هجرت به پاکی
در ادامه بحث «قرب حق» (جلسۀ هشتم ،دهم رمضان 1436) به تبیین موضوع « هجرت به پاکی» میپردازیم.
از قرب حق به بنده گفتیم، تا به قرب بنده به حق برسیم؛ که درک قرب خدا، خودبهخود راه قرب بنده را هم روشن میکند. گفتیم شرط عروج، بیداری از خواب غفلت و سفر از وادی خودی به حضور حقّ است، یا همان هجرت.
"...وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً."[1]
و هرکس از خانهاش خارج شود، در حالی که هجرتکننده به سوی خدا و پیامبرش است، آنگاه مرگ او را دریابد، پس اجر او بر [عهدۀ] خداست و خدا غفور و رحیم است.
امام راحل(قدّسسرّه) این هجرت را، خروج از بیت نفسانیت میدانند که همان ترک إنانیت و نگاه توهّمی به خود است و به ادراک خود حقیقی و ظهور ذات اقدس اله میانجامد. این هجرت، اولین قدم سالک در مسیر عروج انسانی است. اما خطری که او را تهدید میکند، این است که هجرت معنویاش، برای دستیابی به حظّ نفس باشد:
«اگر سالك در سلوك إلیالله، یكی از حظوظ نفسانی را طالب باشد، ولو وصول به مقامات، بلكه وصول به قرب حق كه برای رسیدن خود به قرب حق باشد، این سلوك إلیالله نیست؛ بلكه سالك، خارج از بیت نشده و مسافر در جوف بیت است، از گوشهای به گوشهای و از زاویهای به زاویهای. پس سفر اگر در مراتب نفس شد و برای رسیدن به كمالات نفسانی، سفر إلیالله نیست، بلكه من النّفس إلی النّفس است؛ ولی سالك را برای سفر إلیالله، این سفر ناچار پیشآمد كند.»[2]
البته در زوایا و جلوات نازل هم میشود خدا را دید؛ اما کسی که طالب قرب ذاتی است، فقط به محور و مرکز هستی نظر دارد. هیچ چیز و هیچ جا خالی از خدا نیست و تمام مراتب، ظهورات خدا هستند. اما هرچه به از مرکز دور شویم، خاصیت وجود کم میشود. مثل دایرههای تودرتوی پیاز؛ که حتی پوسته هم جزء پیاز است و خاصیت خود را دارد، اما پوست پیاز کجا و مغزش کجا! پوست، آنقدر از مغز، دور است که اصلاً خوردنی نیست.
ما خدا را باور داریم، او را میپرستیم و عبادت میکنیم؛ اما همه در پوستۀ ناسوت است. در حالی که باید نگاهمان به عمق وجود باشد. چون شأن و استعداد انسان، این است و ما با اینکه در اسفلسافلین هستیم، به اینجا تعلق نداریم.
پس باید هجرت کنیم؛ از ظلمات خودخواهیها و تاریکی نفسانیتها که ما را در سطوح نازل نگه میدارد. اگر خداوند در قرآن کریم میفرماید: "اللَّهُ وَلِیّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ..."[3]، منظور از ظلمت، همان خانۀ تاریک نفس است؛ نه فقط گناه، که گناه هم ریشه در إنانیت و نفسانیت دارد. این همان نجاست باطن است.
امام خمینی(قدّسسرّه) میفرماید: «نجاست، دوری از محضر انس و مهجوری از مقام قدس است... و آن پیش عامّه، قذارات معهوده است و پیش خاصّه، قذارات معنوی؛ و پیش اهل معرفت و اصحاب قلوب، همۀ عالم است به جنبۀ سوائیّت که مظهر شیطان رجس نجس است.»[4]
باز هم مثال بزنیم. انسان در مقام حقیقیاش، پاکترین موجودات است و حتی قابلیت دارد به مقام عصمت برسد. اما نطفۀ انسان، نجس است؛ چون از مقام فعلیت انسانی، بسیار فاصله دارد و هرچه آن فعلیت را که با او و در اوست، ظهور دهد، به سمت پاکی میرود. نطفه در زمان و مکان، از مادر، دور نیست؛ اما رتبۀ وجودش از دور است. پس باید در درونش سیر کند تا به مادر برسد؛ وگرنه سیر در بیرون، با نجاست است.
انسان هم تا زمانی که اسیر نفس باشد، درگیر نجاسات است؛ اگرچه خدا همواره به او نزدیک است. عبادات هم زمانی میتوانند او را پاک کنند، که در پوسته و قالب نباشند و او را به مغز وجودش نزدیک کنند؛ یعنی او را که نزدیک است، ظهور دهند. وگرنه تا وقتی توجه انسان به خود عبادات، اسباب و علل، و قوای خودش است، پاک نمیشود. او باید نزدیکی خدا به خود و دوری خود از خدا را درک کند و بفهمد دوریاش، در بُعد قالب است. در این قالب اگر عبادت هم بکند، دور است و نمیتواند آن نزدیک را ظهور دهد. پس گرچه در دنیا و قالب است، باید از محدودیت آن رها شود.
