خدای کوانتومی

خدای کوانتومی!

در ادامۀ بحث «قیامت کبری» (جلسۀ 21، 24 محرم 1441) به تبیین موضوع «خدای کوانتومی!» می‌پردازیم.

به بررسی دیدگاه فیزیک جدید از زاویه علت فاعلی و غایی رسیدیم و گفتیم رهاورد فیزیک کوانتوم برای مردم دنیا و بخصوص جوانان، نفی علت ایجادی برای جهان هستی است. فیزیک جدید با زبانی جذاب و شیرین، نحوۀ ارتباط انسان با روح کائنات و نظام کیهانی را بیان می‌کند. این مباحث آنقدر ظاهر زیبایی دارد که کمتر کسی می‌تواند رگه‌های سم را در آن تشخیص دهد و متوجه خطراتی شود که باورهایمان را تهدید می‌کند.

طرفداران نظریۀ کوانتوم، کشفیات علم جدید را با حکمت ملاصدرا و اشعار مولوی، به زیبایی در هم می‌آمیزند و به کام افرادی می‌ریزند که دنبال حقیقت هستند؛ اما در دین راحت‌طلب و ظاهربین‌اند. عوامانه خدا را پرستش کرده و به شیرینی این القائات دل‌ خوش می‌کنند. خداوند در مورد آن‌ها می‌فرماید: "وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلى‏ حَرْفٍ"[1]

بر نظریۀ داروین نقدهای فراوانی وارد است. زمانی که او این نظریه را بیان کرد DNA شناخته شده نبود و او اصلاً اطلاعات ژنتیکی نداشت و طبعاً توجیهی برای تغییرات ژنتیکی ارائه نداده است. نظریۀ او در مقابل این سؤال هم ساکت است: بر فرض که قبول کنیم تغییرات سلول‌ها با انتخاب طبیعی بوده باشد نه دخالت یک شعور برتر؛ آن اولین سلول چگونه ایجاد شد و چه کسی آن را طراحی کرد؟

داروین از ساختار درون سلول اطلاعی نداشت و تمام شناختش از جهان، محدود به ظاهر طبیعت بود. به همین دلیل تنها علت فاعلی را علت مادی و طبیعی می‌دانست که در اثر تطور و تکامل، گونه‌های مختلف را ایجاد کرده‌اند.

اما علم امروز محدود به ظاهر طبیعت نیست. علم کوانتوم هستی را «نیرو» معرفی می‌کند. این کاملاً درست است. دانشمندان امروز به عمق طبیعت رسیده‌اند. اما فراتر از طبیعت را نمی‌بینند چون ورای ماده را فقط وحی توصیف می‌کند و عقول بشر به آن راه ندارد. فقط عقلی که به سلاح وحی مجهز است می‌تواند ایرادات این نظریه‌ها را ببیند.

 

دانشمندان علم کوانتوم، علت فاعلی امکانی را با علت موجده یکی در نظر گرفته‌اند. چون وحی در زندگی‌شان حاکم نیست و فقط عقل فلسفی دارند. آن‌ها هستی را دور از «هست» و موجود را دور از «وجود» شناخته‌اند. به همین دلیل شناختشان کامل نیست. آنان دیدگاه اصالت ماهیت را به شکل علمی بیان کردند و بر درستی آن استدلال و برهان ارائه دادند و حی و محیی و ممیت را ندیده گرفتند. تا جایی که «استیون هاوکینگ» وجود خالق را انکار کرده و معتقد است هستی از «هیچ» و خلأ محض خلق شده!

علم کوانتوم ماده را خالق حیات معرفی می‌کند. دانشمندان به این نتیجه رسیده‌اند که همه چیز بر اثر تصادف و بدون علت فاعلی به وجود آمده است! علت فاعلی که نباشد، علت غایی هم نیست.

