عبادالرّحمن

عبادالرّحمن

 

   در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ نود و یکم، 5 صفر 1435) به تبیین موضوع «عبادالرّحمن» می‌پردازیم.

در ادامه‌ی بحث از آیات رحمت، به موارد زیر می‌رسیم:

"ألَمْ تَرَ إلی رَبِّكَ كَیفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیهِ دَلیلاً. ثُمَّ قَبَضْناهُ إلَینا قَبْضاً یسیراً. وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَكُمُ اللَّیلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً. وَ هُوَ الَّذی أرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَینَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُوراً."[1]

آیا ندیدی چگونه پروردگارت، سایه را گسترد؟ و اگر می‌خواست، آن را ساكن قرار می‌داد! سپس خورشید را بر آن، دلیل قرار دادیم. سپس آن را آهسته به سوی خود، جمع کردیم. و اوست که شب را برای شما لباس، و خواب را مایه‌ی استراحت، و روز را برای حرکت و تلاش قرار داد؛ و اوست که بادها را را بشارتی برای رحمتش فرستاد و از آسمان، آبی پاک، نازل کردیم.

پس بادها، رسول رحمت‌اند. و نکته‌ی دیگر، آنکه طبق آیات فوق، ظلّ، عدم نیست و نمی‌شود آن را نفی کرد. اما از خودش بودی ندارد و به دلیل وجود خورشید است که نمود پیدا می‌کند؛ یعنی اگر آفتاب نبود، کسی متوجه سایه نمی‌شد. اما وقت غروب که خورشید، شعاع‌هایش را جمع می‌کند، سایه نیز برچیده می‌شود.

حال اگر با توجه به این مثال، خورشید را وجود بگیریم، ظلّ و سایه‌ی آن، مراتب مختلف وجود هستند که در تمام هستی، گسترده شده‌اند؛ و البته این مراتب، بودی از خود ندارند، بلکه ظهور شمس وجودند. پس اگر چه اغلب می‌گوییم سایه، دلیل وجود خورشید است و آثار به ما اثبات می‌کنند که مؤثری هست، اما در حقیقت، خورشید است که سببِ بودن سایه می‌شود و مؤثر است که آثار از او به ظهور می‌رسد.

بنابراین سایه، علَمی است که باید از آن به خورشید، منتقل شویم و او را ببینیم. در تمام هستی نیز باید یک حقیقت ثابت را ببینیم و دنبال یک وجود باشیم، یعنی الله؛ و بدانیم تمام آثار از اوست.

وگرنه سایه‌ها جملگی، یک روز قبض می‌شوند و می‌روند و ما اگر آن‌ها را مستقل دیده باشیم، دیگر هیچ نداریم! البته قرار نیست مظاهر را نفی کنیم؛ بلکه باید در قلبمان، آن واحد را بیابیم و درک کنیم. این گونه است که در عینِ بودن در کثرت، اسیر آن نمی‌شویم.

"وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الأرْضِ هَوْناً وَ إذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً. وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إنَّ عَذابَها كانَ غَراماً. إنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً. وَ الَّذینَ إذا أنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ كانَ بَینَ ذلِكَ قَواماً. وَ الَّذینَ لایَدْعُونَ مَعَ اللهِ إلهاً آخَرَ وَ لایَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللهُ إلاَّ بِالْحَقِّ وَ لایَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِكَ یَلْقَ أثاماً..."[2]

و بندگان [خداوند] رحمان، كسانی هستند كه با آرامش و سبك بر زمین، راه می‌روند و هنگامی كه جاهلان، آن‌ها را خطاب کنند، به آن‌ها سلام می‌گویند؛ كسانی كه شب برای پروردگارشان سجده و قیام می‌كنند؛ و كسانی كه می‌گویند: «پروردگارا، عذاب جهنم را از ما برگردان، كه عذابش سخت و پردوام است؛ همانا آن، جایگاه و محلّ اقامت بدی است»! و كسانی كه چون انفاق كنند، نه اسراف کنند و نه سخت‌گیری؛ بلكه در بین این دو، حدّ اعتدالی دارند. و كسانی كه با خدا، معبود دیگری نمی‌خوانند و قتل نفس نمی‌کنند، كه خدا آن را حرام کرده، مگر به حق؛ و زنا نمی‏كنند؛ و هر كس چنین كند، مجازات سختی خواهد دید!

این آیات، ویژگی‌های عبادالرّحمن را بیان می‌کند. آنان کسانی هستند که در زمین، سبک راه می‌روند و نمی‌گذارند پایشان در گِل زمین فرو رود؛ یعنی برای زمین، زندگی نمی‌کنند و دنیا را به دلشان راه نمی‌دهند. از دیگرانی هم که برای زمین، زندگی می‌کنند، نقص و آلودگی نمی‌گیرند و با سلامت و سلمِ درون، از آن‌ها عبور می‌کنند. انفاقشان، بدون افراط و تفریط و سالم از آفات است و در تمام حالات و لحظات، خدا را می‌بینند و برای او، قیام به بندگی می‌کنند.

