قانون جذب

قانون جذب

در ادامۀ بحث «قیامت کبری» (خلاصۀ جلسۀ 24، 28 محرّم 1441) به تبیین موضوع «قانون جذب» می‌پردازیم.

در تداوم بحث قیامت کبری، از فرضیات و افکاری گفتیم که در دهه‌های اخیر دربارۀ طبیعت و انسان شکل گرفته و به ویژه در این سال‌ها تبلیغ و ترویج می‌شود. از کوانتوم و فرضیۀ داروین گفتیم و اکنون به یکی از فرضیاتی که برآمده از همین قانون کوانتوم است، می‌پردازیم.

پیش از ادامه باید بگوییم از دلایل اصلی شکل‌گیری این افکار یا مکاتب، ناکارآمدی، بی‌محتوایی و حتی فساد کلیساها و کنیسه‌ها در قرن‌های گذشته بوده که با دین‌داری غلط، دین را در نظر مردم به انحراف کشیده بودند. رنسانس، انقلابی علمی علیه این نوع دین بود که آمد تا به زعم خود، بشر را از این وضع نجات و سرنوشت او را به دست خودش دهد.

اما مشکل اینجا بود که به جای دین صحیح، راه‌حل را شناخت عالم ماده دانست و سعادت بشر را در دنیا، تعریف کرد. حتی خدا را هم در نظریات مادی، کشفیات طبیعی و پیشرفت‌های پزشکی جُست؛ یعنی در آنچه دیده می‌شود و ملموس و محسوس است. با این روند خواست خدای غلط و دست‌بسته‌ای را که کلیسا ارائه کرده بود، از صحنه بردارد.

این‌گونه بود که جانِ معنا و دین را از مردم گرفتند و البته صرفاً در مرحلۀ بیان نظریه نماندند؛ بلکه با بسط و گسترش این افکار، عالمی همه‌جانبه ساختند و سبک زندگی جدیدی به مردم ارائه کردند. یعنی افکار خود را از طریق فیلم، موسیقی، مد، لباس، غذا و... در تمام زندگی روزمرۀ مردم ریختند تا بیشترین تأثیر را در آن‌ها بگذارند.

بسیاری از مردم نیز بدون فکر، این سیستم را پذیرفتند و ناخودآگاه تحت تأثیر آن قرار گرفتند. درنتیجه ایمان به غیب در آن‌ها ضعیف شد؛ حال آنکه تنها راه عبور از موانع دنیا، ایمان به غیب است.

این تفکرات در مجموع، ایمان به غیب را به کلی نفی می‌کنند و در عوض، ایمان به طبیعت را ترویج می‌دهند. شاید نقطۀ اولیه‌ای را به نام مبدأ در نظر بگیرند و دین‌داران ناآگاه نیز همین مبدأ را خدا تصور کنند؛ اما در این وادی هیچ خبری از نبوت و امامت نیست و حرفی از ولایت زده نمی‌شود.

سردمداران این افکار دریافته‌اند که مهم، اندیشه و باور انسان است. برای همین می‌کوشند مهار اندیشه‌ها را به دست گیرند و ایمان قلبی مردم را کم‌رنگ کنند؛ حال در ظاهر، هر دینی که می‌خواهند، داشته باشند یا اصلاً بی‌دین باشند! زیرا وقتی طرز فکر و باورهای مردم عوض شد، کم‌کم خودشان ظواهر را هم طبق افکار جدیدشان تغییر می‌دهند.

این نظریات همواره موافق و مخالف داشته و دارد. اما به هر نحو که بوده، گسترش یافته و به دنیای شرق و ملت‌های مسلمان نیز رسیده؛ به ویژه در عصر کنونی که فضای مَجازی به عنوان راحت‌ترین ابزار انتقال اطلاعات، در دسترس همگان است و نفوذ به افکار انسان‌ها را بسیار راحت و بی‌دردسر کرده است.

البته روشن است که پیشرفت‌های علمی در جای خود، بد نیست. اما آنجا که علم به استخدام قدرت و سیاست درآید و برای کنترل افکار به کار گرفته شود، بد است. چه‌بسا خود دانشمندان هم تصورش را نکنند که علمشان چنین ابزار مخرّبی شود و تازه هرچه پیش روند، بیشتر به حقیقت برین هستی و خالقی ورای طبیعت پی برند.

پس مشکل، علم نیست؛ نفوذ به افکار و تخریب فطرت‌ها برای حفظ قدرت است. یکی از شاخه‌های فکری که از فیزیک کوانتوم برآمده و در این راستا ترویج یافته، بحث پرطمطراق قانون جذب است.

