی، توجه انسان به ناسوت است. یعنی توجه به بدن و خواسته‌های آن و توهماتی که به وجه مادی مربوط است؛ بدون نیت تکامل و عروج نفس. این توجه شیطانی است؛ حتی اگر ظاهرش معنوی باشد.

پس تنها روزنۀ نفوذ شیطان، روزنۀ نفس در تدبیر بدن و روح بخاری است و دست او از جوهر وجود ما کوتاه است. پس کار ما خیلی راحت شده! اما برایمان سخت است؛ چون به زندگی بر اساس بدن و حیات مادی عادت کرده‌ایم. به همین دلیل برای بستن دست شیطان و ملکه شدن استعاذه، باید تمرین کنیم. چگونه؟ روی انگیزه‌ها و نیت‌هایمان در ریز و درشت کارها دقیق شویم و فقط زمانی کاری را انجام دهیم که نیت ما ملکوتی باشد.

ما به دلیل انس زیاد به زندگی مادی، در کارها عروج نفسانی خود را فراموش می‌کنیم. باید این را مدام پیاده کنیم تا در جانمان ملکه شود و به جای انس به ماده، انس ما به عالم ملکوت باشد، آن زمان دیگر نیازی به مراقبت مدام نیست؛ چون توجه به ملکوت برگشته است. همان‌طور که ما برای تدبیر بدن اصلاً فکر نمی‌کنیم. خوردن، نوشیدن، خوابیدن، نظافت شخصی و سایر نیازهای بدن را می‌دانیم و بدون تمرین انجام می‌دهیم. چون بر اثر توجه به عالم ماده، برایمان ملکه شده است.

اگر نگاه خود را از ماده و بدن به معنا و نفس بچرخانیم، نیت را درست کردن و کار الهی انجام دادن تمرین هم نمی‌خواهد! آن وقت خواهیم دید که درد و درمان در خود ماست. ما هر صبح به فکر این هستیم که چه بخوریم و چه بپوشیم و درگیر جزئیات ماده هستیم. اما اگر نگاه خود را تغییر دهیم، نسبت به جزئیات ماده بی‌تفاوت می‌شویم و همّ و غم ما این خواهد شد که به نفس خود چه چیز می‌خورانیم و به فکر سلامتی و بیماری نفس هستیم.

استعاذه زمانی تحقق می‌یابد که توجه ما به «من» و نفسمان باشد و در هر کار ریز و درشت، به ابدیت نظر کنیم. در این صورت هنگام غذا خوردن، تمام نیت ما رشد جسمانی یا لذت بردن از طعم غذا نیست و به این فکر می‌کنیم که آیا این لقمه ابدیت ما را هم می‌سازد؟ اینجاست که حلال و حرام بودن و طبع آن را هم در نظر می‌گیریم و اینکه سالم باشد تا با سودا و بلغم، روح بخاری را از تعادل خارج نکند.

وقتی می‌خواهیم کلامی بر زبان آوریم از خود می‌پرسیم که این سخن از نظر ابدیت چه جایگاهی دارد؟ در این صورت هر چه به ذهنمان آمد نمی‌گوییم و در مورد همه چیز نظر نمی‌دهیم و لغو و بیهوده‌گویی را کنار می‌گذاریم؛ چون قرآن از آن نهی کرده است و در مسیر تکامل نفس ما نیست.

کنترل زبان برای ما سخت است و نیاز به تمرین داریم. چون عادت کرده‌ایم هر طور دلمان می‌خواهد حرف بزنیم، شوخی کنیم، نظر دهیم، احوال پرسی کنیم و... در حالی که تمام این‌ها حدود دارد. شوخی و دل مؤمن را شاد کردن خوب است؛ به شرطی که در مسیر تعالی نفس ما باشد. یک سلام دادن می‌تواند نفس را به اندازه یک عمر عروج دهد و برعکس؛ یک حرف نادرست می‌تواند ابدیت انسان را خراب کند.

مشکل اینجاست که در کارهای ما نیت تعالی نفس وجود ندارد و همه‌اش لغو است. انسان موحد حتی وقتی غذا می‌پزد از خود می‌پرسد که چرا این کار را می‌کنم؟ و قبل از نیت سیر کردن و لذت بردن خانواده، فکر می‌کند که این کار با نفس خود او چه می‌کند و اگر کاری به ابدیت او سود می‌رساند، انجام می‌دهد. نه اینکه هم در دنیا زحمت بکشد و هم در برزخ بار کارهایی را به دوش بکشد که بدون نیت الهی انجام داده است.

راه رسیدن به عقل، گذر از عالم گرفتاری‌های روزمره است. عقل یعنی رابطه برقرار کردن بین ابدیت با عمر از تولد تا مرگ. اما آنقدر محاسبات دنیوی در ما ملکه است که بدون فکر کار انجام می‌دهیم و اصلاً ابدیت معیار سنجش ما نیست و تنها نیت ما دفع شر و جذب منفعت در همه چیز برای دنیای فانی است.

