دنیا؛ خوب یا بد؟

دنیا؛ خوب یا بد؟

 

 در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ سی و چهارم، 23 شوال 1434) به تبیین موضوع «دنیا؛ خوب یا بد؟» می‌پردازیم.

دانستیم دنیا، عالم تضاد و تزاحم است و از آفات و فتنه‌های آن نمی‌توان نجات پیدا كرد، مگر اینكه دنیا و خواصش را بشناسیم و ارتباطش را با حقیقت روح و وجود بدانیم. از طرفی هم تا زمانی كه از حوض محدود طبیعت و خواص آن رها نشویم، نمی‌توانیم به بُعد روحانی و اقیانوس بی‌كران وجودمان كه همان ملكوت و باطنِ قرآن است، برسیم. پس می‌توان گفت موجودی به نام انسان، برای آزمایش و ابتلا، به دنیا آمده است تا با شناخت دنیا، از ظاهر آن بگذرد و به باطنش برسد.

خداوند، انسان را حامل نفخه‌ی روح و با تعلیم اسماء، به دنیا فرستاده و او را توانمند کرده که در عالم طبیعت و مسابقه‌ی دنیا، شرکت کند؛ و او باید تمام داده‌های خدا را برای رسیدن به مقصد که همانا لقاء خداست، خرج نماید؛ "إنَّا لِلَّهِ وَ إنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ". خداوند، این سرمایه را در سیر نزول، به همگان داده؛ اما در سیر صعود، به آن‌ها اختیار داده كه خودشان انتخاب کنند. و اینجاست که به فرمایش حضرت علی(علیه‌السلام):

"ابْتُلِیَ النَّاسُ بِهَا فِتْنَةً؛ فَمَا أخَذُوهُ مِنْهَا لَهَا، اُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَیهِ؛ وَ مَا أخَذُوهُ مِنْهَا لِغَیرِهَا، قَدِمُوا عَلَیهِ وَ أقَامُوا فِیهِ. فَإنَّهَا عِنْدَ ذَوِی الْعُقُولِ، كَفَیْءِ الظِّلِّ، بَیْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّی قَلَصَ، وَ زَائِداً حَتَّی نَقَصَ."[1]

مردم به وسیله‌ی دنیا، آزمایش می‌شوند؛ پس هر چه از دنیا برای دنیا گرفتند، از كفشان بیرون می‌رود و بر آن، محاسبه می‌شوند و آنچه از دنیا برای غیر دنیا [آخرت] گرفتند، به آن خواهند رسید و با آن خواهند ماند. پس همانا دنیا نزد خردمندان، همچون سایه‌ی سایه است كه گسترش‌نیافته، كوتاه می‌شود و فزونی‌نیافته، كاهش می‌یابد.

آنان که از دنیا برای دنیا بهره‌مند می‌شوند، در واقع همان جا كه ایستاده‌اند، درجا می‌زنند و تمام نیرویشان را هدر می‌دهند؛ بی آنکه به مقصد، نزدیک شوند! اما دسته‌ی دوم، از دنیا برای آخرت و از میدان مسابقه برای رسیدن به مقصد، بهره می‌گیرند. لذا در پایان مسابقه، گروه اول، چیزی ندارند؛ چون دنیا، ذاتش ماندنی نیست. اما گروه اول، به مقصد می‌رسند؛ چون آخرت، باقی و ماندگار است.

به بیان علامه جعفری(رحمةالله‌علیه) مردم در ارتباط با دنیا، چند گونه عمل می‌کنند[2]:

نوع اول، زندگی ناآگاهانه بدون استقلال و آزادی شخصیت است؛ یعنی نفس کشیدن در روند عادی زندگی، بدون اینکه فکر کنند برای چه به دنیا آمده‌اند و چگونه باید زندگی کنند!

نوع دوم، کسانی هستند که از اول، هدفشان را دنیا گرفته‌اند و در دنیا برای دنیا زندگی می‌كنند، نه برای رسیدن به مقصد. اینان اگر چه دنیا را داشته باشند، بهره‌ای از آخرت ندارند.

نوع سوم بر خلاف نوع دوم، ترک دنیا و زندگی معنوی فقط برای آخرت محض است. اما این هم غلط است؛ چون راه رسیدن به آخرت، انجام وظایف و تكالیف در چارچوب شریعت در همین دنیاست و انسان بدون دنیا، به آخرت نمی‌رسد. پس این گروه، نه دنیا دارند، نه آخرت!

نوع چهارم، مستقل گرفتن دو عنصر دنیا و آخرت است؛ یا همان سكولار. سكولار یعنی جمع دنیا و آخرت با اصالت دنیا، یا حفظ ظاهر دین با روحیه‌ی دنیاداری.

نوع پنجم هم، زندگی منافقانه‌ی دین برای دنیاست؛ یعنی کسانی که با دین، نان دنیایشان را می‌خورند و ظاهراً دینی زندگی می‌كنند، اما برای رسیدن به دنیا.

و واضح است این دو راه هم به خدا نمی‌رسند!

