ولایت شیطان

دام‌های شیطان

  در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ هفتاد و پنجم، 16 محرم 1435) به تبیین موضوع «دام های شیطان» می‌پردازیم.

دانستیم که ما، سیر "إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا إلَیهِ راجِعُونَ" داریم و ارزش، این است که قبل از رجوع جبری با مرگ، خودمان با اختیار، به "الله" رجوع کنیم؛ چگونه؟ با رفع "من"های توهمی که برای خود ساخته‌ایم و عامل جدایی ما از خدا، از حقیقت وجودمان و از حقیقت اشیاء شده است. گفتیم آنچه سبب تقویت این توهمات می‌شود، شیطان است؛ پس باید از او به خدا، پناه بریم.

شیطان، اغلب با شعار دین می‌آید و باطل را به صورت حق درمی‌آورد و مؤمنین را به رتبه‌ای از شرک خفی می‌کشاند، که همان خودی در بندگی است. او با تزیین و وسوسه، راه باطل را برای نفس، شیرین و هموار می‌کند، تا او را به دنبال خود بکشد. پس هر گاه دیدی که نفست راحت و بی‌درد در جهت ارضای خود، حرکت می‌کند، بدان شیطان است که راه را برایت هموار کرده است!

در واقع، گرایش‌های نفسانی و ترس‌ها و محبت‌های کاذب، همگی از خلأهایی که در معرفت الله داریم، ایجاد می‌شود. اما آن‌که الله را شناخت، وجودش کاملاً پر می‌شود و دیگر خلائی ندارد که شیطان در آن، نفوذ کند و با هیچ جاذبه‌ای، جذب او نمی‌شود! لذا دیگر گناه و معصیت، در او راه ندارد و تمام گرایش‌های کاذب و توهّمی‌اش، رخت برمی‌بندد.

حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبه‌ی 91 نهج‌البلاغه می‌فرماید:

"فَانْظُرْ أیّهَا السَّائِلُ، فَمَا دَلَّک الْقُرْآنُ عَلَیهِ مِنْ صِفَتِهِ، فَائْتَمَّ بِهِ وَ اسْتَضِئْ بِنُورِ هِدَایتِهِ؛ وَ مَا کلَّفَک الشَّیطَانُ عِلْمَهُ، مِمَّا لَیسَ فِی الْکتَابِ عَلَیک فَرْضُهُ، وَ لا فِی سُنَّةِ النَّبِی(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) وَ أئِمَّةِ الْهُدَی(علیهم‌السلام) أثَرُهُ، فَکلْ عِلْمَهُ إلَی اللهِ سُبْحَانَهُ؛ فَإنَّ ذَلِک مُنْتَهَی حَقِّ اللهِ عَلَیک."

پس ای سؤال‌کننده؛ بنگر به آنچه قرآن از صفات خدا، بر تو یادآور شده؛ پس آن را بپذیر و به نور هدایتش، روشنی بجوی. و آنچه شیطان، علمش را به تو داد، از آنچه وجوبش بر تو، در قرآن نیامده و اثرش در سنّت پیامبر و امامان هدایت(علیهم‌السلام) نیست، پس علم آن را به خداوند سبحان، واگذار کن؛ که همانا این، منتهای حقّ خدا بر توست.

این سخن، ما را به دو ثقل گران‌بهای پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) ارجاع می‌دهد: قرآن و عترت(علیهم‌السلام). ما باید اسماء و صفات خدا را بشناسیم، احکام و دستوراتش را بگیریم و به آن‌ها عمل کنیم؛ و تنها معرفت، اخلاق و روشی را بپذیریم، که بر اساس کتاب خدا و سیره‌ی خاندان عصمت(علیهم‌السلام) است و هرگز علم یا عملی را که در این دو نیست، دنبال نکنیم؛ که هر چه خارج از این دو باشد، بازی نفس و شیطان است!

