صفات دین در قرآن

صفات دین در قرآن

در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 8، 8 محرم ۱۴۴۲) به تبیین موضوع صفات دین در قرآن می‌پردازیم.

مسلمانان مشرک، عامل دین‌گریزی

سوار بر بُراق نورانی معرفت حسینی شدیم تا همۀ زوایای بندگی خود را بر محور اهداف حسینی گرد آوریم. تکه‌هایی از بندگی، خوبی، علم و عبادت را که بر محور نفس و دارایی‌های ما بود به دست تیغ جلال الهی بدهیم تا آن‌ها را از ما بگیرد و بر محور توحید یکی کند.

مسلمان فقط ما نیستیم که شهادتین گفته‌ایم؛ بلکه تمام هستی از عرش تا فرش مسلمان هستند. تمام عناصر و ذرات وجود ما دیندار است. زمین و آسمان هم دیندارند.[1] همۀ ابعاد وجودی و قوای خیال و عقل ما همه در محور "إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ"[2] حرکت می‌کنند؛ اما ما در زاویۀ بدن، فعل، خیال، صفت، شریعت و عبادت گیر کرده‌ایم.

از خدا می‌خواهیم به حق بدن قطعه قطعه علی اکبر هویت ما را بر محور توحید قطعه قطعه کند تا طعم زیبای وحدت را بچشیم.

چون مسلمانان به توحید نرسیده‌اند، دین‌گریزی در جامعه زیاد شده است. بیشتر مسلمانان به نماز و روزه و سایر احکام شریعت پایبندند؛ حتی پیشانی پینه‌بسته دارند. اما به هزار گناه آلوده‌اند. همۀ ما دیده‌ایم کسانی را که قرآن و کتاب دعا از دستشان نمی‌افتد و نماز شبشان ترک نمی‌شود؛ اما اگر فرصت مهیا شود، اهل دروغ، رشوه، خیانت و هزاران گناه دیگر هستند؛ چون دینشان دین نفسانی است نه دین توحیدی. اما مردم هم نماز او را می‌بینند و هم صفات ناپسندش را و اینطور از دین زده می‌شوند. چه بسیار جوانان نمازخوانی که با دیدن چنین افرادی از دین بیزار شدند و نماز را کنار گذاشتند و گفتند: "اگر دین این است ما نمی‌خواهیم دیندار باشیم!"

چه بسیار عزادارانی که با وضو به مجلس امام حسین(علیه‌السلام) می‌آیند؛ حسین حسین می‌گویند و به حسین خیانت می‌کنند و با پول دزدی و رشوه دیگ نذری بار می‌گذارند.

 دینداری که به دین قیّم رسیده است، خود را با تمام عوالم هستی مرتبط می‌بیند و تمام عوالم هستی را در قبال خود باشعور می‌داند. به این درک رسیده است که همۀ هستی ناظر بر فکر، خیال، نیت‌ها و اعمال او هستند. تمام اعضای بدن از جمله چشم، گوش و زبان سپاه حق و تمام عوالم ملک و ملکوت و جبروت از آن حق است. شهوت و غضب، حب و بغض و ناراحتی و خوشحالی، همه سپاه حق هستند.

دین حق

یکی از صفاتی که در قرآن برای دین ذکر شده، صفت "حق" است. البته اگر بخواهیم دقیق‌تر بگوییم حق صفت نیست یعنی عینیت دین حق است.

خداوند به ما فرمان می‌دهد با کسانی که در دین حق نیستند جهاد کنید:

"قَاتِلُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ"[3]

 فرمان "قاتلوا" در این آیه هم ناظر به جهاد اکبر است ‌هم جهاد اصغر. در میدان جهاد اکبر وقتی بین اعتقاد و عمل، ظاهر مذهبی و گناهان، پیشانی پینه‌بسته و رفتارهای غلط، تضاد اتفاق افتاد، باید به نفس خود تیغ کشید. همان‌طور که در میدان جهاد اصغر با مشرکین و اهل کتاب متجاوز باید بجنگیم.

علامه طباطبایی در المیزان دربارۀ واژۀ حق در عبارت "دِينَ الْحَقِّ" می‌فرماید: کلمۀ حق، اضافۀ موصوف بر صفت نیست که معنی دهد " آن دینی که حق باشد" بلکه اضافۀ حقیقیه است؛ یعنی دینی که منسوب به حق است. در این دین، ما نمازگزار نیستیم؛ بلکه خداست که عشق را در نیایش ما ظهور می‌دهد. در این دین ما انفاق نمی‌کنیم؛ بلکه خدا خود را در انفاق ما نشان می‌دهد و ما فقط مجرایی هستیم برای ظهور رحمت، علم، حلم و سایر اسماء الهی.

