12 رمضان - اجابت، رفع نیاز

اجابت، رفع نیاز

 

در ادامه بحث «قرب حق» (جلسۀ دهم ،دوازدهم رمضان 1436) به تبیین موضوع « اجابت، رفع نیاز» می‌پردازیم.

گفتیم در آیۀ "وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ..."، مخاطب خداوند در "سَأَلَكَ"، پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است. پیامبر در اینجا، واسطۀ انتقال پیام است؛ اما واسطۀ قرب خدا به بنده نیست و خدا در این آیه، از قرب بی‌واسطۀ خود به بندگانش می‌گوید. نکتۀ دیگر آنکه اگر منظور آیه، شخص مادی پیامبر بود، فقط مسلمانان زمان ایشان می‌توانستند به قرب برسند و بقیه که دستشان از حضور فیزیکی او کوتاه است، به عالم این آیه، راهی نداشتند. در حالی که آیات قرآن، مربوط به همۀ زمان‌هاست و این آیه، امروز هم ما را وارد قرب، دعا و استجابت می‌کند.

خداوند در این آیه، عباد را بدون هیچ قیدی، با ضمیر متکلّم وحده، به خود منسوب می‌کند و عباد، هیچ تخصیصی ازجمله مؤمن، محسن، متّقی و حتی انسان نخورده است. قرآن هم در آیۀ دیگر، به این حقیقت، اشاره می‌کند که تمام موجودات، عبدند: "إِنْ كُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً"[1]. این نشان می‌دهد که منظور از عباد، تمام مظاهر خلقی هستند؛ هرچند در این میان، انسان، جامع تمام مظاهر و رتبۀ اتمّ و اکمل آن‌هاست که استعداد رسیدن به عبودیت تام را دارد.

نتیجه، آنکه این سؤال دربارۀ خداوند، فقط خواسته‌ی انسان، آن هم در قالب الفاظ نیست؛ بلکه جریانی وجودی است و همه، حقیقتی در خود دارند که پیوسته در پی آن هستند. به بیان دیگر، همواره ناسوت از ملکوت، جسم از روح، و بنده از حق، در حال سؤال و درخواست است تا به ظهور و فعلیت برسد.

خداوند در پاسخ این سؤال، به پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: "فَإِنِّی قَریبٌ". اما آیا رسولی که به اوج قرب رسیده‌، واقعاً نمی‌داند خدا نزدیک است؟

معلوم است که می‌داند؛ اما او که اولین شعاع شمس وجود است و چون به سؤال و طلب فطری خود پاسخ داده است، ادراک این قرب را دارد، باید این حقیقت را ظهور دهد تا همه بفهمند خدا، بی‌واسطه به همه نزدیک است. البته در تشریع، معصومین(علیهم‌السلام) واسطۀ هدایت خلق می‌شوند؛ اما در تکوین و وجود، واسطه‌گری معنا ندارد.

طبق این آیه، تمام موجودات به ویژه انسان، مطلوب گمشده‌ای دارند که دنبالش می‌گردند؛ چون قرب خدا به خود را فراموش کرده‌اند. آنان درمی‌یابند که چیزی غیر از آنچه دارند و هستند، می‌خواهند. به همین دلیل مدام در جستجو و تکاپو هستند؛ اما به هرچه می‌رسند، تشنه‌تر می‌شوند؛ چون جانشان چیز دیگری می‌خواهد و آن حق‌تعالی است.

این آیه، منحصر به فرد است و تعبیراتی را که در آن به کار رفته، نه در آیات دیگر قرآن می‌توان دید، نه در سایر کتب مقدس. هیچ آیه‌ای با این صراحت، از اوج قرب خدا به مراتب ظهورش و در صدر آن‌ها انسان، سخن نگفته است. خداوند در این آیه، هفت بار ضمیر متکلم وحده آورده و از خود گفته است. این نشان می‌دهد که قابلیت ما، پذیرش تمام خدا و إنّیت اوست و اگر امروز به این قابلیت جواب ندهیم، فردا موقعیت اجابت این امر، وجود ندارد.

عبد بودن، شأن تمام مخلوقات است. عینیت انسان هم، عبد بودن است. این‌طور نیست که ما موجودی باشیم که بعد با ورود به وادی شریعت، عبد شویم. حتی انسان‌های کافر هم در بُعد تکوین وجودشان عبدند. ولی ما در اثر فراموشی این عبودیت، با انجام یک عبادت، فکر می‌کنیم عابد شده‌ایم و به خاطر آن، بر خدا منّت می‌گذاریم و از او طلب‌کار می‌شویم! با این نگاه نمی‌توانیم به قرب خدا برسیم؛ اگرچه با کوهی از عبادات، به پیشگاه خدا حاضر شویم.