فیزیک کوانتوم می‌گوید اتم‌ها محدودۀ معیّن ندارند و اگر به حال خود باشند، با سرعتی فوق‌العاده گسترده می‌شوند. اما وقتی مورد مشاهده قرار گیرند، حضور و توجه مشاهده‌گر، گسترش مکانی آن‌ها را کاهش می‌دهد و آن‌ها را به واقعیت‌های ملموس تبدیل می‌کند. پس برخلاف تصور ما، واقعیات عالم ماده به ما وابسته و تابع حرکات ما هستند. یعنی همان اصل عدم قطعیت که بر مبنای آن می‌توان گفت: واقعیات با افکار و ذهنیات ما ساخته و پرداخته می‌شوند.

از سوی دیگر اصل فیزیکیِ ﭘﺎﻭﻟﯽ می‌گوید: ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ذرّه‌ای حالت ﮐﻮﺍنتومی یکسان ندارند و ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ، هرﻟﺤﻈﻪ ﺁﺭﺍﯾﺶ اتم‌هایش ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ می‌دهد تا همچنان عدد کوانتومی‌ها منحصربه‌فرد بمانند. به این معنا که هرجا تغییری رخ دهد، لاجَرم در همه جا تغییر اتفاق می‌افتد و اشیاء که متشکّل از اتم‌ها هستند، به تبع هم تغییر می‌کنند.

این‌ها همان دستاویزهای ظاهراً علمی هستند که قانون جذب را توجیه می‌کنند. طبق قانون جذب، همه چیز در هستی به هم تنیده است و اگر بر یک چیز اثر بگذاریم، بر همه چیز اثر گذاشته‌ایم. آن یک چیز که می‌توانیم بر آن اثر بگذاریم، افکار خودمان است و از این طریق می‌توانیم هر چیزی را که می‌خواهیم، طبق افکار خود تغییر دهیم. زیرا ﻫﺮ ﺍﻧﺪیشه‌ای ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ می‌گذرد، ﺍﻟﮑﺘﺮﻭن‌هایی ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮۀ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﺩﺭمی‌آﻭﺭﺩ ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ می‌کند.

قانون جذب می‌گوید فکر و تمرکز مشاهده‌گر است که اتفاقات را مدیریت و شرایط را عوض می‌کند؛ یعنی دنیای بیرون را با ذهن خود تنظیم می‌نماید و با تمرکز بر خواسته‌هایش، هرگونه زندگی را که بخواهد، می‌آفریند.

قانون جذب به مخاطبانش وعدۀ رسیدن به تمام آرزوها را می‌دهد. با این بیان که: به هرچیز بیندیشید، مثبت یا منفی، کائنات انرژی آن را از شما دریافت می‌کنند و با توجه به آن، خواسته‌های شما را محقق می‌سازند. زیرا طبق قانون بقای ماده و انرژی، افکار شما می‌توانند شکل مادی به خود گیرند و آنچه را می‌خواهید، در عالم ماده ایجاد کنند. پس اگر آرزوی ثروت، سلامت و... دارید، به راحتی می‌توانید به آن برسید؛ فقط باید به قانون جذب عمل کنید. راهش چیست؟

اول اینکه بدانید چه می‌خواهید و همان را که می‌خواهید، با زبان ساده از کائنات درخواست کنید. از صمیم قلب بخواهید، نه از روی هوس، چشم‌وهم‌چشمی یا تقلید. به خاطر این خواسته در اعماق وجودتان عذاب وجدان نداشته باشید. طلبتان گنگ و مبهم نباشد و آن را با جزئیات بیان کنید. بعد تمام فکر خود را بر این هدف اصلی متمرکز نمایید و با تمام شور و شوق، آن را بطلبید. یعنی خواسته‌های دیگر خود را در نظر نگیرید و فقط همان یک چیز را بخواهید.

باور و یقین داشته باشید که دیر یا زود به خواسته‌تان می‌رسید. آن‌قدر در این خواسته غرق شوید که فکر کنید به آن رسیده‌اید و بین شما و آن، فاصله‌ای نیست؛ حتی آن را می‌بینید! آن‌گاه برای دریافتش گوش‌به‌زنگ باشید تا هرلحظه از راه رسید، آن را در آغوش گیرید و از کائنات، سپاسگزار باشید. اگر لحظه‌ای یأس به خود راه ندهید، بالأخره کائنات دست به کار می‌شود و خواستۀ شما را می‌دهد. چون این، قانون جذب است!

