خنثی کردن تفرقه‌افکنی

خنثی کردن تفرقه‌افکنی

در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 16، 19 محرم ۱۴۴۲) به تبیین موضوع خنثی کردن تفرقه‌افکنی می‌پردازیم.

دین را مقصد و محور حرکت و سلوک حسینی معرفی کردیم و حقیقت دین و ارتباطش را با شریعت، نبوت، ولایت، اسلام و امامت بیان کردیم.

حال می‌خواهیم حقیقت "کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا"[1] را در دو جلوۀ ظاهر و باطن بررسی کنیم. اگر با تفقه و بصیرت به کربلا نگاه کنیم، کربلا دو جلوۀ ظاهر و باطن از دین و اسلام را نشان می‌دهد؛ چراکه دشمن و محور تفرقه و تشت ممکن است در بین خودمان باشد؛ اما آن‌قدر به کفر در میدان بت‌پرستی یا ادیان دیگر متمرکز باشیم که این مهم را فراموش کرده باشیم. کما اینکه ادیان سابق در طی تاریخ نیز از قوم خود ضربه خوردند.

اگر از این محور غافل شویم هرگز نخواهیم دانست که به چه کیفیتی شرایط آمدن امام‌زمان(عجل‌الله‌فرجه‌شریف) را آماده بکنیم. اول باید از خودمان شروع کنیم تفرقه را از ظاهر و باطن، فعل و عقیده‌ و در حقیقت عقل و حس برداریم و بعد از جامعه. در جامعه‌ای که دین حاکمیت دارد نباید در میان مسلمانان تفرقه باشد.

در مورد واقعۀ عاشورا مشغول ظواهر و پیام‌های زوایه‌ای شدن باعث شده تا از بخش عمده‌اش که همان دین جامع و حقیقت انسان کامل است غافل شویم. اگر به خوبی تاریخ را بررسی کنیم متوجه می‌شویم که اسلام همیشه از تفرقۀ داخلی و چند دستگی‌های داخلی ضربه خورده است.

لذا ابتدا باید در درون خود مابین نفس و عقل، بدن و قوای خود به وحدت برسیم و عقایدمان را تطهیر کنیم، می‌بینیم که تفرقه، تشتت، بغض، کینه، رقابت برای جاه و مال و مقام و ... از بین می‌رود. امام راحلمان همیشه مسلمانان جهان را به وحدت دعوت می‌کردند، منظور از این وحدت همان توحید و زمینه‌سازی برای ظهور انسان کامل، در بُعد شخصی و خانوادگی و اجتماعی است یا به‌ فرمایش رهبر عزیزمان، سبک زندگی دینی است.  

دشمن از این معبر وارد شده و به همین دلیل است که در مقابل دشمن خارجی چهل سال است ایستادگی کردیم و هنوز نتوانستیم به طور کامل دشمن را دفع کنیم. هنوز روی تحریم‌ها و فرهنگ ما و مغز جوانان کار می‌کنند. علت مطرح شدن بحث امسال، صرفاً برای نگهداری ارزش‌های بالای نظام جمهوری اسلامی‌ و خون شهدا است. هرچه بصیرت و معرفت ما در زمینۀ محور دین بالاتر برود این ارزش‌ها در جامعه‌ نمود بیشتری پیدا می‌کنند. هرچه بیشتر نمود پیدا کنند کمر دشمن را بیشتر می‌شکنند.

اگر تمام توقیعات امام زمان(عجل‌الله تعالی‌فرجه) را نیز بخوانید، می‌بینید که هرگز نفرمودند با دشمن خارجی یا یهود و نصارا بجنگید؛ بلکه پیغامشان عمیق‌اندیشی در دین و بصیرت در آن است. ما باید متوجه شیوۀ دین‌داری خود بشویم، ببینیم چگونه اسلام را اجرا می‌کنیم؟ با کدام روحیه و کدام طرز تفکر؟ با روحیۀ ولایی؟ با روحیۀ علوی و حسینی؟

در طول تاریخ گروهی اندک بودند که پیغام دین و انسان کامل را دریافتند و آن‌ها هم، همیشه غریب‌اند و تنها و همیشه در فشارند یا در زندان‌ها.

این پیغام حضرت را بسیار شنیده‌ایم: "وَلَوْ اَنَّ اشْیاعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا..."[2]. در این پیغام قلب شیعیان مورد خطاب است. لذا باید تک به تک خودمان را ارزیابی کنیم، سیستم زندگی‌هایمان، ارتباطمان، رفت و آمدمان، فعلمان، صفتمان و از همه مهم‌تر سیستم اعتقادمان را از پیرایه‌ها و خرافات پاک کنیم و تفقه و بصیرت داشته باشیم.

همچنین حضرت در توقیعشان می‌فرمایند: "قَدْ آذَانَا جُهَلَاءُ الشِّيعَةِ وَ حُمَقَاؤُهُمْ وَ مَنْ دِينُهُ جَنَاحُ‏ الْبَعُوضَةِ أَرْجَحُ‏ مِنْهُ..."[3]؛ نادانان و کم‌خردان شیعه و کسانى که پر و بال پشه از دین‌دارى آنان برتر و محکم‌تر است، ما را آزار مى‌دهند. اگر این کلام حضرت نبود جرأت گفتن نداشتیم؛ چراکه به مذاق همان‌ها که در زاویۀ محدود خود دین‌داری می‌کنند، خوش نمی‌آمد.