علم بسیار زیبا اثبات می‌کند که کیهان روح و شعور و درک دارد و انسان برای پیشرفت خود باید روحش را با روح کیهانی هماهنگ کند. مستندهای فراوانی با محوریت این موضوع ساخته شده است و از تجربۀ افرادی سخن می‌گوید که در ارتباط با روح کیهانی به هر چه می‌خواستند رسیده‌اند. مثلاً ثروتمند شدند یا بیماری‌شان درمان شد و... البته این فیلم‌‌ها فقط تجربه افراد موفق را بیان می‌کند و از آن‌هایی که همین راه را رفتند و به جایی نرسیدند چیزی نمی‌گوید. خاصیت رسانه همین است که حقایق مد نظر خود را پررنگ ‌کند و به خورد مخاطب دهد.

نکتۀ خطرناک اینجاست که نهایت آمال انسان «رسیدن به خواسته‌های خود» تعریف می‌شود و برای رسیدن به آن هم نیاز به هیچ خدایی نیست. خود کیهان و جهان هستی کافی است. ظاهر این مطلب بسیار زیبا و فریبنده است که انسان به هر چه می‌خواهد برسد. اما فرض کنیم که به هر چه خواستیم از علم، ثروت، سلامت، قدرت و... رسیدیم. آخرش چه؟! قارون، بلعم باعور و فرعون هم به هر چه می‌خواستند رسیده بودند.

این موضوع برای دنیاطلبان بسیار جذاب است. چون آن‌ها را به خواسته‌های مادی‌شان نزدیک می‌کند. بگذریم از اینکه وقتی به تمام خواسته‌های خود هم برسند باز احساس رضایت نمی‌کنند و می‌بینند که پوچی محض بود چون جانشان چیز دیگری می‌خواهد.

اما بجز دنیاطلبان، دین‌داران بدون معرفت هم به این مباحث جذب می‌شوند. کسانی که بدون یافتن جایگاه دین در نظام هستی، یک عمر متشرع بوده‌اند. خصوصاً جوانانی که از دین‌داریِ پدر و مادر خود، شعور عقلی را دریافت نکرده‌ و از دین سنتی، جواب سؤالات به روز خود را نگرفته‌اند.

خدایی که علم و عرفان‌های کاذب معرفی می‌کنند، خدای راحتی است که برای شناختنش نیاز به مجاهده و زحمت نیست. همین که روح فرد به روح کیهانی متصل شود کافی است! خدایی که انسان را به هر چه دلش بخواهد می‌رساند و فقط به آرامش و عشق و خوش‌خلقی دعوت می‌کند؛ بدون اینکه بار تکلیف روی دوش انسان بگذارد!

جدیدترین این عرفا‌ن‌ها بر مبنای «تله‌پاتی» و هولوگرام است. در این روش بعد از چند نوبت شرکت در کلاس‌ها دیگر حتی لازم نیست فرد از خانه خارج شود. از هر جا که باشد می‌تواند با تله‌پاتی به استادش وصل شود و روحش را با روح هستی پیوند زند!

ولایت هم همین را می‌گوید؛ با این تفاوت که نگاه ولی به کل ساختار انسان و هدفش ابدیت اوست. اما این مکاتب بشری، فقط ساختار مادی انسان را در نظر می‌گیرند. به موفقیت‌هایی هم می‌رسند اما در همین دایرۀ محدود هم کامل و عالی نیستند.

سؤال اینجاست که مگر علم، خدا را نشان نمی‌دهد؟ مگر فیزیک، نمایش زیبایی خدا نیست؟ چطور می‌تواند خطرناک باشد؟ علم حتی برای موحد هم خدا را نشان نمی‌دهد. بلکه جلوات او آن هم فقط در بعد طبیعت و ماده را نشان می‌دهد. علم به تنهایی نمی‌تواند راه شناخت خدا باشد. انسان نه با علم طبیعی بلکه با وحی و تزکیه نفس می‌تواند به خدا برسد. خدا را نه در طبیعت بلکه در ولایت می‌تواند دید.

