بلای غفلت
در ادامه بحث «قرب حق» (جلسۀ هفتم ،هشتم رمضان 1436) به تبیین موضوع « بلای غفلت» میپردازیم.
در بحث قرب تکوینی حقتعالی به بنده، از فرمایشات امام خمینی(قدّسسرّه) دانستیم جمیع موجودات، مظاهر حقّاند و مشیت بندگان، فانی در مشیت خداست. این بینش، یک نتیجۀ مهم عملی در پی دارد و آن اینکه سالک، خدا را پشتوانۀ کارهای خود میبیند و به طمأنینه و آرامشی میرسد که شکست ندارد؛ مثل قطرهای که پشتوانهای به وسعت دریای بیکران دارد. او میداند که هست، تا خدا را نشان دهد؛ پس صاحب قدرت، علم، بینایی، شنوایی، عواطف و... میشود و همۀ خیرات را انجام میدهد؛ اما هیچ کدام را از آنِ خود حساب نمیکند.
امام راحل(قدّسسرّه) میفرمایند: «با جلوهای، همۀ عالم، موجود شده و ما گمان میكنیم كه خودمان داریم عمل میكنیم؛ "وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى". ...ما محجوب هستیم و نمیدانیم قصد چیست!»[1]
دقت کنید؛ بحث قبول داشتن و اعتقاد به خدا نیست. صحبت توجه به اوست، توجه به حضور او. توجه یعنی وجه جانمان، همواره به سوی او باشد، نه به خودمان یا دیگران. وگرنه همۀ ما اعتقاد داریم که خدا هست؛ منتها در میدان عمل، وجه جانمان را به سمت اندیشه و نظر خود و حرف این و آن برمیگردانیم.
ما کفر و شرک جلی نداریم؛ اما به حضور و قرب تکوینی خدا، توجه نداریم و خود را ظهور و جلوۀ او نمیبینیم. لذا برای علم، قدرت و قوای خود استقلال قائل میشویم. در قدم بعد، به دنیای خارج از خود یعنی همسر و فرزند و مال و... استقلال میدهیم و بدتر از آن، وقتی است که چیزی را باور میکنیم که اصلاً وجود خارجی ندارد؛ مثل جاه و شهرت و مفاهیمی از این دست که فقط اعتباریاتی ساختۀ ذهن بشرند و حقیقت ندارند.
شاید انسان، اینجا عمق فاجعه را درنیابد؛ اما وقتی با مرگ، به جبر وارد عالم حقیقت شد، هیچ یک از چیزهایی را که برایشان استقلال قائل بود، نمییابد. میبیند که قوایش دیگر به اذن او نیستند، همسر و فرزند و مال و مقام نمیتوانند برایش کاری کنند و غرور شهرتها و غصۀ نداریها هم اصلاً نیستند که اثری داشته باشند. آنجا فقط خودش هست و ادراکاتش که هزاران بار قویتر شده است. لذا درک نیستیِ نیستیها برایش دردناک است و آرزو میکند: ای کاش خاک بود و اینها را نمیفهمید!
آری؛ تنها پناهگاه و یاریدهنده در آن روز، خداست. امروز نیز فیّاض، اوست و اگر ما راههای ارتباط با خدا را ببندیم و جایگاه او را پیدا نکنیم، از فیضش بهره نمیبریم. آن وقت در آخرت هم بهرهای نداریم؛ که "وَ مَنْ كانَ فی هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبیلاً"[2]. مثل دیوار سیمانی که نور خورشید به آن میتابد؛ اما چون خودش غلیظ است، نور را بروز نمیدهد. بر خلاف شیشه که تراشیده و لطیف شده و نور را پذیرا میشود.
البته غلظت، اقتضای ناسوت است. اما خداوند به ما عقل و فطرت و دین داده تا اسیر این اقتضا نشویم. علاوه بر اینها خود دنیا، مدام فنایش را به ما نشان میدهد و ما میبینیم که هر روز پیرتر میشویم و به سوی مرگ، قدم برمیداریم. پس عذری نداریم و باید با اختیار، حجابها را کنار بزنیم. اصل حجاب چیست؟ وجود مستقلّی که برای خود قائل شدهایم و صرفنظر از خدا، همۀ شئونمان را به آن نسبت میدهیم.
توحید یعنی: اگر باور داریم خدا یکی است، ما هم یکی باشیم و تمام هستیمان، توجه به الله باشد. اما ما یکی نیستیم و هزار "من" داریم: منِ عالم، منِ عابد، منِ معلم، منِ رئیس، منِ زیبا و...؛ از همۀ این "من"ها هم تأثیر میگیریم. یکی شدن یعنی "خود" را کنار بزنیم و تمام شئون را در محور یکی استفاده کنیم که عین کمال و فیض است.
چنین انسان موحّدی که سرتاپایش معرفت الله است، خود را به خاطر از دست دادنهای محدود دنیا، خسرانزده نمیبیند. به همین دلیل اگرچه احساس و عاطفه و عکسالعمل ناسوتی دارد، قلبش آرام است و این آرامش، از توجه به خداست؛ چون میداند با از دست دادن اینها، وجود را از دست نمیدهد. آرام است؛ چون دلآرام با اوست و هرگز فانی نمیشود.