حق اقتضا می کند که انسان دین جامع داشته باشد و زاویه‌ای حرکت نکند. مخصوصاً انسان آخرالزمان. دین، انسان را به حق می‌رساند. نه ظاهر دین بدون باطن ما را به جایی می‌رساند؛ نه باطن دین بدون ظاهر. دین مجموعه‌ای از شریعت، طریقت و حقیقت است و هر سه باید با هم باشند. دین اسلام حق خدا و ناس یعنی تمام بشریت است. علاوه بر آن دین اسلام حاکم بر کون و خلقت است.  یعنی عالم هستی چاره‌ای جز پذیرش این جامعیت و حقیقت و خضوع در برابر آن ندارند: "وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ"[4]

این سنت الهی است و اعتبار نیست؛ اما شریعت اعتباری از دین است. دین باقی است؛ اما شریعت باقی نیست. رسالت در خاتم الرسول به اتمام می‌رسد؛ اما دین که ولایت خدا بر انسان هاست باقی می‌ماند. چون عنداللهی است و هر چه از نزد خدا باشد باقی است: "ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ"[5]

دین رابطۀ خدا با بندگان است نه رابطه پیامبر با امت، فقیه با مقلد، استاد با شاگرد یا عالم با متعلم. دین حق دینی است که نظام خلقت از آن تبعیت می‌کند و کل هستی تسلیم آن است. خداوند همۀ هستی را به دین فراخوانده و فراخواندن بشر به دین، به وسیلۀ شریعت بوده است. اگر در شریعت، محور یعنی دین را پیدا نکنیم، گرفتار می‌شویم. مانند انبوه شریعتمدارانی که گرفتار نفس هستند.

شریعت و رسالت باطل معنا ندارد؛ اما دین می‌تواند هم حق باشد و هم باطل. خداوند در آیۀ زیر گروهی را معرفی می‌کند که دینشان را به بازی گرفته‌اند:

"الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا"[6]

کربلا جنگ مسلمان با مسلمان است. تمام جنگ‌های حضرت علی(علیه‌السلام) با شریعتمداران بوده است که دین باطل داشتند. یعنی بدون در نظر گرفتن محور، به احکام و فروع دین مشغول بودند. منافق، بی‌دین نیست و کفر ظاهری ندارد. او دین دارد اما دینش حق نیست.

ما باید دنبال دینی باشیم که خدا آورده است نه دینی که با فکر بشر استنباط می‌شود. حقیقت دین، سلم محض است و در هیچ زاویه‌ای چون و چرا در کار نیست. پس به گناه و معصیت آلوده نمی‌شود.

دین خالص

صفت بعدی برای دین در قرآن "خالص" است. خالص یعنی زلال و صافی که هیچ چیز با آن مخلوط نباشد. همانطور که با آب مضاف نمی‌توان وضو گرفت، با دین ناخالص هم نمی‌توان دیندار واقعی بود.

دین باید محض و یک دست باشد. بدون تفرقه در خیال و عقاید. کسی که دینش را خالص کرده در هیچ چیز چون و چرا ندارد و سلم محض است. مثل ابراهیم که برایش فرقی نداشت در آتش وارد شود یا فرزندش را به قربانگاه ببرد. او تسلیم محض بود. نقطه اوج این تسلیم بودن، در کربلاست. چگونه می‌شود که یک زن بعد از آن مصائب "ما رأيت إلا جميلاً" می‌گوید؟ مگر تحمل داغ شش ماهه آسان است؟ نه؛ ولی دینداری آسانش می‌کند. می‌توان از تمام زوایا به خاطر محور عبور کرد به شرطی که معرفت و عمل ما زاویه‌ای نباشد.

این سه ویژگی برای دین یعنی قیّم بودن، حق بودن و خالص بودن دال بر یک‌دستی، توحید و یگانه شدن است؛ نه یگانه کردن. خود دین یگانه است. آمده تا ما را یگانه کند. چون ما در خلقت خود یگانه نیستیم و باید جسد، نفس، عقل و خیال داشته باشیم. دین می‌آید تا از بین این کثرت‌ها ما را به وحدت برساند.

 


[1]-  سورۀ فصلت، آیۀ ۱۱: "قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ"؛ پس به آسمان و زمین فرمود که همه (به سوی خدا و اطاعت فرمان حق) به شوق و رغبت یا به جبر و کراهت بشتابید. آنها عرضه داشتند: ما با کمال شوق و میل می‌شتابیم.

[2]-  سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۹.

[3]-  سورۀ توبه، آیۀ ۲۹: با هر که از اهل کتاب (یهود و نصاری) که ایمان به خدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی‌دانند و به دین حق (و آیین اسلام) نمی‌گروند قتال و کارزار کنید.

[4]-  سورۀ آل عمران، آیۀ ۸۳: هر که در آسمان‌ها و زمین است، مطیع امر خداست.

[5]-  سورۀ نحل، آیۀ ۹۶.

[6]-  سورۀ اعراف، آیۀ ۵۱.

 



نظرات کاربران

//