اول محرّم - شرق و غرب

شرق و غرب

 

 در ادامۀ بحث  «شیطان شناسی» (جلسۀ پنجاه و سوم ، 1 محرّم  1438) به تبیین موضوع  «شرق و غرب» می‌پردازیم.

در محرّم سال گذشته با دعایی که از پیامبراکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) برای روز اول این ماه روایت شده، بحث شیطان‌شناسی را شروع کردیم. ابتدای دعا چنین بود:

"اللَّهُمَّ أَنْتَ‏ الْإِلَهُ‏ الْقَدِیمُ‏ وَ هَذِهِ سَنَةٌ جَدِیدَةٌ فَأَسْأَلُكَ فِیهَا الْعِصْمَةَ مِنَ الشَّیطَانِ وَ الْقُوَّةَ عَلَى هَذِهِ النَّفْسِ الْأَمَّارَةِ بِالسُّوءِ وَ الِاشْتِغَالَ بِمَا یقَرِّبُنِی إِلَیكَ یا كَرِیمُ."[1]

پروردگارا، تو اله قدیم هستی و این، سال جدید است. پس در این جدید از تو، عصمت در برابر شیطان و قدرت در برابر این نفس امّاره می‌خواهم و نیز اشتغال به آنچه مرا به تو نزدیک می‌کند، ای کریم.

در این دعای شریف، سه چیز را از خدا طلب می‌کنیم: عصمت از شیطان، غلبه بر نفس اماره و اشتغال به آنچه سبب قرب به درگاه الهی است. عصمت، نیروی بازدارنده‌ای درونی است که مانع از نافرمانی خدا می‌شود و اینکه پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) درخواست عصمت را به ما می‌آموزد، نشان می‌دهد که رسیدن به عصمت برای ما محال نیست و هرکدام می‌توانیم در رتبۀ خود به این مقام برسیم و مانع از مکر شیطان و نفس امّاره شویم تا به قرب حق باریابیم.

اما از خود بپرسیم در یک سال گذشته چقدر این سه خواسته را در زندگی باطنی خود -که در زندگی ظاهری‌مان نیز انعکاس دارد- پیدا کرده‌ایم؟ اگر این بحث را جدی گرفته و با آن حرکت کرده بودیم، بالأخره خبری می‌شد. نه لزوماً خبر فرج جهانی، اما لااقل خودمان به فرج درونی می‌رسیدیم و با امام حشر و نشر داشتیم؛ نه اینکه او را ببینیم، بلکه در تمام لحظات زندگی، قدم به قدم با نور وجود او و پا به پای ولایتش می‌رفتیم.

اما ما معترفیم که نه تنها حقیقت امام را پیدا نکرده‌ایم، بلکه این مسئله برایمان عادی است و به راحتی از کنارش می‌گذریم؛ از بس مشغول سود و زیان جزئی و غم و شادی دنیا هستیم! به جای اینکه وجودمان را در «بود» و «خواهد بود» یعنی در مبدأ و معاد جدی بگیریم، فقط با «هست» یعنی دنیا زندگی می‌کنیم. لذا آنچه را در بیرون است، از درون خود مهم‌تر می‌دانیم و به آنچه در بیرون به ما سود و زیان می‌رساند، بیشتر از نفع و ضرر وجودی اهمیت می‌دهیم.

با این همه هنوز فرصت جبران و حرکت داریم؛ چون خداوند به ما فرصت درک محرّمی دیگر عطا کرد و محرّم، حریم الهی و فرصتی مناسب است برای اینکه پای شیطان را از وجود خود بیرون کنیم و با توسل به امام حسین(علیه‌السلام) که قدیم‌الاحسان و رحمت واسعۀ الهی است، به عصمت دست یابیم. باشد که روزی بتوانیم خود را به امام ارائه کنیم و بگوییم: آماده‌ایم؛ حتی بی آنکه شائبۀ عُجب و ریا در درونمان داشته باشیم.

به عنوان مقدمه، مختصری از بحث گذشته را با اشعاری از دفتر ششم مثنوی مولانا بیان می‌کنیم:

پس خلیفه ساخت صاحب‌سینه‌ای / تا بوَد شاهی‌ش را آیینه‌ای

بس صفای بی حدودش داد او / وان‌گه از ظلمت، ضدش بنهاد او

دو علَم برساخت اسپید و سیاه / آن یکی آدم، دگر ابلیس راه

در میان آن دو لشکرگاهِ زفت / چالش و پیکار، آنچه رفت، رفت

گفتیم خداوند آدم را خلیفۀ خود قرار داد تا مظهر جامع اسمائش باشد. آن‌گاه به ملائکه فرمان داد بر آدم سجده کنند و در خدمتش باشند. اما ابلیس نپذیرفت و سجده نکرد. البته او از قبل هم این ضدّیت را داشت، اما آفرینش آدم باعث شد آن را ظهور دهد؛ چون هر چیز با ضدّش شناخته می‌شود. پس از آن هم آدم را فریب داد و سبب هبوطش شد. خود نیز مهلت گرفت تا قیامت صغری، که بنی‌آدم را نیز گمراه کند.

این‌گونه بود که نوع انسان با دو اقتضای آدمی و ابلیسی به زمین آمد و تاریخ بشر شکل گرفت؛ چون این دو اقتضا نه تنها در درون او در قالب لشکر و جهل با هم تقابل داشتند، در بیرون نیز هر زمان در جلوه‌ای نمود پیدا کردند و مقابلِ هم قرار گرفتند، یکی پس از دیگری؛ «تا کدامین غالب آید در نبرد».