روایت شده است که: روزی، حضرت عیسی(علی‌نبیّناوآله‌وعلیه‌السلام) بر کوهی بالا می‌رفت؛ پس شیطان، نزد او آمد و گفت: ای روح خدا، تو مردگان را زنده کردی و بیماران را شفا دادی؛ پس خود را از این کوه بینداز! اما حضرت عیسی به زیبایی و با درک حضور حق، پاسخ داد: همانا در آن موارد، به من اذن داده شده بود؛ اما در این که تو می‌گویی، اذنی ندارم؛ و اگر چنین کنم، به اذن خودم بوده، نه خدا![1]

آری؛ شیطان، این گونه بندگان مؤمن را وسوسه می‌کند. گاه می‌گوید: تو که مؤمنی و این همه، خدا را عبادت کرده‌ای؛ حالا فلان گناه را هم انجام دهی، ایراد ندارد! یا می‌گوید: تو که در دین، به جایی رسیده‌ای؛ دیگر در خانه بنشین، تا خدا روزی‌ات را از غیب برساند! یا: دست کودکت را در خیابان، رها کن؛ خدا نگهدار اوست! یا: فلان ذکر را به زبان بگو، تا به عروج برسی و...! در حالی که دین، به احدی اجازه نداده این گونه رفتارهای غیر عقلانی داشته باشد.

عبد باید همه چیز را برای خدا بخواهد؛ نه اینکه خدا را برای همه چیز بخواهد و حتی او را امتحان کند که ببیند در مقابل عباداتش، چه جوابی می‌دهد و چه کارهای غیبی برایش می‌کند!

امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

"قَالَ إبْلِیسُ: خَمْسَةُ أشْیاءَ لَیسَ لِی فِیهِنَّ حِیلَةٌ، وَ سَائِرُ النَّاسِ فِی قَبْضَتِی؛ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللهِ عَنْ نِیّةٍ صَادِقَةٍ، وَ اتَّكَلَ عَلَیهِ فِی جَمِیعِ اُمُورِهِ، وَ مَنْ كَثُرَ تَسْبِیحُهُ فِی لَیلِهِ وَ نَهَارِهِ، وَ مَنْ رَضِیَ لِأخِیهِ الْمُؤْمِنِ بِمَا یَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ، وَ مَنْ لَمْ یَجْزَعْ عَلَی الْمُصِیبَةِ حِینَ تُصِیبُهُ، وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَ اللهُ لَهُ وَ لَمْ یَهْتَمَّ لِرِزْقِهِ."[2]

شیطان می‌گوید: پنج صفت است که من برای آن‌ها، چاره‌ای ندارم؛ و بقیه‌ی مردم [که آن اوصاف را ندارند] در قبضه‌ی من هستند.

اول، کسی که با نیت صادق، به الله که جامع اسماء الهی است، اعتصام جوید، فقط برای خدا، تمام جوارح و جوانحش را از گناه و مخالفت، دور کند و در این مسیر، حتی "خود"ش را کنار بگذارد.

دوم، کسی که خدا را در تمام امورش وکیل بگیرد و در نتیجه در هر کار، تابع او باشد و به اراده‌ی او حرکت کند.

سوم، کسی که خدا را بسیار تسبیح کند؛ یعنی پیوسته، خودهای توهمی را کنار زند، تا زیباییِ حقیقی خدا ظهور کند. چنین کسی، ادعای خوبی و کمال نمی‌کند؛ بلکه می‌فهمد اگر نواقص خود را کنار بگذارد، دریچه‌ای می‌شود تا زیبایی خدا نمایان گردد. لذا در پسِ تسبیحش، خدا را حمد می‌گوید که: هر زیبایی، از آنِ اوست؛ "وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ"[3].

چهارم، آن کس که هر چه برای خود می‌پسندد، برای دیگران نیز بپسندد.

و پنجم، کسی که وقتی مصیبتی به او می‌رسد، جزع و ناشکری و ناراحتیِ معترضانه نمی‌کند و به آنچه خدا قسمتش کرده، راضی است و نگران روزی‌اش نیست.

