قیامت انفسی

قیامت انفسی

در ادامۀ بحث ادب توحید (جلسۀ 27، 3 صفر ۱۴۴۲) به تبیین موضوع قیامت انفسی می‌پردازیم.

در بررسی دین، حقیقت توحید، ولایت و انسان کامل را شناختیم. دانستیم محور اصول دین، توحید است و حقیقت آن، امتداد ظهور وجود از انسان کامل. آداب ظاهری و باطنی اصول دین را به اجمال گفتیم و به معاد رسیدیم.

دانستیم معاد، رجوع هر شیء به اصلش است و با این معنا، معاد هرلحظه در آفاق و انفس اتفاق می‌افتد. هم در آفاق و هم در انفس، دو نوع معاد صوری و معنوی داریم که هرکدام سه رتبۀ صغری، وُسطی و کبری دارند.

ابتدا مراتب معاد صوری نفس را بیان می‌کنیم.

انسان از لحظۀ ورود به دنیا، بلکه از روزی که وجود انسانی را پذیرفته، معاد و برگشتش شروع شده است؛ یعنی از آنجا که قالب مادی او قابلیت پیدا کرد روح خدا در آن دمیده شود و اسماء الهی به او تعلیم گردد؛ همان جا که با حمل روح در قالب بدن، صاحب نفس شد و ملائکه بر او سجده کردند. این آغاز معاد یا همان قیامت صغرای صوری نفس است.

خداوند تمام اسمائش را در بطن آدم گذاشته بود. شرایط ظهورش را هم فراهم کرده بود. اما او به درخت منهیه نزدیک شد و از اصلش هبوط کرد. یعنی از منزلتش پایین آمد؛ نه در مکان، بلکه در خودش با تمام مراتبش هبوط کرد، هم آدمیت و هم شیطنت؛ برای همین در عالم تضاد و تخاصم قرار گرفت.

درواقع هبوط، حجابی بود که با نظر به وجه دنیوی و ظاهر، باطن را برای او پوشاند تا او بتواند با ظهور این باطن، از جنّت اسماء که در آن بود، به جنّت لقاء برسد. پس از هبوط، او دیگر نمی‌توانست نامحدود باشد و در محدودیت‌هایی قرار گرفت. اما خودش قبول کرد برای ظهور آن نامحدودی، از این محدودیت عبور کند تا این بار با قدم خودش بالا برود.

بنی‌آدم نیز تمام اسماء الهی را در جان خود گرفته‌اند. اما ازآنجاکه قالب مادی دارند، دچار تضاد و تزاحم‌اند و درخت منهیه برای آن‌ها ظاهر است، چه ظاهر خود، چه ظاهر دنیا. گنج درونی آن‌ها زمانی می‌تواند ظهور پیدا کند که به این درخت انس نگیرند. بخورند و بیاشامند و...؛ اما نگذارند نفسشان رنگ ظواهر را بگیرد.

نفس در اصل، مجرّد است و از عوالم ربّانی آمده. اما در این عالم قرار گرفته و پذیرفته از قالب بدن عبور کند؛ که ظهور باطن جز به عبور از ظاهر، میسّر نیست. نمی‌شود بدون طی مراتب، جهش کند. همان‌گونه که نطفه یک‌باره نوزاد نمی‌شود و باید یکی‌یکی از مراحل نطفگی، مضغگی، علقگی و... بگذرد.

این سیر عبور از ظواهر برای نفس انسانی، همان معاد صغرای صوری است که پیوسته از ثقل ماده به طرف لطافت روح می‌رود تا باطن او به ظهور رسد. برای همه هم اتفاق می‌افتد و همۀ انسان‌ها در گذر زمان، از یک سو قوا و اعضایشان تحلیل می‌رود و میل طبیعی‌شان به امور دنیا کم می‌شود، از سوی دیگر درک و وجدانشان بالا می‌رود.

این سیر تا زمان مرگ ادامه دارد و خلاص شدن از حجاب تن، آغاز قیامت وُسطای صوری نفس است که در عالم برزخ اتفاق می‌افتد. آنجا هم نفس امتداد این حرکت را می‌رود و براساس ملکاتش سیر می‌کند تا آنکه از بدن برزخی بمیرد و به قیامت کبری برسد. البته این مرگ خیلی سخت‌تر است، چون شعور نفس به خودش قوی‌تر شده است.

بدن برزخی چیست؟ ظهور عالم خیال، مثل وقتی که خواب می‌بینیم. فقط اینجا زود بیدار می‌شویم، اما آنجا در همان خواب زندگی می‌کنیم و در قیامت کبری تازه می‌فهمیم خواب بودیم. قیامت کبری هم عالم عقل است که نه تنها ما، بلکه کل هستی فرومی‌ریزد و عقول جزئی به عقل کلی و لقاء خدا می‌رسد، در جمال یا جلال.