همچنان دور دوم، هابیل شد / ضدّ نور پاک او قابیل شد

همچنان این دو علَم از عدل و جور / تا به نمرود آمد اندر دور، دور

ضدّ ابراهیم گشت و خصم او / وآن دو لشکر، کین‌گزار و جنگجو

این جنگ و دشمنی، پس از آن نیز تا موسی و فرعون، محمد(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و ابوجهل، علی(علیه‌السلام) و سقیفه ادامه پیدا کرد و امروز جامع همۀ خوبی‌ها، مهدی(عجّل‌الله‌فرجه) در مقابل جامع همۀ بدی‌ها، صهیونیسم قرار گرفته است. آدم "ظَلَمْنا أَنْفُسَنا" گفت و در قالب بشری، انسانیت را ظهور داد. اما انسان کامل، خاتم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بود و خاندانش(علیهم‌السلام) که هرگز دامنشان به ظلم نیالود و در قالب بشری، عصمت کبری را ظهور دادند و آیینۀ تمام استعدادهای آدمیت شدند.

امروز نمرود و فرعون و... مرده‌اند؛ اما در نوعیت ما که اقتضای فرعونی و نمرودی را داریم، زنده‌اند. همان‌طور که ابراهیم و موسی و... در وجود ما به نحو اقتضا حضور دارند. پس باید ببینیم در کدام جبهه هستیم و سنگ کدام را به سینه می‌زنیم. امروز دشمنیِ شیطان به اوج خود رسیده و زمین را از ظلم و جور پر کرده؛ چنان‌که هیچ‌کس روزنه‌ای را خالی از این سیاهی نمی‌یابد، مگر اینکه درونش را پاک کند و نور امام را ببیند.

شیطان می‌خواهد تمام نور و خوبی را در انسان‌ها بسوزاند، تا به خدا ثابت کند که نوع آدم، شایستگی خلافت خدا و سجدۀ ملائکه را ندارد؛ غافل از اینکه ریشه‌ای به نام ولایت در هستی است که هرگز نمی‌سوزد؛ که "لَوْلا حُجَّة، لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا"[2]. او همیشه هست و خدا در ناسوت، با او خدایی می‌کند. شیطان، حاکمیت خود را پیش می‌برد؛ اما پیش از آنکه به نتیجه برسد، خداوند حجّت‌های خود را رو می‌کند تا ورق را بگردانند.

این سنّتی است که به هر حال در هستی پیش می‌رود؛ منتها اگر ما با آن همراه نشویم، خودمان جا می‌مانیم و به جرگۀ شیطانی می‌پیوندیم؛ و همراه نشدن، یعنی همین که به جای شوق و طلب ولایت، آرزوی دنیای دنیاداران را داشته باشیم. همچون مردمی که آرزوی گنج‌های قارون را داشتند؛ اما روزی که زمین، قارون را با ثروتش بلعید، خدا را شکر کردند که نداشتند[3]!

امروز غرب در کنار اوج پیشرفت دنیوی، نماد شیطنت شده است! به بیان بزرگان: «خداوند زمین را به غرب داده و آسمان را به شرق.» غرب برای زمین، زحمت کشیده و می‌کشد و خدا هم که بخیل نیست، زمین را به او می‌دهد. اما شرق، مهد انبیاء و اولیاء خداست و باید دنبال ولایت باشد، تا دنیایش هم ولایی شود. پس وای به حال آن شرقی که دل‌باختۀ غرب شود و آرزوی غربی شدن داشته باشد؛ هیهات که نه به دنیا می‌رسد، نه به ولایت.

زندگی اهل ولایت باید با تمام دنیا فرق داشته باشد. ولی بسیاری از ما صبح تا شب به فکر دنیاییم. لذا غرب هم روش‌ها و مدل‌هایی به ما ارائه می‌دهد که حتی در دنیای خودش رواج ندارد! البته صحبت از روحیه، طرز فکر و خیالات است، نه فعل و عمل. فرهنگ غرب، مساوی است با نشناختن انسان کامل و دور افتادن از اسماء الهی. انسان کامل، حاضر است و کار خود را می‌کند؛ فقط منتظر است ما آماده شویم تا نشانمان دهد. اما ما چون یقین نداریم و "أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها"[4] را نمی‌بینیم، غرب‌گرا می‌شویم و غرب‌گرایی یعنی توجه تام به سود و زیان دنیا و نیازهای بدن.

غربی شدن، مساوی است با غریب شدن از اشراق فطرت و عالم انسانیت. پس مراقب باشیم فرهنگ شرقی را از ما نگیرند. مصیبات آخرالزمان، بیرونی است؛ در هر میدان، وظیفۀ خود را انجام دهیم و دیگر غصۀ هیچ چیز را نخوریم، شک نکنیم و دل‌نگران نباشیم؛ که اگر حجت را قبول داریم و با او همراهیم، هیچ اتفاقی ما را نمی‌لرزاند. خدا را دست‌کم نگیریم؛ نه در عذابش و نه در نجاتش. بدانیم اگر اهل مشرق وجودیم، هیچ‌کس نمی‌تواند ما را هلاک کند و اگر از اهالی غربیم و غروب، تمام دنیا هم به کمکمان بیایند، نمی‌توانند مانع عذابمان شوند!


[1]- مفاتیح‌الجنان، اعمال شب و روز اول محرّم.

[2]- مستدرك سفينةالبحار‏، ج5، ص278.

[3]- سورۀ قصص، آیات 79 تا 82.

[4]- سورۀ زمر، آیۀ 69 : زمین به نور پروردگارش روشن شد. در روایات آمده که این آیه برای زمان ظهور است؛ بحارالأنوار، ج52، ص330.

 



نظرات کاربران

//