کمال چیست؟ 

کمال هدف آفرینش است و تحقق‌بخش هدف آفرینش در انسانیت. انسانیت را انسان کامل بدون عیب و نقصی ظهور داده است. در طول تاریخ دست انسان کامل را بستند و امروز ما مسئولیم و باید با بصیرت و اصلاح بینش غل و زنجیری را که بستیم و مانع ظهور شدیم را از میان برداریم. درست است که به ظاهر بهتر از قبل هستیم و خمس می‌دهیم و حجاب داریم و نماز می‌خوانیم و... اما باید روحیۀ ما دینی باشد؛ یعنی دین بر همه چیز الویت داشته باشد.

در تقسیم‌بندی که در جلسات گذشته در مراتب کمال عنوان کردیم به چهار قسم اشاره شد: ناقص، مستکفی، تمام و فوق تمام. حق‌تعالی فوق تمام است؛ لذا در مقولۀ کمال مورد بحث قرار نمی‌گیرد. کمال به مظهر نیاز دارد که همان تمامیت است. البته توجه داشته باشید که تمام با کمال فرق می‌کند. در کمال ارتقا نهفته است اما در تمامیت نه. وقتی می‌گوییم این بچه بالغ شده؛ یعنی ارتقا گرفته است و سیستم بدنش نیز از نظر فیزیکی ارتقا می‌گیرد. با توجه به تفاوت میان کمال و تمامیت است که خداوند هم وقتی می‌خواهد دین را معرفی کند "اکملت" را می‌آورد و هم "اتممت". "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً"[4] در این آیۀ شریفه در مورد نعمت از تمامیت سخن به میان آمده است و در مورد دین از کمال. به این شکل که هر سه شریعت، طریقت و حقیقت دین را عنوان کرده؛ یعنی هم باید به شریعت متصف بشوی، هم به تمامیت، هم باید به کمال برسی؛ یعنی این سه از صفات دینی برای ماست. برای همین هم جز حضرت علی(علیه‌السلام) کسی نبود که معرفی شود.

هرگز تصور نکنید که مسلمانان در زمان‌های گذشته به شکل علنی شرک آوردند یا کافر شدند. اصلاً این‌گونه نبود؛ بلکه آن‌ها به اسلام راضی شدند. آن‌ها دچار کفر و شرک خفی شدند؛ کافر بودند ولی واقعاً خودشان را مسلمان می‌دانستند. واقعاً فکر می‌کردند، سپاه اسلامند و برای اسلام در حال جنگ هستند. نکتۀ ظریف و قابل تأمل اینجاست که آن‌ها برای کفر نمی‌جنگیدند؛ بلکه طرف مقابل خودشان را کافر می‌دیدند.

در دروس گذشته عنوان کردیم که انسان در تکمیل سه مرحلۀ روح نباتی و روح حیوانی و روح انسانی انسان می‌شود. وجه امتیاز انسان نیز با روح انسانی و ظهور عقل است. همان عقلی که درک کلیات و دین و انسان کامل را دارد. و جایی که لازم است فدای دین و کلیات می‌شود؛ یعنی خودش را نمی‌بیند. به دلیل انسان بودن اگر ضرر دیدن او مانع ضرر دیدن کل باشد می‌پذیرد.

 کمال یک انسان این است که از خود بگذرد. پیغام عاشورا برای ما همین است. بیست و پنج سال سکوت امام علی(علیه‌السلام) و صلح امام حسن(علیه‌السلام) و زهرخوردن امام رضا(علیه‌السلام) و در زندان بودن امام کاظم(علیه‌السلام) این را به ما می‌‌آموزد؛ برای کل، از حقوق شخصی خودت بگذر نه برای جزء. برای جزء نگذر که مسیر رسیدن به کمال خراب می‌شود.

روح انسانی که همان نفس متأله عاقله است نه فقط ناطقه، ابتدا باعث شناخت نبی را می‌شود، با شناخت نبی شناخت خدا و سپس با شناخت خدا، ایمان به غیبِ بسیط، نه مفصل، حاصل می‌شود. در حقیقت نفس با کیفیت ارتباط با عقل، عقل با روح اعظم، به خدا، نبوت، عدل، معاد و امامت که جمیع این‌ها توحید است راه می‌یابد. این‌ها می‌شود اصول. بعد از اصول، روح انسانی، انسان را مقید به فروع و عبادات می‌کند. لذا گفته می‌شود "التوحید اسقاط الاضافات"[5]؛ یعنی توحید اضافات را که منظور همان لذائذ محدود است از بین می‌برد. در واقع این همان ادب ایمان است یا همان ایمان به غیب وجود یا عقل است. عقل با نبوت، نبوت با روح اعظم و روح اعظم با ولایت یکی است. سپس در اصول خود را می‌یابد.  اینجا فرق اسلام و ایمان مشخص می‌شود؛ ایمان، انسان را به مقام ترک دنیا، لذات، جاه، مقام  در باطن می‌رساند؛ یعنی به کل وصل‌ می‌کند و از جزئیات در درون عبور می‌کند. این مقامی است که از عقل می‌گذرد و بدون واسطه با مبدأ ارتباط برقرار می‌کند و او دیگر هم تمامیت اشیاء را در نعمت الهی می‌بیند هم تأثیرات وجودی اسلام در زندگی و مرگش ساری و جاری است. چنین انسان‌های بالفعلی فقط چهارده معصوم(علیهم‌السلام) هستند.

