مهربانترین مربّی
در ادامه بحث «قرب حق» (جلسۀ سیزدهم ،هفدهم رمضان 1436) به تبیین موضوع « مهربانترین مربّی» میپردازیم.
در جلسات قبل، دو آیه دربارۀ دعا را بررسی کردیم. سومین آیه در این زمینه به شرح زیر است:
"وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُونی أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ."[1]
و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید، تا شما را اجابت كنم. همانا كسانی كه از عبادت من كبر میورزند، به زودی با ذلت، وارد دوزخ میشوند.
این آیه نیز قرب حقتعالی به بنده را بیان میکند و برای اجابت، هیچ قیدی قرار نمیدهد: "أَسْتَجِبْ لَكُمْ"؛ یعنی هرکس در هر حال خدا را بخواند، اجابت میشود، مگر آنکه دعایش دعا نباشد. درواقع این آیه، دعوت حق است از همۀ بندگان تا دعا کنند و او در مقابل دعای ایشان، ربوبیت خود را نشان دهد. اما حق به شرطی حضور و إشراف خود را به بنده نشان میدهد و آن را به ظهور میرساند که بنده، طلب و استعدادش را داشته باشد.
ترک این دعا، استکبار در مقابل خداوند و غایت آن هم ورود به جهنم است؛ چون ریشهاش استقلالبینی است. یعنی اگر خدا را نخوانیم، "خود" را میخوانیم؛ لذا سرنوشتی جز سقوط و خواری، انتظارمان را نمیکشد؛ چون مطلوب وجود خود را ندیدهایم و نخواستهایم و لذا از فقر خود به غنای او راهی نیافتهایم.
به هر حال، درک این شدت قرب حقتعالی به بنده و رابطۀ حقیقی دعا و اجابت، مهمترین حرکت در بینش ماست. پس از این باید به مسئلۀ قرب بنده به حقتعالی بپردازیم؛ که در آیۀ اصلی مورد بحث فرمود: "فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ". یعنی وقتی انسان، رابطۀ حق با خود را درک کرد، باید حرکت تربیتیاش را با اختیار، در مسیر شریعت و صعود آغاز کند؛ و شرط بهرهمندی از ربوبیت حقتعالی در این مسیر، اجابت او و ایمان به اوست.
دانستیم همۀ موجودات، با زبان فصیح میگویند که ما عاشق کمال مطلق، علم و قدرت مطلق و جمال مطلق هستیم و هیچ موجودی، جز طلب ذات الهی را در دل ندارد. ادراک اینکه محبوب جان ما خداست، آنی است؛ اما حرکت به سوی این محبوب، تدریجی است، مثل کندن کوه با سوزن! در این راه باید از منزل حس، خیال و عقل جزئی گذر کنیم و قید و بند صفات و رسوم عادتی را کنار بگذاریم تا به قلب برسیم. چون اینها حجاب بین ما و حق است؛ اگرچه از سوی حق، حجابی نیست.
تعلقات در هر رتبهای که باشند، برزخ ما هستند و اگر امروز آنها را پشت سر نگذاریم، پس از مرگ، اسیرشان هستیم و راه سختی برای رهایی از آنها در پیش خواهیم داشت. چون آرامش، لذت و بقای هستی ما، در گروی رسیدن به حقیقت مطلق است و وجودمان به هیچ محدودی قانع نمیشود.
وجود ما "نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی"[2] است؛ اما تعبیر لطیفی است که بگوییم: آن "مِن" را "مَن" کردهایم و همه جا، به جای او خود را دیدهایم. بیایید از این پس هرچه میکنیم، با ادراک "مِن" باشد؛ چون آن "مَن" مستقل که ما میگوییم، کاذب و توهّمی است. اگر بُعد "مِنْ رُوحی" را ببینیم، جز حق و اسماء حق از ما ظهور نمیکند؛ چون «از کوزه همان برون تراود که در اوست». اما وقتی "مَن" باشد، این همه سوء از آن برمیآید که میبینیم.
به بیان دیگر، کسی که ابراهیموار، بتهای إنانیت و خودی را از دل برکند و همه چیزش فانی در حق شد، حق از او جلوه میکند و چون حق جز کمال مطلق نیست، از او هم جز کمال صادر نمیشود. او در این حال از ربوبیت عام الهی که در همۀ موجودات کار میکند، به ربوبیت و هدایت خاص او میرسد و تنها در این صورت است که قرب تشریعی حاصل میشود.
در تکوین، واسطهای بین عبد و ربّ نیست و همه، مراتب ظهور حقّاند؛ اما در تشریع هست و خداوند اولین ظهور خود را واسطه قرار میدهد تا ما را به خود برساند. او را به ناسوت میفرستد تا از ما دستگیری کند؛ در حالی که او نیازی به ناسوت ندارد و همین پایین آمدن از مقام قرب الهی، اوج فشار و سختی است.
پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) دغدغۀ هدایت تمام هستی را دارد و درواقع ظهور تشریعیِ همان خداست که به ما نزدیک است. مثل مادری که چشم دارد و لذتِ دیدن را چشیده؛ لذا مراقب فرزندانش است و اگر فرزندی با حرکت غلط خود، نابینا شود، او آرام و قرار ندارد و به هر آب و آتشی میزند تا فرزندش بتواند ببیند. دردی که مادر از کوری فرزندش میکشد، خیلی بالاتر از درد خود فرزند است؛ چون فرزند تا به حال، منظرهای را ندیده و ادراکی از ضعف خود ندارد.
پیامبر هم فعلیتیافتۀ تمام اسماء و صفات الهی است و طعم شیرین قرب و کمال را چشیده. لذا "حریص" است که بقیه هم در این وادی قدم بگذارند و شیرینی وجود را بچشند. خداوند در قرآن کریم میفرماید:
"لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ."[3]
هرآینه براى شما پیامبرى از خودتان آمد كه رنج شما، بر او دشوار است؛ به [هدایت] شما حریص، و برای مؤمنان، رئوف و مهربان است.
در آیۀ دیگر میفرماید: "فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً"[4].
گویی میخواهی از افسوس کارهای آنان که به این گفتار ایمان نمیآورند، خود را بکَشی!
یعنی نزدیک است خود را از این غصه هلاک کند که حق به مردم، نزدیک است و آنها جز به قرب او آرامش ندارند، اما باز ایمان نمیآورند. و خداوند این را به پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) میگوید، تا ما بفهمیم چه گونه مربّیای داریم.
پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) نمونۀ کامل "أَشَدُّ حُبّاً لِلَّهِ"[5] است و شخص محب، نه تنها محبوب، بلکه تمام متعلّقات محبوب را دوست دارد. لذا نسبت به همۀ انسانها که وجودشان ظهور حقّ است -اعمّ از مؤمن و کافر- عشق و محبت دارد و در صدد هدایتشان است. برخلاف ما که هرچه به زعم خود مؤمنتر میشویم، بیشتر از گنهکاران بدمان میآید! در حالی که خداوند ذوالجلال والإکرام، خوبان و بدان را سر راه ما میگذارد تا با مظاهر جمال و جلالش تربیت شویم؛ اما ما انتظار داریم همیشه با ما جمالی برخورد کند. این همه ضیق صدر ما، از خودی است؛ اگر آن را برداریم، همه چیز درست میشود.
سبب شقاوت، توهّمات و خودیهاست که راه رسیدن به حق را میبندد، نه فقط گناهان فعلی. خدا میداند که اولیاءالله از روحیه خودی، خیلی بیشتر از فعل غلط و گناه، زجر میکشند. آنها وجود افراد را میبینند و دغدغۀ شب و روزشان این است که چرا اینها محور را نمیبینند و نمیفهمند مشکل کارشان کجاست!
ما فکر میکنیم همین که چند فعل غلط را در خود اصلاح کردیم، راه را به تمامی پیمودهایم و همه باید در مقابل ما سر فرود آوردند. اما غافلیم از اینکه اگر کسی بپندارد خدا را عبادت میکند، ولی در جمال، خود را گم کند و در جلال، خود را ببازد و سرد شود، در نفسش عبادت کرده. این همان خودی است که اولیاء از آن، فشار میکشند و میخواهند آن را از سالک بگیرند. اما سخت است و همه توانِ ماندن در این مسیر را ندارند. چهبسا گنهکار، راحت از فعل خود توبه کند؛ اما کسی که حجاب خودی دارد، خود را خوب میبیند و لذا برای اصلاح خود، کاری نمیکند.
هستی، بسط رحمت حقتعالی است و پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) رحمةٌ للعالمین است که میخواهد همگان را به کمال وجودشان برساند. اولیاءالله نیز مظاهر اویند و بر تمام بندگان خدا، رحمت بسیار دارند. اما چرا ذرهای از آنچه در دل آنهاست، در دل ما نیست؟ چون آنها لحظهای خود را ندیدند؛ ولی ما، هم خود را دیدیم و هم خدا را!
[1]- سوره غافر، آیه 60.
[2]- سوره حجر، آیه 29 : از روح خود در او دمیدم.
[3]- سوره توبه، آیه 128.
[4]- سوره کهف، آیه 6.
[5]- اشاره به آیه 165، سوره بقره : شدیدترین محبت برای خدا.
نظرات کاربران