قانون جذب، هوشیاری انسان و آگاهی طبیعت را به نحوی ظاهراً درست اثبات می‌کند و می‌گوید: هرچه هست، همین است و هیچ هوش و آگاهی برتری وجود ندارد؛ انسان هم اگر بخواهد، همه چیز را می‌تواند طبق خواستش تغییر دهد. درواقع انسان را مستقل و نقش او در هستی را فراتر از هرچیز تعریف می‌کند و به این ترتیب وجود خدا نفی می‌شود.

روشن است که این مطلب با دین، سازگاری ندارد. البته در دین هم آمده: "...إِنَّ اللَّهَ لايُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ..."[1]، "ظَهَرَ الْفَسادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ..."[2] و "إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ"[3]؛ یعنی اصل قضیه، انگیزه و نگاه انسان است و تغییر فکر و نگاه او موجب تغییرات دیگر می‌شود. ولی به این معنا نیست که انسان می‌تواند در تکوین عالم دست ببرد.

تمام ذرات هستی شعور دارند و در نظامی یکپارچه به هم تنیده و با یکدیگر مرتبط‌اند. اما صرف‌نظر از مشاهده‌گر، وجود دارند، مسیر کمال خود را طی می‌کنند و "...آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً"[4] هستند. انسان هم تنها در آن جنبه‌ای که به خودش مربوط است، قدرت تغییر دارد.

ببینید تفاوت این دو نگاه چقدر ظریف است و تشخیص این مسئله مثل صراط مستقیم چقدر باریک‌تر از مو و تیزتر از شمشیر است. البته اگر ذره‌ای به فطرتمان بنگریم، می‌توانیم این‌ها را تشخیص دهیم. مثلاً اینکه از خود بپرسیم اگر دست آدمی در تغییر همه چیز باز است، پس چرا سردمداران دنیای امروز، تمام شرایط را به راحتی طبق میل خود نمی‌کنند و همه را تحت سلطۀ قدرت خود درنمی‌آورند تا لازم نباشد این‌همه کشت و کشتار راه بیندازند؟!

یا بپرسیم: اصلاً چرا انبیاء و ائمه(علیهم‌السلام) عالم را تحت تأثیر خود قرار ندادند و همه چیز را عوض نکردند تا این‌همه سختی و فشار نکشند؟! هرچند با نگاه مادی ممکن است در جواب این سؤال بگوییم: آن‌ها در زمان قدیم بودند و هنوز به این مرحله از دانش و توانایی نرسیده بودند! درنتیجه کم‌کم عظمت ولایت برایمان کم‌رنگ شود و اگرچه خدا را نفی نکنیم، چنین بپنداریم که نیازی به پیامبر و امام نداریم و عقل خودمان می‌تواند تکلیف را برایمان روشن کند!

قانون جذب می‌گوید: درک شخصی ما از واقعیت است که واقعیت را می‌سازد. پس هر فکری واقعی است و وقتی ذهن ما متقاعد می‌شود که این فکر واقعیت دارد، با آن زندگی می‌کند. این همان است که ما در فلسفه، وجود ذهنی می‌نامیم و یکی از قدرت‌های نفس است. منتها مسئله اینجاست که وجود ذهنی همیشه با واقعیت تطابق ندارد و کسی که افکارش خلاف واقع باشد، درواقع در توهم خود زندگی می‌کند. تا آنکه درنهایت به پوچی می‌رسد، ناامید می‌شود و به انواع تخدیرات رو می‌آورد؛ حتی ممکن است دچار بیماری روانی شود یا به قتل و خودکشی دست زند.

البته این قانون، آثار مثبتی هم دارد؛ اما مقطعی است، چون حقیقت ندارد. ازجمله اینکه مروّجان قانون جذب براساس طرز فکر خود، دستورات اخلاقی بسیار زیبا می‌دهند؛ اما بدون توجه به خدا و دین. مثلاً اینکه به همسر و فرزند خود محبت کنید تا با این کار، دستور زنجیره‌ای برای تغییر تمام هستی صادر شود و همه چیز تحت محبت شما قرار گیرد. یا اگر جواب محبتتان را از کسی نگرفتید، ناراحت نشوید؛ چون هر انرژی که از شما ساطع شده، در جای دیگر و از شخص دیگر به شما برمی‌گردد. در کل، مثبت بیندیشید تا انرژی‌های مثبت به شما برسد؛ و اگر منفی باشید، منفی می‌رسد.

