خدا، مالک قلب

خدا، مالک قلب

 

  در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ هفتاد و دوم، 12 محرم 1435) به تبیین موضوع «خدا، مالک قلب» می‌پردازیم.

دانستیم گران‌بهاترین متاع و ابزاری که حضرت حق‌تعالی، برای عروج موجود زنده‌ای به نام انسان، به او داده، «حیات» است. البته نه حیات به معنیِ زندگی کردن حیوانی، که سایر موجودات را نیز شامل می‌شود؛ بلکه حیات ابدی و فراهم کردن لوازم و ابزارهای زنده شدن به حیات ابدی.

پس می‌توان گفت که زندگی، مساوی زنده بودن نیست. به این تعبیر، زندگی، همان رتبه‌ی نازل حیات و مشترک با نبات و حیوان است؛ اما توقف در این نوع زندگی، ایده‌آل و مطلوب فطری انسان نیست و او باید جانش زنده باشد. انسان، عروس هستی است و ابر و باد و مه و خورشید، در کارند تا او را به آستان توحید و قرب برسانند. جهازش هم، توشه‌ای است که خداوند در درون او قرار داده؛ تا برای زنده بودن ابدی و رسیدن به وصال، به آن، مجهّز شود و حیات حقیقی‌‌اش را به وسیله‌ی آن، حفظ کند. آن توشه چیست؟ معرفت و بصیرت؛ که انسان باید وجه امتیاز خود از سایر موجودات را، با ظهور این توشه و لوازم حیات، نشان دهد.

اما ما چه جهازی برای ابدیت خویش فراهم کرده‌‌ایم؟ دنیا و اعتباریات وهمی آن را! در حالی که ما، انسان آفریده شده‌ایم و باید انسانیتمان را ظهور دهیم. ما زمینی نیستیم و به عشق الله، سرشته شده‌ایم. او در قلب و جان ما حاضر است؛ پس چرا تسلیم عواملی می‌شویم که می‌خواهند ما را زمینی کنند؟!

وجود انسان، متعلق به عالم بالاست؛ اما هوای نفس، امیال و حبّ جاه و مال و مقام و در یک کلام شیطان با آلات و ابزارش، می‌خواهند او را از بالا به پایین بکشند و اگر انسان به اسارت این عوامل، تن دهد و از جایگاه فطری خویش دور شود، هرگز آرام نمی‌شود؛ چون جانش طلب برگشت دارد. همان طور که یک جسم ثقیل مانند سنگ، به علت ثقلش، نمی‌خواهد از زمین جدا شود و اگر کسی آن را به هوا پرتاب کند و از جایگاه خود دور سازد، میل دارد که دوباره به جایگاهش برگردد.

اینجاست که می‌گوییم باید دشمن‌شناس باشیم و با مراقبت و اختیار، از عوامل مرگ انسانی، دوری کنیم و هدفمان، رسیدن به آغوش مستعاذٌبه و پناهگاه "الله" باشد.

در واقع برای آدمی می‌توان سه رتبه از حیات را برشمرد:

اول، رتبه‌ی نازل نباتی و حیوانی که ابزار و آلات مادی دارد و محدوده‌ی آن، از تولد تا مرگ است.

دوم، حیات معقول یا طیّبه که ابزار و آلات آن، معرفت و بصیرت و از سنخ معناست و حیات ابدی و بی‌حدّ است.

سوم، حیات "أحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ"[1] یعنی شهادت یا همان فنای در محبوب، که بالاترین نوع حیات است و مظهر اتمّ و اکمل آن، حضرات معصومین(علیهم‌السلام) و به ویژه امام حسین(علیه‌السلام) هستند.

البته حیات شهادت، مستلزم جان دادن و از دنیا رفتن نیست؛ بلکه از آنِ کسی است که در هر میدانی باشد - چه جهاد اصغر و چه جهاد اکبر- اراده و همه چیزِ خود را فدای معبود می‌کند. در واقع زندگی حقیقی انسانی، آن است که او، مظهر اولیاءالله(علیهم‌السلام) شود؛ همان گونه که اولیاء الهی(علیهم‌السلام) مظهر الله شدند. اما چگونه باید مظهر آنان شد؟

باید آنچه را برای ما به ارث گذاشته‌اند، بگیریم و با معرفت، به آن‌ها عمل کنیم. در حقیقت، قرآن، نهج‌البلاغه، صحیفه‌ی سجادیه و تمام روایات معصومین(علیهم‌السلام) ماتَرک اولیاء الهی هستند که مسیر رسیدن به حقایق و رازهای تقرّب و فنای الهی را می‌توان در آن‌ها جست.

"یا أیّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ وَ اعْلَمُوا أنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أنَّهُ إلَیهِ تُحْشَرُونَ."[2]

طبق آیه، مالک حقیقی قلب انسان، الله است و به همین سبب، خدا حتی از خود انسان، به او نزدیک‌تر است. در واقع مالکیت حقیقی در همه چیز به طور مطلق، از آنِ خداست و او می‌تواند در آن‌ها تصرف کند؛ اما همچنین می‌تواند مراتبی از این مالکیت را به خود انسان بسپرد و این گونه بین او و شئونش حایل شود.

البته این مالکیت برای انسان، اعتباری است و باید با آن، مالکیت حقیقی را ظهور دهد. اما متأسفانه بسیاری از انسان‌ها، متوهّمانه خود را مالک حقیقی می‌دانند و به این سبب، از حیات طیّبه دور می‌شوند. چرا؟ چون فراموش کرده‌اند که اصالت، با قلب و وجود است، نه با ابزارهای مادی؛ و ابزار رشد و حرکت قلب نیز، معرفت است. لذا صورت عمل را کافی پنداشته‌اند و به جای وقت گذاشتن برای تفکر و دریافت معقولات، به راحتی اوقات گرانبهای عمر را، صرف امور واهی و دنیوی کرده‌اند!

حال، چه کنیم که از این زنجیر توهّمی و مالکْ دیدن "خود"، خلاص شویم؟ باید پیوسته به دعوت خدا و رسول، لبّیک گوییم و بدانیم مالک قلب ما، خداست؛ پس فردای قیامت، عذری برای دوری از او نخواهیم داشت. باید با معرفت، تفکر و تعقل، به خدا نزدیک شویم؛ در آن صورت، دیگر نمی‌توانیم هر کاری دلمان خواست، انجام دهیم؛ بلکه طبق خواست و حکم خدا عمل می‌کنیم و این گونه، در مسیر إحیا، قدم می‌گذاریم.

 

[1]- سوره آل عمران، آیه 168 : زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

[2]- سوره انفال، آیه 24 : ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدا و رسولش را اجابت کنید، هنگامی که شما را می‌خواند، تا زنده‌تان کند.

 



نظرات کاربران

//