اما نوع ششم، حیات معقول یا زندگی در دنیا برای رسیدن به حیات اخروی است. صاحبان حیات معقول، نه دنیا را برای دین، ترک می‌کنند و نه دین را برای دنیا؛ آنان از دنیا دست نمی‌كشند، بلکه دنیا را ابزار رسیدن به هدفشان یعنی آخرت می‌گیرند. همان که خداوند می‌فرماید:

"وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَ لاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا."[3]

و در آنچه خدا به تو داده، آخرت را بطلب و بهره‌ات را از دنیا، فراموش نکن.

اما راستی اگر چنین است، پس چرا این قدر ما را از دنیا بر حذر داشته‌اند؟ باید بدانیم این دنیای مذموم، نه جلوات طبیعت و عالم ناسوت، بلکه حبّ دنیا و غفلت از خداست؛ و ما هر طور شده، باید كاری کنیم كه از این غفلت و حبّ دنیا، رها شویم. باید هر بهره‌ای از دنیا و جسممان می‌بریم، ببینیم که آیا ما را به غایت وجودمان نزدیك می‌كند یا نه؛ و غایت هم، از زمین كندن، آسمانی و ملكوتی شدن و تخلّق به صفات خدایی است؛ که این اثر را باید در اعمال، اخلاق، خیال، فکر، تعلقات، مبادي ميل و طلب و اراده‌مان جستجو کنیم.

پس خوردن و خوابیدن، گفتن و شنیدن، ازدواج و بچه‌دار شدن، مال و مقام، ارتباطات و سایر جلوات دنیا، هیچ کدام فی‌نفسه مذموم نیستند؛ دنیای مذموم، آنجاست که این‌ها، ما را از خدا غافل کنند؛ و غفلت یعنی عمل طبق میل و به نفع خود و بر خلاف خواست و حکم خدا.

البته اگر عمق این مطالب را می‌فهمیم، باید بدانیم که فقط فهمیدن و درد کشیدن، کافی نیست؛ بلکه باید دنبال درمان برویم. چه کنیم؟ باید تعلق به دنيا را از دل، بیرون کنیم و آزاد و رها شویم؛ یعنی بدانیم که هيچ چيزِ دنیا، حقیقتاً مال ما نيست و همه چیز را به صاحبش واگذار كنیم؛ یعنی فقط همان طور که او خواسته، استفاده نماییم.

دنیا، جای بدی نیست؛ بلکه همه چیزش دوست‌داشتنی است، اما برای رسیدن به غایت. معلوم است وقتی دنیا، ابزارِ ساختن آخرت است، ما هر چه ابزار بهتر و کامل‌تری داشته باشیم، بنای بهتری می‌سازیم؛ اما دنیایی که با گناه و بر خلاف رضای خدا به دست آید یا مصرف شود و تعلقی باشد که بار قلب را سنگین کند، دیگر ابزار ساختن آخرت نیست!

آنچه ما در نحوه‌ی تعامل با دنیا، باید مراقبش باشیم، وسوسه‌ی شیطان است. آدم در بهشت، ادراکی نسبت به دنیا نداشت؛ اما شیطان با وسوسه به درخت منهیه، او را متوجه دنیا کرد. و امروز ما برعکس، غرق دنیا شده‌ایم و اگر چه عالم ملکوت را هم داریم، ادراکش نمی‌کنیم؛ چون آن‌به‌آن در وسوسه‌ی شیطان و حساب سود و زیان دنیا هستیم.

دنیا، مثل مسابقه‌ی شطرنج است؛ دقت و هوشیاری بسیار می‌خواهد. باید مراقب حریف باشیم؛ که او با تمام قوا به میدان آمده و از همه سو، ما را احاطه کرده است. مهره‌های این شطرنج، اموال، ازواج، اولاد و سایر شأن و شئون دنیا هستند؛ لحظه‌ای غفلت کنیم، شیطان، بازی را به دست خواهد گرفت و با حرکات حساب‌شده، ما را مات خواهد کرد! آن وقت می‌بینیم که دیگر هیچ چیزمان سر جای خودش نیست.

نتیجه، آنکه دنیا بهترین ابزار عروج ماست؛ اما اگر دل به آن بدهیم، رهزن دین و ایمانمان می‌شود. در برخورد با دنیا، باید درِ دل را ببندیم، تا تعلّقی واردش نشود؛ مثل كوزه‌ای كه اگر درش بسته باشد، روی آب می‌ماند و حرکت می‌کند؛ اما آنكه درش باز است، پر از آب می‌شود و غرق می‌گردد. دل هم تنها اگر به روی دنیا بسته بود، غرق در دنیا نمی‌شود و می‌تواند در عالم معنا، معرفت، عشق و اسماء، سیر كند و باده‌های علم و حقایق لدّنی را بیاید.

 


[1]- نهج البلاغه، خطبه 63.

[2]- ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج10، صص278-279.

[3]- سوره قصص، آیه 77.

 



نظرات کاربران

//