اما ما دچار غفلتیم؛ یعنی مدام توجّهمان میرود و حواسمان پرت میشود! مثل شاگردی که با کوچکترین صدا، سر برمیگرداند و از فیض درس و معارف استاد، غافل میشود. میداند در کلاس است و درس و استاد را از یاد نمیبرد؛ استاد هم درس خود را قطع نمیکند؛ اما غفلت سبب میشود او تمام مطالب استاد را نگیرد.
ما در تمام زندگیمان، با خدا همینیم! او پیوسته فیضش را جاری میکند؛ ولی ما حواسمان جای دیگر است. انگار نمیدانیم یک لحظه غفلت، مساوی است با از دست دادن فیضی به عمق ابدیت که حسرت و ندامتی عظیم در پی دارد. اما در عالمی که پر از انواع سر و صداهاست و هرکس بر طبل خود میکوبد، چه کنیم تا غافل نشویم؟ باید قلبمان را باز کنیم و آن قدر یکدل و قوی شویم که هرچه شد، توجّهمان برنگردد؛ مثل شاگردی که محو استاد است و لحظهای از فیض او غافل نمیشود.
غفلت، بدترین مانع و حجاب است. حضور خدا، قویتر از آن است که بشود از آن غافل شد؛ توجه قوی میخواهد. تمام سیر انسان و قدرت سلوک او، در این توجه است که فقر خود و غنای حق را ببیند. باید حجاب خودبینی و خودخواهی را بردارد. ولی ما تا کم میآوریم، سراغ کثرت عبادات و عمل مستحبی میرویم؛ در حالی که هیچ کس فقط با عمل ظاهری، به جایی نمیرسد و هرجا کم آوردیم، باید ببینیم کجای معرفتمان اشکال دارد که نسبت به آنچه معتقدیم، کم توجه داریم. وقتی نگاه درست شد، کمترین عمل حتی یک ضربۀ شمشیر، برتر از عبادت ثقلین میشود[3]؛ چون با قدم خودی نیست.
اغلب ما خودبینی و خودخواهی را یک صفت یا فعل مذموم میدانیم و فکر میکنیم اگر به فکر دیگران بودیم و مال خود را بخشیدیم و...، دیگر خودخواه نیستیم. اما این طور نیست؛ ممکن است با داشتن این صفات خوب هم، نگاهمان به خود، نگاه استقلالی باشد، خود را خوب بدانیم و این کارها را از خودمان ببینیم. این خودبینی است که انسان را به غفلت میکشاند و با بودن آن، کوه عمل ثواب هم او را به جایی نخواهد رساند.
اولین شرط سلوک، خروج از این وادی است؛ همان یقظه و بیداری از خواب غفلت. به فرمایش امام خمینی(قدّسسرّه):
«هر سالك كه با قدم إنانیت و خودبینى و در حجاب إنّیت و خودخواهى طى منزل سلوك كند، ریاضتش باطل است و سلوكش إلىالله نیست، بلكه إلىالنّفس است.»[4]
انسان اگر از توجه به خود خالی شود، جز خدا نمیبیند و در سه رتبۀ فعل و صفت و ذات، در او فانی میشود. ما تصور میکنیم همین که فعل و صفت خود را طبق مشیت خدا یعنی احکام فقهی و اخلاقی انجام دهیم، به فنای فعلی و صفتی رسیدهایم. اما فنا، بالاتر از این است و زمانی است که اصلاً آن فعل و صفت را از خود ندانیم؛ وگرنه فعل و صفت خوب هم برایمان عُجب میآورد و بر خودخواهیمان میافزاید و به خاطر آن از خدا طلبکار میشویم که در دنیا و آخرت، عوضش را به ما بدهد!
اینها کنش نیست که بگوییم سخت است و نمیشود؛ نگاه است. باید این نگاه را به قلب ببریم؛ آن وقت همۀ خوبیها را داریم و اصلاً خود را صاحب آنها نمیبینیم؛ چون با ظهور هر خوبی، خود را کنار کشیدهایم و الله را دیدهایم. کسی که به اینجا برسد، مرگ و حیات برایش یکی است و هیچ فعل و صفتی برایش فرق ندارد؛ چه غضب کند و چه مهر بورزد، چه بگوید و چه سکوت کند، چه بنشیند و چه قیام کند... همه کارش فعل الله است و او مظهری بیش نیست.
[1]- تفسیر سوره حمد، ص104.
[2]- سوره إسراء، آیه 72 : هرکه در این دنیا کور باشد، در آخرت نیز کور و گمراهتر است.
[3]- اشاره به روایت "لَضَرْبَةُ عَلِیّ(علیهالسلام) یَوْمَ الْخَنْدَقِ، أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَینِ" در إقبالالأعمال، ج1، ص467.
[4]- آدابالصلاة، ص8.
نظرات کاربران