فکر می‌کنیم چون زنا و دزدی نمی‌کنیم کارمان درست است. وقتی هم با حرف خود دل کسی را شکستیم یا کلام ما شائبۀ غیبت و تهمت داشت، می‌گوییم: «من که قصدی نداشتم!» مشکل همین‌جاست! انسان باید برای انجام هر کار خود قصد و نیت داشته باشد. آن هم نیت تعالی نفس در بریدن زواید یا جوانه زدن و رشد زیبایی‌ها در وجود. ما خود را یله کرده‌ایم! و واقعا از انجام کارهای خود قصد ابدی نداریم. در حالی که هستی قصد دارد و کارهای ما را ضبط می‌کند و بر اساس آن، نفس ما را صورت می‌دهد. وقتی صدای ما بلند می‌شود، باید قصد الهی داشته باشیم؛ چون هستی به صدای ما عکس‌العمل نشان می‌دهد.

 

در روابط با اطرافیان باید حدود را رعایت کنیم. هر حرفی را می‌زنیم و می‌گوییم: «ما با هم صمیمی هستیم! این حرف‌ها را نداریم!» در حالی که همه چیز در هستی حساب و کتاب دارد و با همین کارهای ساده و بدون قصد و غرض ما برایمان عالم می‌سازد.

ما عبث خلق نشده‌ایم. آیا نباید در کارها و نیت‌های خود دقیق‌تر باشیم؟

آنقدر به عالم جزئی مادی انس داریم که این حرف‌ها برایمان عجیب است. اما در نگاه ملکوتیان، کارهای ما عجیب است! آن‌ها از خود می‌پرسند مگر کسی که عقل دارد می‌تواند یله زندگی کند؟ بدون قصد بخورد، بخوابد، بخندد و حرف بزند؟

ما در دنیا کاری جز ساختن نفس خود نداریم و بقیه کارها به تبع آن است. با هر دم و بازدم، ما به نفس خود شکل می‌دهیم و عالم فردای خود را می‌سازیم. پس از هر دم و بازدم باید نیت الهی داشته باشیم و فقط کاری را انجام دهیم که به ابدیت ما سود می‌رساند.

شریعت کلیات را بیان کرده است تا با آن نگاه، بدانیم در جزئیات باید چه کنیم. نه اینکه در جزئیات هر کاری که دلمان بخواهد انجام دهیم و بگوییم: «خدا که نگفته نکن!» انتظار داریم برای هر کدام از ما پیامبری بیاید و بر اساس جزئیات زندگی‌مان کتاب جداگانه نازل شود و بگوید چه کار کنیم!

اگر چشم از دنیا ببندیم، چشم دل ما بینا می‌شود و راه خود را پیدا می‌کنیم. لازم نیست باب دنیا را بر خود ببندیم فقط توجه و نظرمان را عوض کنیم. ما خلق نشده‌ایم تا عمر خود را بیهوده به پای جزئیات هدر دهیم.

ما به نیت‌های خود بی‌دقت هستیم. کجا از خود پرسیده‌ایم که ابراز علاقه‌ها، ادب‌کردن‌ها، گفت و شنودها، جنگ و صلح‌ها در جهت تعالی نفس ما هست یا نیست؟ فکر می‌کنیم دقت زیادی لازم نیست و می‌گوییم: «خدا کریم و رحیم است! اینقدر سخت نمی‌گیرد!» در حالی که خدا روی انگیزه‌های ما بسیار دقیق است و کرامت و رحمت او در همین دقت است. چون دوستمان دارد و می‌خواهد ما را جانشین و خلیفۀ خود قرار دهد و هستی و مملکتش را به ما ببخشد. مثل شاهی که در پرورش ولیعهد خود بسیار دقیق و سخت‌گیر است.

خدا مسئولیت ویژه‌ای برای انسان قرار داده که برای جماد، نبات، حیوان و فرشتگان قائل نیست و از آن‌ها انگیزۀ متعالی نمی‌خواهد. چون استعداد و طلب انسان بسیار والاست و قبول کرد حامل امانت الهی باشد. در حالی که بقیۀ موجودات از پذیرش آن سر باز زدند. اگر ما نخواهیم در ساخت نفس خود دقیق و ریزبین نباشیم، خدا هم طلب والای ما را نادیده می‌گیرد. فرق است میان کسی که خود خدا را می‌خواهد با کسی که رسیدن به بهشت و دوری از جهنم برایش کافی است.