جمیع مراتب الهی و وجودی را از عقل و عقول و نفس و نفوس و طبیعت و جسم و هیولا دارند. اینجاست که حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرمایند: "فَإِنَّا صَنَائِعُ‏ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ‏ لَنَا"[6]. یعنی همۀ صور مراتب وجود را بالفعل در وجود خود دارند و گویی دیگران فقط شاخ و برگ‌های این درخت هستند و ریشه‌اش هم هرگز در زمین نیست و در آسمان است؛ یعنی فوق زمینی است. بنابراین کلمۀ فعل الهی ازلی و ابدی است و هر پیغمبری، هر وصی‌ای، مظهری از مظاهر این انسان کامل است. بنابراین هر انسانی بالقوه کامل است اما بالفعل تنها یک انسان است به نام انسان کامل.

 به عبارتی دیگر انسان کامل در عین اینکه واحد است ولی شئون دارد. امام راحل می‌فرمایند: انسان کامل از آنجا که کون جامع و آینه تمام نمای همۀ اسما و صفات الهی هستند. دایرۀ وجود با او آغاز می‌شود. مستجمع جمیع صفات و اسما و مظهر همۀ تجلیات حق و اسم الله است. کامل‌تر از همۀ مظاهر است. در میان شرایع شریعت او کامل‌تر است.

هیچ نقطه‌ای از عالم مادی و مجرد نیست که خالی از حضور ولایی او باشد. چون ولایت مقول به تشکیک است. مثل ریسمان که مقول به گره‌هایی است که دور خودش دارد. و وقتی مقول به تشکیک است؛ یعنی همۀ مراتب سریان و جریان دارد. مثل آن دانه که مقول به تشکیک است. آن دانه الان در ساقه هست، در برگ هست، در ریشه هست، در همه جای آن هست. اگر گل هم داشته باشد در گل هم هست. میوه داشته باشد در میوه هم هست. از عرش تا فرش تمام مراتب سریان انسان کامل است. بنابراین هر کجا صحبت از ولایت است، صحبت از امام نیز هست.  

وقتی فونداسیون غلط ریخته شود، حتی اگر قصری زیبا ساخته شود با یک باد خراب می‌شود. کما اینکه در طول تاریخ ریخته! یک بادی آمد تمام کوفیان ریختند. یک بادی آمد آن‌هایی که بر سر حضرت علی(علیه‌السلام) ریخته بودند که بیا خلیفه‌مان شو، همه ریختند و کنار رفتند.

اغلب همین هستیم با باد مثلث زر و زور و تزویر سریع می‌ریزیم. اما جوان‌هایی که رفتند و شهید شدند اکثرشان امام را ندیده بودند. مکتب امام راحل این بود! برای همین می‌توان گفت امام راحل نمونۀ انسان کامل بعد از امام است. ویژگی‌شان هم فقط ولایتشان است، نه فقاهت و عرفان و فلسفه‌شان، با اینکه در تمام این موارد نیز متبحر بودند. نور ولایت امام قلب‌های آنان‌ را گرفت و حماسه آفریدند.

تمام صفات انسان کامل وام‌دار ولایتش است. تا به این ریشه پی نبری، کل صفات دو روز دیگر رنگش را از دست می‌دهد؛ حتی محبت هم رنگش را از دست می‌دهد. تمام منشأ خیرات وجودی و خیر طلبی و هرچه در نبوت، رسالت و امامت می‌بینم، از فیض ولایت است که مستقیم از خدا می‌گیرد. خدا علی‌الاتصال افاضه می‌کند و سلطۀ ولایت مطلقه را به دست ولی مطلق که انسان کامل است، می‌دهد.

 

 


[1]- غم نامه كربلا / ترجمه اللهوف على قتلى الطفوف، ص 12.

[2] - بحار الأنوار، ج‏53، ص 177؛ اگر شیعیان ما -که خداوند توفیق طاعتشان دهد- در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، هم‌دل می‌شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمی‌افتاد... .

[3]- بحار الأنوار، ج ‏25، ص 267.

 

[4]- سورۀ مائده، آیۀ 3؛ امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما به‌عنوان آیین برگزیدم.

[5] - بیتی از گلشن راز شبستری: نشانی داده‌اندت از خرابات / که التوحید اسقاط الاضافات.

[6]- نهج‌البلاغه، نامه 28؛ ما مستقیم دست‌پروردۀ خداییم و همۀ مردم دست‌پروردۀ ما هستند.

 



نظرات کاربران

//