این‌ها خلاصه‌ای از راه‌کارهای قانون جذب برای ارتقاء زندگی انسان و رسیدن او به آرامش است. اما آیا واقعاً از این طریق می‌شود به آرامش دست یافت؟

راحت‌طلبان که حوصلۀ تلاش و مجاهده ندارند، ممکن است دنبال این راه‌ها بروند تا آدم خوبی شوند. شاید مدتی هم واقعاً اخلاقشان خوب شود یا به برخی خواسته‌هایشان برسند. اما کم‌کم می‌بینند که کون و فساد ماده و قوانین دنیا تابع افکار آن‌ها نیست و هرچه افکار خود را درست کنند که جلوی برخی اتفاقات ازجمله مرگ را بگیرند، نمی‌توانند!

روشن است که این نگاه، مسئولیت‌پذیری در برابر خود، هستی و خدا را کاهش می‌دهد و نوعی روحیۀ طمع‌کاری را در فرد می‌پرورد. تا جایی که حتی می‌بخشد تا به او ببخشند یا محبت می‌کند تا محبت ببیند و به آرامش برسد. یا همه چیز را به استخدام خواسته‌های خود بگیرد و بخواهد آن‌ها را طبق میلش تغییر دهد.

البته ما هرگز اختیار و قدرت بشر را محدود نمی‌کنیم. اما در عین حال معتقدیم قوانین ناسوت، تغییرناپذیرند و حتی با قانون جذب نمی‌توان از کون و فساد ماده در امان ماند؛ یا نفس امّاره را نسبت به دنیاخواهی‌اش مهار کرد. تنها راه کنار آمدن با دنیا و عبور از نفس امّاره، دین‌داری و حرکت در مسیر فطرت و ارادۀ خداست، نه قانون جذب.

انسان می‌تواند جهنم و بهشت بسازد؛ اما در درون خود، نه در بیرون. او مشاهده‌گر خویش است و درنتیجۀ این مشاهده، خود را تغییر می‌دهد؛ اگرچه بیرون نیز طبق قواعد خود تحت تأثیر این تغییر قرار گیرد. اخلاق خوب، محبت به همه و نگاه زیبا به هستی نیز اصولی است که دین و وحی به ما عرضه داشته تا در این مسیر قرار گیریم؛ نه اینکه حتی این خوبی‌ها را نیز آلت برآوردن امیال خود کنیم و همواره در طمع جبران از سوی هستی باشیم.

دین، راه مطمئنی را که به مطلوب نهایی می‌رسد، در اختیار همۀ انسان‌ها گذاشته و خاطرنشان کرده کسی که اینجا بهشت خدا را نبیند، در قیامت نیز نخواهد دید. دین هم می‌گوید: منفی‌بافی نکنید و فال بد نزنید. می‌گوید: "...لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ..."[5]؛ فقط یک توجه به خدا بکنید، او تمام خرابی‌هایتان را می‌برد و به شما خیر می‌دهد.

دین، تمام نیاز ما برای دنیا و آخرت است. اگر بسیاری از دین‌داران نمی‌توانند خوب زندگی کنند و آرامش درونی ندارند، برای این است که حقیقت دین را نشناخته‌اند و نهایتاً به ظاهر آن بسنده نموده‌اند.

حتی بزرگان دین در باب انتظار تبیین کرده‌اند: انتظار، حالتی درونی است که فرد، مشتاقانه منتظر آمدن امام است و از هیچ تلاشی برای زمینه‌سازی ظهورش فروگذار نمی‌کند. از تمام خواسته‌های خود می‌گذرد و چیزی جز او نمی‌خواهد؛ زیرا حتی در زمان غیبت، حضور امامش را درک می‌کند و می‌داند که او هست و آمده، اگرچه مردم او را نبینند.

چنین انتظاری نتیجه می‌دهد. اما خیلی از منتظران، تمرکز در طلب ندارند و در عمل، شوقشان به دنیاست؛ یعنی خیلی چیزها می‌خواهند و حتی امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) را نیز برای همان خواسته‌های محدود طلب می‌کنند؛ نه برای خدا و هدف امام. به همین دلیل، منتظر حقیقی نیستند و به فرج شخصی نمی‌رسند.

خلاصه آنکه مسئله جدی است. این افکار مادی امروز به طرز جدی وارد دنیای ما شده و با قدرت روی جوانانمان کار می‌کند. آن هم در دنیایی که فرزندان ما می‌بینند دین‌داری ما برایمان کار نکرده، چون در دنیا و گرفتاری‌های مادی و نزاع‌های شخصی غرق بوده‌ایم و طبق عقیده‌مان عمل نکرده‌ایم!