هیچ علمی ما را به خدا نمی‌رساند. چون این علم بسیار جزئی است و نمی‌تواند پُر بودن و کمال خدای صمد را نشان دهد. بدون وحی، علم، جهان را در ماده خلاصه می‌کند. به همین دلیل بسیاری از دانشمندان با استدلال‌های کاملاً علمی ملحد شده‌اند. هدف دشمنان از طرح این مباحث، استقرار حاکمیت شیطان است نه اثبات خدا با نمایش دادن نشانه‌های او در طبیعت. جهان‌های موازی، کنترل افکار، تله‌پاتی و هر چه به عنوان انرژی برای جذب ثروت و قدرت مطرح می‌شود، شیطانی است. ما باید اهداف شیطان را بشناسیم.

تعریفی که علم کوانتوم از هستی ارائه می‌دهد این است که جهان را بسته‌هایی متشکل از فوتون معرفی می‌کند. حتی بسیاری از علمای دینی می‌گویند: فوتون همان نور و نور همان خداست! چون در قرآن داریم که "اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"[2]

اشکال اینجاست که اولاً فوتون نور مادی است و با چشم دیده می‌شود و خواص مادی دارد؛ در حالی که خدا حتی با عقل هم دیده نمی‌شود و فقط یافتنی است. ثانیاً این نور مادی از کجا آمده است؟

کسی که چنین اعتقادی داشته باشد از باطن فقه و شریعت خارج می‌شود؛ حتی اگر در ظاهر، نماز و روزه را هم ترک نکند. بدترین انحرافات در آخرالزمان، افزایش گناهان فعلی مثل فحشا و هم‌جنس‌گرایی نیست. بلکه انحراف در عقاید، تفکر غلط و حاکم نبودن معرفت و وحی است. سد بزرگی که مانع ظهور امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) شده همین است. چون گناه فعلی به اندازه تفکرات خرافی و بدون معرفت مانعیت ایجاد نمی‌کند.

 

خطر انحراف در باورها ما را هم تهدید می‌کند؛ اگر چه خود را مؤمن می‌دانیم. خداوند می‌فرماید که بسیاری از مؤمنان گرفتار شرک هستند: "وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ"[3] یعنی به الله باور دارند؛ اما این باور آمیخته به شرک است. شرک هم مربوط به گناه فعلی نیست. اگر چه گناه فعلی ریشه در نگاه غلط دارد. امروز این نگاه غلط را در لباس زیبای فرضیه‌های علمی به ما عرضه می‌کنند و تنها راه رهایی از آن، معرفت‌افزایی است.

معصومین(علیهم‌السلام) هم برای آگاهی‌بخشی و معرفت‌افزایی تلاش بسیاری می‌کردند. به افرادی که سؤال علمی داشتند وقت ملاقات می‌دادند و با صبوری پاسخ می‌گفتند. بدون اینکه ابراز خستگی کنند. پرورش‌‌یافتگان این مکتب، در معرفت سرآمد بودند؛ تا جایی که زینب(سلام‌الله‌علیها) عقیلۀ بنی‌هاشم لقب گرفت و حضرت عباس به عنوان یاری بابصیرت برای امام خود توصیف می‌شود.[4]

در حدیث داریم که اساس دین، معرفت به خداوند است.[5] کسی که به دنبال معرفت باشد، حتی اگر به واجبات بسنده کند، اهل نجات است. اما انبوهی از کار خیر و مستحبات با فکر غلط و اندیشۀ انحرافی، هیچ فایده‌ای ندارد. زمانه، زمانۀ خطرناکی است. دزدان عقاید در هر گوشه‌ای کمین کرده‌اند تا افکار دینی را از ما و فرزندانمان بگیرند. بچه‌ها در جامعه علمی مدارس و دانشگاه‌ها و در خانه چه معرفتی دریافت می‌کنند؟ به اسم تربیت دینی تازیانه برداشته‌ایم تا فرزند ما حجاب و نمازش را درست کند بدون اینکه به او معرفت داده باشیم. غافل از اینکه اگر ریشۀ معرفتی درست باشد، خودش به دنبال فروعات خواهد رفت و نیازی به اجبار نیست.