آیات بعد نیز ویژگی‌های دیگری را برای این بندگان برمی‌شمرد؛ اما رسیدن به این‌ها، صبر و مجاهده می‌خواهد و این بندگان، به سبب صبرشان به عاقبت نیکو می‌رسند؛ چنان‌که در پایان این آیات می‌فرماید:

"اُوْلئِكَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیّةً وَ سَلاماً."[3]

آنان به خاطر صبرشان، غرفه‌های [بهشت] را پاداش می‌گیرند و در آن با تحیّت و سلام، روبه‌رو می‌شوند.

و اما یک روایت زیبا از رحمت خداوند؛ امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

"إنَّ آخِرَ عَبْدٍ یُؤْمَرُ بِهِ إلَی النَّارِ، فَیَلْتَفِتُ؛ فَیَقُولُ اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ: أعْجِلُوهُ! فَإذَا اُتِیَ بِهِ، قَالَ لَهُ: عَبْدِی، لِمَ الْتَفَتَّ؟ فَیَقُولُ: یا رَبِّ مَا كَانَ ظَنِّی بِكَ هَذَا! فَیَقُولُ اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ: عَبْدِی، مَا كَانَ ظَنُّكَ بِی؟ فَیقُولُ: یا رَبِّ كَانَ ظَنِّی بِكَ، أنْ تَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی وَ تُدْخِلَنِی جَنَّتَكَ. فَیَقُولُ اللهُ جَلَّ جَلَالُهُ: مَلَائِكَتِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ آلَائِی وَ ارْتِفَاعِ مَكَانِی، مَا ظَنَّ بِی هَذَا سَاعَةً مِنْ حَیاتِهِ خَیراً قَطُّ، وَ لَوْ ظَنَّ بِی سَاعَةً مِنْ حَیاتِهِ خَیراً، مَا رَوَّعْتُهُ بِالنَّارِ! أجِیزُوا لَهُ كَذِبَهُ وَ أدْخِلُوهُ الْجَنَّةَ."[4]

همانا آخرین بنده‌ای كه به سوی آتش دوزخ، امر می‌شود،به چپ و راست خود می‌نگرد؛ پس خداوند جلّ جلاله می‌فرماید: او را سریع بیاورید. پس چون به محضر پروردگار آورده شود، خداوند می‌فرماید: ای بنده‌ی من، چرا این طرف و آن طرف را می‌نگری؟ عرض می‌كند: پروردگارا، من چنین گمانی به تو نداشتم! خداوند می‌فرماید: بنده‌ام، پس چه گمانی به من داشتی؟ می‌گوید: پروردگارا، گمان من به تو این بود كه از گناهم درمی‌گذری و مرا به بهشت، وارد می‌كنی. خداوند جلّ جلاله هم می‌فرماید: ای فرشتگان من، سوگند به عزّت و بزرگی، و نعمت‌ها و بلندی جایگاهم، این بنده در زندگی‏اش، هرگز ساعتی چنین گمان خوبی به من نداشت؛ که اگر داشت، او را به آتش نمی‌ترساندم و لرزه بر اندامش نمی‌افكندم. اما حال كه چنین گفت، این دروغش را بر او روا دارید و او را به بهشت، داخل كنید!

اما فکر نکنیم به همین راحتی است و فردا هر کسی می‌تواند چنین ادعا کند. این بنده، کسی است که علی‌رغم روسیاهی، رحمت خدا را در دنیا چشیده؛ هر چند آن را به ظهور نرسانده است. وگرنه آن کسی که اینجا در هر پیشامد و از دست دادن، دلش می‌ریزد و می‌گوید کو رحمت خدا، فردا چطور می‌خواهد در آستانه‌ی جهنم، رحمت خدا را به یاد آورد و این گونه ابراز کند؟!

این برای بنده‌ای است که اینجا توانسته خود را آرام کند که: خدا رحیم است، بندگانش را دوست دارد و نمی‌خواهد آن‌ها زجر بکشند؛ پس اگر گذاشته بنده‌ای درد بکشد، حتماً برایش خوب است، اگر چه خود آن بنده نخواهد و نداند! لذا با این بینش، همواره و فردا نیز دلش به رحمت خدا گرم است و با هیچ باد و زمستانی، سرد نمی‌شود!

 

[1]- سوره فرقان، آیات 45 تا 48.

[2]- سوره فرقان، آیات 63 تا 68.

[3]- سوره فرقان، آیه 75.

[4]- وسائل الشیعة، ج15، ص231.

 



نظرات کاربران

//