اما برخلاف مراتب صوری، قیامت معنوی نفس، اختیاری است و برای همه اتفاق نمی‌افتد. اینجا قیامت صغری، مرگ اختیاری و خروج از ظاهر شریعت به باطن دین و حقیقت آن است. البته حرکت از ظاهر شروع می‌شود؛ تا پایان راه هم موظّف به انجام تکالیفیم. اما باید ظاهر را پل و ابزاری برای ظهور باطن بگیریم، نه اینکه به آن بسنده کنیم.

همان‌گونه که در قیامت صوری، چشم و گوش، همسر و فرزند، مال و مقام، مسکن و ازدواج و... را نابود نمی‌کنیم؛ بلکه تا در دنیا هستیم، مراقب این ابزاریم و از آن‌ها استفاده می‌نماییم. اما حواسمان هست که این‌ها ابزارند و هدفشان کمال ماست. در غیر این صورت از مسیر تعادل خارج می‌شویم و به اسارت ابزار درمی‌آییم.

در قیامت صغرای معنوی نیز می‌دانیم هم دنیا و هم شریعت را خدا داده، منتها به عنوان ابزار. پس تمام این ابزار را در محور باطن که همان تعلیم اسماء و نفخۀ روح است، به کار می‌گیریم تا خلیفۀ اسماء و روح خدا شویم. این مرحله از سنّ تکلیف آغاز می‌شود که دیگر می‌توانیم خوب و بد را تشخیص دهیم. آدم هم چون تشخیص داد، هبوط کرد.

البته همۀ انسان‌ها در عالم ذر به تکلیف رسیده‌اند و عهد الست را قبول کرده‌اند. اما دوباره در دنیا مکلّف می‌شوند که به آن عهد پای‌بند باشند. همان‌گونه که آدم و حوّا در جنّت اسماء مکلّف شدند: "لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ"[1]. ما هم از سنّ بلوغ دینی به مرحله‌ای وارد می‌شویم که باید ابزار را به کار گیریم، اما به آن‌ها دل ندهیم و دل نبندیم.

از اینجا به بعد ظاهر دین، ابزاری می‌شود برای رشد معنوی ما؛ چنان‌که دنیا ابزار رشد مادی و جسمی‌مان بود. پس تا در دنیاییم، نمی‌توانیم ظاهر شرع را کنار بگذاریم؛ همان‌طور که ماده و جسم را کنار نمی‌گذاریم. اما نباید هم ابزار را مستقل بگیریم و در ظاهر افعالمان بمانیم، وگرنه اخلاق و افکارمان را اصلاح نمی‌کنیم و سلامت روان نداریم؛ همان‌گونه که اگر دنیا را هدف ببینیم، حاضریم برای حفظ آن حتی به خودمان صدمه بزنیم.

این ابزارْ دیدن ظاهر و عبور از آن، می‌شود قیامت صغرای معنوی نفس؛ که به تعبیر دیگر، فنای فعل خود در فعل خدا یا همان توحید فعلی است. قیامت وُسطای معنوی، این است که صفات و اخلاقمان را اصلاح و فانی کنیم. اما این هم هدف و مقصد نیست؛ دوباره ابزار است. پس در هیچ خُلقی نمی‌مانیم و روی خود حساب باز نمی‌کنیم. یعنی می‌دانیم همۀ این‌ها از خداست و به خود مغرور و از خدا و دیگران طلب‌کار نمی‌شویم.

توضیح آنکه رذایل را کنار می‌گذاریم و به فضایل متخلق می‌شویم. اما به جای اینکه خود را خوش‌اخلاق ببینیم، اخلاق خوب خدا را می‌چشیم و از عفو، رحمت، مودّت و سایر صفاتش لذت می‌بریم. اینجا خدا را در تک‌تک اسماء حُسنایش می‌شناسیم و با او عشق می‌کنیم. درنتیجه خدا را بیشتر دوست می‌داریم و او را سزاوار تمجید و سپاس می‌دانیم، نه خود را؛ و دلمان می‌خواهد همه شکرگزار او باشند، نه ما.

پس اگر خوبی کردیم و دیگران از ما تعریف نکردند و ما ناراحت شدیم، بدانیم قیامت نکرده‌ایم و هنوز در فعل و ظاهر، درگیریم. یعنی فکر می‌کنیم ما عاشق شده‌ایم، ما خوب شده‌ایم، ما کار خیر کرده‌ایم و...! نفهمیده‌ایم این خوبی‌ها هیچ‌کدام مال ما نیست؛ به آن‌ها به دیدۀ ابزار نگاه نمی‌کنیم و همه را هدف می‌بینیم.

برعکس، کسی که در قیامت صغری حرکت کرده، در قیامت وُسطی بیشتر رذایل خود را می‌بیند، نه خوبی‌هایش را. البته بلافاصله فضایل، جای رذایلش را می‌گیرد. اما او می‌فهمد که خوبی از خداست، نه خودش. ازاین‌رو شناخت و معرفتش بالا می‌رود و در درون خود، خدا را در صفاتش می‌بیند؛ پس عشقش به او بیشتر می‌شود.

ما نیز اگر بتوانیم از ابزار بگذریم، حقیقت برایمان جلوه کند. آن‌وقت از خدا لذت می‌بریم، نه از خودمان. مثلاً وقتی بخشنده شدیم، خدا را در اسم «جواد» به شهود می‌نشینیم و از او حظ می‌بریم، نه از سخاوت خودمان.