البته خیلی از آنچه می‌گویند، درست است؛ اما نه براساس کوانتوم. درواقع چنان‌که گفتیم، این‌ها کار سیاست است، نه علم. شوخی نگیریم. احساس خطر کنیم. امروز بارش فکر و فرهنگ مادی از همه طرف، ما را در بر گرفته است. اگر عمق دینمان را نفهمیم، به راحتی افکارمان تخریب می‌شود و باورهای چندین و چندساله‌مان از بین می‌رود.

هرچند در آخرالزمان که اوج ظهور شیطان است، این اوضاع طبیعی است. ظهور کف، آنجا به اوجش می‌رسد که جریان و موج‌خیزی آب، قوی باشد. پس علی‌رغم همین دنیای ظاهراً آشفته و مانور قوی باطل، حق در درون هستی کار می‌کند و سیر خود را با شدت و قوّت به پیش می‌برد. اما مسئله این است که ما در این روند کجاییم.

ما نگران وضع آخرالزمان نیستیم که مبادا حق، پیروز نشود؛ که قطعاً می‌شود! نگران خودمان هستیم که آیا به سرعت و قدرت آب می‌رسیم یا در کف می‌مانیم. دیگر مثل قدیم نیست که حرکت آب، آرام باشد و با چند فعل صوری، راحت بتوانیم کف‌ها را کنار بزنیم. اگر به کف بچسبیم و اسیر خوشی‌ها و مشکلات دنیا شویم، جا می‌مانیم.

البته می‌دانیم امواج نیز ریشه در آب دارند؛ یعنی اعتقاد و باور داریم. اما آن‌قدر غرق در نمود موجیم که پایمان به شکن موج نمی‌رسد. غافل از اینکه موج می‌رود تا کف شود و شکن است که به آب برمی‌گردد؛ یعنی آنجا که به آب وصل است. اما ما در عمل، مصداق آب را پیدا نمی‌کنیم و نمی‌فهمیم امام زمانمان از ما چه می‌خواهد.

این‌گونه است که رشوه در معاملات، بی‌تقوایی در ارتباطات و بسیاری گناهان دیگر رایج می‌شود و ما هم به راحتی حتی به نام حلال به آن‌ها تن می‌دهیم!

چطور با این‌همه خطر می‌توانیم بی‌خیال در خانه بنشینیم و زندگی‌مان را فقط در نگرانی و رفع مشکلات دنیا بگذرانیم؟ تنها تلاشمان برای تربیت فرزند نیز این است که امر و نهی کنیم و محدودیت بگذاریم؛ حال آنکه هرچه هم محدودشان کنیم و از ترس در مقابل ما دست از پا خطا نکنند، در مدرسه، جامعه و اطرافیان، حتی در خلوت خود، آن‌قدر امکانات و فضا دارند که کاری را که می‌خواهند و ما نمی‌گذاریم، انجام دهند!

پس امروز نمی‌شود جلوی ورود این افکار را گرفت. لااقل ما بیدار باشیم و حقیقت دینمان را بشناسیم؛ که اگر فرزندانمان ببینند بیداریم، بالأخره خودشان هم متنبّه می‌شوند و حق را می‌یابند. فکر نکنیم ریشۀ مشکلات جوانان، فقر، مشکل مسکن و نبود شرایط ازدواج است. البته این‌ها هم مشکل‌اند. اما ریشه، جای دیگر است که اگر آن را ردیف کنیم، دیگر هیچ‌یک از این مشکلات، فرزندانمان را خراب نمی‌کند. چنان‌که می‌بینیم خیلی‌ها در همین شرایط، زیباترین حرکت را دارند و خیلی‌ها بدون این مشکلات، به بدترین شکل زندگی می‌کنند. چون اصل، شناخت فطرت و حقیقت دین است.

 


[1]- سورۀ رعد، آیۀ 11 : همانا خداوند احوال قومی را تغییر نمی‌دهد، مگر اینکه آن‌ها خود را تغییر دهند.

[2]- سورۀ روم، آیۀ 41 : به واسطۀ آنچه مردم کسب کردند، فساد در خشکی و دریا آشکار شد.

[3]- بحارالأنوار، ج67، ص211 : همانا اعمال فقط به نیت‌هاست.

[4]- سورۀ مریم، آیۀ 93 : بندۀ خدای رحمان‌اند.

[5]- سورۀ زمر، آیۀ 53 : از رحمت خدا ناامید نشوید.

 



نظرات کاربران

//