خداوند می‌فرماید: "اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَأنْساهُمْ ذِكْرَ اللهِ اُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطانِ."[4]

شيطان بر آنان مسلّط شد، پس ياد خدا را از خاطرشان برد؛ آنان حزب شيطان‌اند.

ما بارها دیده‌ایم وقتی در میادین، عصبانی و دچار غضب می‌شویم، یا وقتی در فشار شدید قرار می‌گیریم، احادیث و معارفی که شنیده‌ایم و می‌دانیم، از یادمان می‌رود؛ چرا؟ چون علم و ایمانمان، با معرفت و بصیرت نیست؛ ذهنی است و ذهن، فراموش‌کار است. قلب است که هر چه در آن باشد، باقی می‌ماند؛ مثل محبت یا کینه‌ای که سال‌ها در دل می‌ماند و فراموش نمی‌شود.

کوفیان هم، همین بود که فریب شیطان را خوردند! آنان امام حسین(علیه‌السلام) را خواستند و برایش دعوت‌نامه نوشتند؛ اما وقتی در مثلث شومِ زر و زور و تزویر قرار گرفتند، همه چیز را فراموش کردند؛ چون معرفت و بصیرت قلبی نداشتند!

پس برای رهایی از شیطان، لعنت کردنش کافی نیست. مثل اینکه اگر ما در هوای آلوده قرار گیریم، حتی اگر آن را دوست نداشته و از آن، منزجر باشیم، تأثیر بدش را می‌گیریم؛ پس باید از آن فضا دور شویم. برای نجات از دام شیطان نیز، باید از او دور شویم؛ چگونه؟ باید به الله، که حضورش در هستی، غالب است، پناه ببریم.

گفتیم اولین جلوه‌ی این پناهگاه و مستعاذٌبه، "رحمت" است و حال می‌خواهیم از مصادیق رحمت بگوییم؛ چه، باید جلوات صادق را بشناسیم، تا شیطان نتواند ما را به کاذب‌ها بکشاند.

اول، مصادیق رحمت در تکوین؛ خداوند در قرآن کریم می‌فرماید:

"وَ هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ الْغَیثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِیُّ الْحَمیدُ."[5]

و اوست کسی که باران را پس از آنکه مأیوس شدند، نازل می‌کند و رحمت خویش را می‌گستراند؛ و او ولیّ ستوده است.

"وَ هُوَ الَّذی أرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَینَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً."[6]

و اوست کسی که بادها را، بشارت‌گرانی پیش از رحمتش فرستاد و از آسمان، آبی پاک‌کننده، نازل کردیم.

و آب اگر خودش پاک نباشد، نمی‌تواند پاک‌کننده باشد. رحمت الهی نیز صاف و زلال است و هم پاک است، هم پاک‌کننده‌ی ناپاکی‌ها.

"وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ."[7]

و از رحمت اوست که برای شما شب و روز قرار داد، تا در آن، آرامش داشته باشید و در این، برای بهره‏گیری از فضل خدا تلاش کنید؛ و باشد که شکر نعمت او را به جای آورید.

هر چند متأسفانه در فرهنگ زندگی امروزی، شب و روز جابه‌جا شده و لذا دیگر نه شب، مایه‌ی سکونت و آرامش است و نه روز، فرصت و توانِ بهره بردن از فضل خدا! این است که اغلب ما، نه دنیایی شده‌ایم و نه آخرتی؛ و عمدتاً در برزخ، اسیر و گرفتاریم!

 

[1]- بحار الأنوار، ج60، ص252.

[2]- الخصال، ج1، ص285.

[3]- سوره سجده، آیه 15 : و تسبیح پروردگارشان را با حمد، به جای آوردند.

[4]- سوره مجادله، آیه 19.

[5]- سوره شوری، آیه 28.

[6]- سوره فرقان، آیه 48.

[7]- سوره قصص، آیه 73.

 



نظرات کاربران

//