از سوی دیگر هرچه عاشق‌تر شویم، ابزار در نظرمان بیشتر فرومی‌ریزد. تا جایی که می‌خواهیم از صفات هم بگذریم و به خودش برسیم. نه اینکه بداخلاق شویم؛ بلکه خوش‌اخلاقی را ابزار می‌بینیم و می‌فهمیم عینیت این خوش‌اخلاقی و ذات این صفات، خداست و وقتی صفاتش این‌قدر لذیذ است، خودش دیگر چیست و چقدر دوست‌داشتنی است.

به این ترتیب قیامت وُسطی، ما را آماده می‌کند تا به سوی قیامت کبری کشیده شویم؛ یعنی توحید ذاتی که به کلی خود را در برابر خدا نبینیم. آنجا دیگر واجبات و فضایل که سهل است، همه چیزِ خود را به پای او می‌ریزیم.

قیامت کبری همان کربلاست که در حسین(علیه‌السلام) با هرلحظه برافروخته‌تر شدن برای شهادت تجلی پیدا کرد و در زینب(سلام‌الله‌علیها) با نگاه "مَارَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً". آن‌ها از فعل و صفت گذشته و در میدان سخاوت ذات بودند.

امام(علیه‌السلام) اصغر و اکبر را دوست داشت، نماز و عبادت هم داشت؛ اما هیچ‌کدام را نمی‌دید. آمده بود دین را نه تنها در فعل و صفت، بلکه در ذات انسان‌ها إحیا کند. برای همین حتی وقتی شمر روی سینۀ آن حضرت نشست، او سخاوت داشت تا شمر را نجات دهد. عمربن‌سعد را نیز می‌خواست نجات دهد؛ اما او نخواست ذاتش را به یاد آورد.

بنابراین قیامت وُسطی یعنی فنای صفات خود در صفات خدا، زمینۀ قیامت کبری است. اما وقتی خوبی را از خود می‌دانیم و توقع داریم در عوض انجام تکالیف شرعی و ظهور اخلاق الهی، دعایمان مستجاب شود، حاجتمان را بگیریم و...، نمی‌توانیم از قیامت وُسطی به قیامت کبرای نفس برسیم.

برای همین است که بسیاری از اهل شریعت، اخلاقشان ناقص است و خیلی از خوش‌اخلاق‌ها توقع تمجید و تشکر دارند و فکر و اعتقادشان توحیدی نیست. یعنی نتوانسته‌اند از فعل و صفت بگذرند و سیر قیامت کبری داشته باشند.

به طور کلی دید ابزاری یعنی مستقل‌بینی و هدف‌انگاری ابزار، دنبال نتیجه است و در هر کاری از دیگران یا لااقل از خدا توقع پاسخ دارد. چرا؟ برای اینکه خوبی را ابزار ندیده و فکر کرده از خودش است؛ درنتیجه عاشق خدا نشده! پس وقتی مثلاً ببیند خودش سخی بوده، اما خدا جواب خوبی‌اش را نداده، تازه خدا را در بخل می‌چشد و از او دلگیر می‌شود!

نسبت به دیگران نیز همین‌طور است. حتی اگر به فرزندش خوبی کند و جواب نبیند، به هم می‌ریزد. اما واقعاً چطور می‌شود از فرزند توقع داشت؟ درحالی‌که او به مادر، محتاج است و خوبی مادر به او، وظیفه است! اصلاً مادر وقتی به او خدمت می‌کرده، خودش لذت می‌برده است. پس چطور می‌شود از او برنجد، حتی اگر بدی کند؟!

اما کسی که در مراتب معاد سیر توحیدی می‌کند، می‌بیند هر فعل یا صفت خیر که از او صادر می‌شود، در نفسش عین نتیجه است. پس در بیرون دنبال نتیجه نیست. وقتی خدا صفاتش را از او ظهور می‌دهد، دیگر توقعی ندارد، حتی از خدا. مثلاً وقتی سخی شد و لذت سخاوت الهی را چشید، همین برایش عین نتیجه است. دیگر چه بخواهد؟

خلاصه، این‌ها مراتب قیامت معنوی نفس است که همیشه با ماست و مال بعد از مرگ نیست؛ همان حرکت در سه رتبۀ دین یعنی شریعت، طریقت و حقیقت. ولی متأسفانه بیشتر مردم از این امر غافل‌اند.

یادمان باشد مراتب قیامت صوری در نفس ما به هر حال اتفاق می‌افتد؛ همان بریدن از ماده، مرگ جسمی و مرگ برزخی. اما اگر به اختیار خود با این مراتب همراه نشویم و با فنای فعل و صفت و ذات، مراتب قیامت معنوی را طی نکنیم، عاقبت خوبی نخواهیم داشت و به عالمی وارد خواهیم شد که خود را مناسب آن نساخته‌ایم.

 

 

 


[1]- سورۀ بقره، آیۀ 35 : به این درخت نزدیک نشوید.

 



نظرات کاربران

//