همۀ ما یک روح کلی داریم که همان وجود است و پس از طی مراتب، به نفس و بدن رسیده است. قرب حقتعالی به انسان، قرب روح است و ما هم برای اینکه به خدا نزدیک شویم، باید بُعد روحانی خود را دریابیم. همنشینی روح با ما، علت پاکی ماست و دوری از آن، مهجوری و نجاست. هر عملی که برای نفس خود انجام دهیم، عین نجاست است و گرچه امروز تعفّن آن را درک نکنیم، فردا از آن فرار خواهیم کرد؛ چنانکه اینجا هم تحمل نجاست را نداریم.
حال، عدهای هستند که از خانۀ تاریک نفسشان به کلی هجرت کردهاند و دیگر خودی ندارند. عدهای هجرتی كردهاند، اما هنوز به غایت سفر نرسیدهاند و عدهای هم هستند که اصلًا هجرت ندارند و در چاه إنانیت و تعلقبه دنیا، محبوس ماندهاند. غیر از خود، هیچ نیستند، همه چیز را برای خود میخواهند و هرچه دارند، صرف همین عالم میشود.
قرآن کریم، از اوج خسران افرادی پرده برمیدارد که تمام سرمایههای الهی خود را در دنیا صرف کردهاند؛ لذا در آخرت، بهرهای ندارند:
"وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذینَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیّباتِكُمْ فی حَیاتِكُمُ الدُّنْیا..."[5]
شاید بتوان گفت به قرینۀ آیۀ قبل[6]، کفر در این آیه، کفر اعتقادی نیست؛ بلکه کفر در معرفت و پوشاندن حقّ است و کسانی را نیز که معتقد و اهل عملاند، شامل میشود. آنان که خود را اهل آتش نمیدانند، فردا دنبال عملشان میگردند؛ ولی خطاب میرسد: شما طیّبات خود را در حیات دنیا و قالبتان بردید، قالب هم محدود و فانی است؛ پس امروز چیزی ندارید! و این نه یک خطاب بیرونی، بلکه ظهور نفس انسان بر خودش است. او میبیند تجلی روح اعظم و تمام اسماء الهی را که برای پاک شدن و عروج در دنیا به او داده شده بود، به پای دنیا ریخته و اکنون چیزی ندارد.
اصل عمل برای قرب خدا، در قلب انجام میگیرد که همان نیت است و آنچه در اعضا و جوارح ظهور میکند، چیزی جز خواست قلب نیست. همانطور که ما قبل از سخن گفتن، آن را در درون خود اراده میکنیم و عمل تکلّم، ظهور آن ارادۀ درونی است. اما اعمال قالبی که از نیت قلبی قربةًإلیالله برنیایند، فانیاند.
ما فانی بودن اعمال قالبی را در همین دنیا درک میکنیم. آنجا که کوهی از عبادات و نماز و روزه داریم،اما در یک تجلی نفس یا ادبار دنیا، نمازی که باید قلبمان را زنده میکرد، هیچ کاربردی برایمان ندارد.
تعبیر لطیف دیگر در این آیه، "حَیاتِكُمُ الدُّنْیا" است. دنیایی که خدا آفریده، سراسر نور و زیبایی و پاکی است. اما هریک از ما حیات دنیا را بر اساس فرهنگ و قالب خودمان گرفتهایم. دنیای ما را، علوم، اخلاق و آداب خودمان شکل میدهد؛ و آن قدر غرق شئون خود شدهایم که دیگر با فرهنگ دینمان سنخیت نداریم و حتی وقتی خود را در برابر اماممان تصور میکنیم، میترسیم که با ما چه خواهد کرد! اما مگر میشود انسان از محبوبش بترسد؟!
بنابراین اولین قدم برای قرب إلیالله، ترک حبّ نفس و إنانیت است و این حاصل نمیشود، مگر با معرفت به قرب و حضور حق در وجود بنده.
[1]- سوره نساء، آیه 100.
[2]- آداب الصلوة، ص162.
[3]- سوره مائده، آیه 16.
[4]- سرّ الصلاة، ص55.
[5]- سوره احقاف، آیه 20 : و روزی كه كافران را بر آتش عرضه دارند، [گفته شود:] نعمتهای پاكیزۀ خود را در زندگی دنیایتان صَرف كردید.
[6]- در آیۀ 19 سورۀ احقاف، سخن از درجات عمل این افراد آمده است.
نظرات کاربران