پس حتی کار خیر را فقط زمانی انجام دهیم که مطمئنیم برای خداست. اگر نیت الهی و در راستای ساخت نفس باشد، خستگی، کم آوردن، نگاه و نظر دیگران اهمیتی ندارد. توقع و انتظار هم ایجاد نمی‌شود. ما در قبال محبت‌های خود به دیگران توقع قدردانی و جبران داریم یا اگر کسی کار ما را زیر سؤال ببرد به هم می‌ریزیم. چون نیت ما خدا و تعالی نفس نیست. مثل کسی هستیم که خودش گرسنه است و به دهان دیگران غذا می‌گذارد. معلوم است که توقع دارد دیگران هم به دهان او غذا بگذارند! اما کسی که انگیزۀ درستی دارد، اول خودش را سیر کرده و از دیگران توقعی ندارد. حتی دنبال تشکر و احترام دیگران هم نیست. چون برای خودش کار کرده است؛ نه برای آن‌ها.

کار برای نفس، عین لذت است و فشارها و نقص‌های بیرون اصلاً دیده نمی‌شود. در راه خدا هر چه بیشتر خسته‌ شویم، سرحال‌تریم! هر چه بیشتر لطمه بخوریم سالم‌تر می‌شویم و از دست دادن عین به دست آوردن است. پس برای هیچ کس کار نکنیم جز خدا. حتی در ایمان و هدایت هم نباید به مردم نگاه کنیم. خدا خطاب به پیامبرش می‌فرماید که هدایت دست من است و تو نمی‌توانی هر که را که دوست داری هدایت کنی![1] پس در راه هدایت هم نه به ایمان مردم بلکه به وظیفه‌ای که در قبال من داری نظر کن.

استعاذه یعنی خدایا از خوشی و ناخوشی دنیا و مدح و ذم مردم به تو پناه می‌برم. استعاذه تغییر نگاه است. غیر ندیدن و خدا و نفس خود را دیدن است.

روزه: راه بستن نفوذ شیطان

اگر از ما بپرسند نیت تو از روزه گرفتن چیست؟ می‌گوییم: قربة الی الله! اما آیا معنی قرب به خدا را می‌دانیم. آنکه به امید قرب به او عبادت می‌کنیم ماهیت و عرَض ندارد. قرب یعنی شکستن اعراض و بی‌رنگ شدن. با روزه گرفتن چقدر جرم و اعراض خود را از دست داده‌ایم؟ ارض جسمانی ما ثقیل است. برای اینکه به خدا نزدیک شویم باید آن را نشر دهیم تا لطیف شود. مثل سنگ سخت و ثقیل که باید آنقدر حرارت ببیند تا تبدیل به شیشه‌ای بی‌رنگ شود.

خدایی که می‌‌خواهیم به او نزدیک شویم بدون زبان حرف می‌زند و بدون چشم می‌بیند. عقل هم همین‌طور است. چشم و گوش و زبان ندارد. در مسیر قرب چقدر عقل را فعال کرده‌ایم؟

با گرسنگی در روزه‌داری قبل از اینکه حال گرسنگان از فقرا را درک کنیم، باید بفهمیم که نفس خود ما چقدر گرسنه‌ است و آن را با لقمه‌های معنوی سیر کنیم:

این دهان بستی دهانی باز شد/ کو خورنده لقمه‌های راز شد

وقتی روزه هستیم تشنگی می‌کشیم تا بفهمیم که جانمان چقدر تشنۀ آب ولایت و معارف است.

ما با چشم سر اعراض می‌بینیم؛ قربة الی الله هم می‌گوییم! درگیر چیزهایی هستیم که حتی عرض هم نیست و توهم محض است. مثل مقام، شهرت، ثروت، زیبایی و حب و بغض‌های بی‌اساس.

طبق بیان ملاصدرا[2] شیطان در مادۀ ما جریان دارد مثل خون در رگ‌ها. او در ثقل مادۀ ما نفوذ دارد. پس باید این ثقل را بسیط کنیم. توجه به بدن، مسکن، اموال، اولاد، تأیید و تکذیب دیگران و... هر کدام حجاب عقل و مجرای نفوذ شیطان است. پیامبر اکرم امتش را امر فرموده است که با گرسنگی و تشنگی (روزه داری) این مجاری را برای شیطان تنگ کنند.[3]

 


[1] - سورۀ قصص، آیۀ 56: "إِنَّكَ لا تَهْدي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدينَ"

[2] - تفسیر القرآن الکریم، ج1، ص24: قد بقي له الأرض الجسمانية يسبح فيها مفتحة له مجاريها فيجري من الإنسان مجرى الدم‌

[3] - تفسیر القرآن الکریم، ج1، ص25: و قد أمر صلى اللّه عليه و آله امّته ان يضيّقوا عليه تلك المجاري بالجوع و العطش في قوله صلى اللّه عليه و آله‌ ضيقوا مجاري الشيطان بالجوع.

 



نظرات کاربران

//