اما اگر شأن بندگی خود را بشناسیم، می‌یابیم که عبد، کاری جز خدمت و کرنش ندارد؛ همان‌طور که خدمت‌کاران، کاری جز اجرای دستور اربابشان ندارند. پس اینکه ما نماز می‌خوانیم، ما را عبد نکرده است؛ بلکه نماز، اقتضای عبد بودن ما و ظهور آن است. شأن ما این است که با عبادت، برای خدا کرنش کنیم. شأن او نیز افاضۀ دائمی فیض است.

خدا با ذات خود به انسان «قریب» است؛ و قریب، صفت مشبهه است که استمرار و ثبوت را می‌رساند. یعنی او با تمام اسمائش به بندۀ خود نزدیک است و در تمام حالات او حضور دارد؛ صرف‌نظر از اینکه بنده، طبق کدام اقتضای وجودش عمل کند. پس حتی اگر انسان به اقتضای حیوانی عمل کند و در معصیت باشد، خدا به او نزدیک است؛ منتها با اسم "توّاب"، "غفور"، "عفوّ"، "رحیم" و... .

به هر حال، قرب تکوینی خداوند هرگز خدشه برنمی‌دارد و وقتی بنده، این قرب را ادراک و عبد بودن خود را باور کرد، دیگر ترس و حزنی نخواهد داشت. چون حاجت و فقر، شأن عبد است و او در هر اقتضایی باشد، در ناسوت و بالاتر از آن، نمی‌تواند خودش نیازهای خودش را برآورد. البته وجود عبد به بلندای ربّ است؛ منتها ذات ندارد و فقط ظهور اوست. لذا نه می‌تواند سبب مشکلات شود و نه مانع آن‌ها. پس همواره به خدا نیاز دارد و خدا هم به او نزدیک است.

خدا در کنار دعای بنده است. "اُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ"؛ "اُجیبُ" فعل مضارع است که استمرار را می‌رساند. یعنی دعای بنده که ملازم با اجابت حقّ است، همواره جریان دارد و چون نیاز و دعا نامحدود است، اجابت هم نامحدود است. پس ما تا قیامت، داعی هستیم و خدا هم همیشه مجیب است.

برای اینکه بتوانیم به عالم این آیه برسیم، باید خدای مفهومی را کنار بگذاریم و خدایی را بشناسیم که پیوسته در ظهور است. همۀ اسباب و علل هم از اوست و با همین‌ها می‌شود به او نزدیک شد. اما سبب‌ها اصل نیستند و اگر آن‌ها را مستقل ببینیم، جز دوری از محبوب، ثمری ندارند.

در عالم خلقت، همۀ نیازها، با اسباب و علل رفع می‌شود. فرق مؤمن و کافر، در این نیست که مؤمن به هیچ سببی دست نمی‌زند و کافر به دنبال اسباب و علل است؛ یا اینکه نیاز مؤمن را خدا برآورده می‌کند و نیاز کافر، از جای دیگر برآورده می‌شود! چنین نیست. همۀ موجودات، در دستگاه خداوند، نیاز خود را برآورده می‌کنند و اصلاً خارج از دستگاه خدا، چیزی نیست. منتها مؤمن، اسباب را ظهور حق می‌بیند و با در نظر گرفتن قله، در دامنه ره می‌پوید؛ اما کافر، اسباب و علل را مستقل می‌بیند و اثربخشی را از خود آن‌ها می‌داند، نه از سبب‌ساز.

مؤمن، ارتباط حق با مظاهر را می‌داند و لذا با هر رفع نیاز که همان اجابت دعاست، قرب خدا را درک می‌کند. چون از ادراک نیاز، اراده، شوق و حرکت در او حاصل می‌شود و این همه از خداست. مثلاً ادراک تشنگی، او را به سوی آب می‌کشاند و وقتی بداند هم ادراک تشنگی و هم آب از خداست، با نوشیدن آب، به خدا نزدیک می‌شود.

متأسفانه ما فکر می‌کنیم خدا جهان خلقت را برای ما آفریده و خود، کناری نشسته است؛ لذا دست او را در رفع نیازهایمان نمی‌بینیم. در حالی که همۀ رفع نیازها، اجابت حقّ است؛ حتی چشمی که برای دیدن، باز می‌شود. اصلاً اجابت، قبل از دعاست و خدا با اجابتش، ادراک نیاز را در ما ظهور می‌دهد. او همه چیز به ما داده و در کنار همۀ این‌ها، خودش دنبال ماست. ما پیوسته عین نیازیم به تمام ظهورات او؛ و او پیوسته اجابت است با تمام ظهوراتش.

پس بیایید از همین لحظه، خدا را در هرچه از ما رفع نیاز می‌کند، پیدا کنیم؛ که این، همان دیدن ملکوت اشیاء است.

 


[1]- سوره مریم، آیه 93 : هیچ کس در آسمان‌ها و زمین نیست، مگر آنکه به بندگی، سوی خدای رحمان بیاید.



نظرات کاربران

//