صرف متشرع بودن، ما را از خطر بیمه نمی‌کند. خدا ظهور اسمائش را از ما می‌خواهد و اولین اسم خدا که ظهور کرد «علم» است. علم به خود و اسما و صفاتش. آیا ما هم به خود و اسما و صفاتمان علم داریم؟ خداوند به ماهیت نظر نمی‌کند. آیا ما هم همین‌طور هستیم یا برعکس، تمام هم و غمّ ما ماهیت است؟

آنقدر درگیر دنیا هستیم که وقتی برای مطالعه و معرفت‌افزایی نمی‌ماند. دین را هم تا جایی می‌‌خواهیم که با آن دنیای خود را بچرخانیم. به همین دلیل، دین کیهانی اینقدر برایمان جذاب است. دینی که راحت باشد و از ما چیزی نخواهد و حاجت‌هایمان را برآورده کند. ما خدا و امام را هم در خدمت دنیا می‌خواهیم و خواسته‌های ریز و درشت دنیایی خود را به پیشگاهشان عرضه می‌کنیم. ما این‌ها را نمی‌خواهیم. تنها چیزی که وجود ما می‌خواهد خداست نه خواسته‌های ناچیز دنیا.

آخرالزمان بیشتر از آنکه با شیوع گناهان فعلی ما را به بیراهه بکشاند با افکار وحشتناک خدا علیه خدا به جنگ ما می‌آید. اگر دیروز دین علیه دین بود. امروز فوتون و شعور کیهانی جای خدا را می‌گیرد. البته از نظر روند هستی جای نگرانی نیست. چون تاریخ به سمت حاکمیت نور حرکت می‌کند. اما ما در این سیر کجا هستیم؟ آیا می‌توانیم خود را در این امواج بلا حفظ کنیم؟

بیایید الساعة تصمیم بگیریم و عزم خود را راسخ کنیم تا هر چه توان داریم برای بالا بردن معرفت، به کار گیریم. از زندگی روزمره به انجام وظایف خود بسنده کنیم و به این امر مهم بپردازیم. زندگی ما را تسلسل خواست‌ها و حاجت‌های محدود دنیا پر کرده و جای خدا خیلی خالی است! برنامه‌های بی‌اهمیت را رها کنیم و تمام هم و غم ما بیداری، هشیاری و معرفت باشد. نه اینکه امروز طلا و دلار بالا رفت یا پایین آمد؟! این بالا و پایین شدن‌های اقتصادی و سیاسی خاصیت آخرالزمان است. ما دنبال چیزهای دیگری بگردیم.

دنبال خود باشیم. هر مطلبی را از هر کسی نپذیریم. اهل تحقیق و تحلیل باشیم و فرزندانمان را هم همین‌طور تربیت کنیم. چون آن‌ها در معرض همه نوع انحرافی قرار خواهند گرفت. چون رسانه همه جا هست و از آن گریزی نیست.

 


[1] - سورۀ حج، آیۀ11: و از مردم كسی هست كه خدا را به زبان و به ظاهر مى‏پرستد (نه از باطن و حقيقت)

[2] - سورۀ نور، آیۀ35: خدا نور آسمان‌ها و زمین است.

[3] - سورۀ یوسف، آیۀ106: و بيشترشان به خدا ايمان نمى‏آورند مگر آنكه [براى او] شریک قرار مى‏دهند.

[4] - مفاتیح‌الجنان، زیارتنامۀ حضرت عباس: "وَأنَّک مَضَیتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أمْرِک"

[5] - نهج‌البلاغه، خطبۀ2: "أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ"

 



نظرات کاربران

//