قلب تشنه، هدایت می‌شود

قلب تشنه، هدایت می‌شود

 

   در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ نود و نهم، 14 صفر 1435) به تبیین موضوع «قلب تشنه، هدایت می‌شود» می‌پردازیم.

یکی دیگر از جلوات هدایت الهی، مناسک است. خداوند می‌فرماید:

"لِكُلِّ اُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَكاً هُمْ ناسِكُوهُ فَلا یُنازِعُنَّكَ فِی الأمْرِ وَ ادْعُ إلی‏ رَبِّكَ إنَّكَ لَعَلی‏ هُدیً مُسْتَقیمٍ."[1]

برای هر امت، منسکی قرار دادیم که آن را انجام دهند؛ پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند. و به سوی پروردگارت دعوت كن؛ كه همانا تو بر هدایت مستقیم قرار داری.

رسول که مظهر اسم "هادی" است، باید با رسالتش، همه را به سوی خدا دعوت کند. منسک هم، روش و سیره‌ی عبادی در مقابل پروردگار است و اگر چه در اعمال ظاهری باشد، اما از آنجا که خدا آن را جعل کرده است، به بُعد معقول برمی‌گردد و اثر وجودی دارد؛ اثرش هم، هدایت و حیات روح است. همان گونه که خوردن، فعلی ظاهری است؛ اما اثر باطنی دارد و با تبدیل شدن به خون، سبب إبقا و سلامت بدن می‌شود.

یک جلوه‌ی این هدایت، تحریک قلب با شنیدن آیات قرآن است:

"اللهُ نَزَّلَ أحْسَنَ الْحَدیثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إلی‏ ذِكْرِ اللهِ ذلِكَ هُدَی اللهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ."[2]

خداوند، بهترین سخن را نازل كرد، كتابی كه آیاتش متشابه است و آیاتی مكرّر دارد؛ از شنیدن آن، لرزه بر اندام كسانی كه از پروردگارشان می‌ترسند، می‌افتد؛ سپس برونشان و قلبشان نرم و متوجّه ذكر خدا می‌شود؛ این، هدایت الهی است كه هر كس را بخواهد، به آن هدایت می‌كند؛ و هر كس را خدا گمراه سازد، پس هیچ هدایت‌کننده‌ای برای او نخواهد بود.

انسان، مخلوق احسن است و مسیر هدایت او نیز باید احسن باشد، یعنی احسن‌الحدیث یا همان قرآن؛ و سر هر خوانی جز این بنشیند، سیراب نمی‌شود. همان گونه که غذای مادی انسان نیز نسبت به سایر موجودات، احسن است و از همه نظر، تفاوت دارد. اما نکته‌ی مهم، اینجاست که برای بهره بردن از قرآن، باید احساس نیاز کرد؛ همچون گرسنه‌ای که با ولع، سر سفره‌ی غذا می‌نشیند و لذا هم به اندازه‌ی کافی می‌خورد و هم آنچه می‌خورد، اثر خود را بر بدنش می‌گذارد.

البته همه‌ی وجودها، تشنه‌ی قرآن است؛ ولی ما آن قدر غذای کاذب دیده‌ایم، که دیگر نیاز حقیقی خود را درک نمی‌کنیم. وگرنه آن‌که قلبش به قرآن عطش دارد، وقتی سر این سفره بنشیند، آرامش می‌گیرد؛ "ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ إلی‏ ذِكْرِ اللهِ". این، همان هدایت توفیقی خداست و هر که در آن قرار نگیرد، دچار خذلان می‌شود و گمراه می‌گردد.

"أفَمَنْ زُیّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإنَّ اللهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَیهِمْ حَسَراتٍ إنَّ اللهَ عَلیمٌ بِما یصْنَعُونَ."[3]

آیا كسی كه بدی عملش برایش زینت داده شده و آن را خوب و زیبا می‌بیند، [همانند كسی است كه حقیقت را می‌یابد]؟! پس همانا خداوند، هر كس را بخواهد، گمراه می‌کند و هر كس را بخواهد، هدایت می‌نماید. پس جانت به خاطر شدّت تأسف بر آنان، از دست نرود؛ همانا خداوند به آنچه می‌کنند، داناست.

در واقع خداوند برای هدایت انسان، انواری در تمام مراتب و عوالم گذاشته است؛ اما برخی، فقط از مراتب پایین هدایت استفاده می‌کنند و وارد وادی انسانی نمی‌شوند. مثل خانه‌ی بزرگی که از در ورودی و حیاط تا پلّه‌ها و راهروهایش پر از چراغ است؛ اما همین که به درون اتاق می‌رسی، چراغ خاموش و تاریک می‌شود.

آنان هم که فقط صورت‌ها را می‌بینند، چراغ دنیایشان روشن است و درون و قلبشان از درک حقیقت، خاموش. لذا عمل زشت خود را هم زیبا می‌بینند؛ چون در ظاهر، زیباست!

اما گمراهی آنان برای پیامبر(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) خیلی سخت است و او می‌خواهد خود را فدا کند، تا قلب آنان روشن شود؛ ولی هدایت، جبری نیست و هر کس تا خودش نخواهد، قلبش روشن نمی‌شود! چنان‌که خداوند هم با اینکه می‌توانست، اما احدی را مجبور به پذیرش هدایت نکرد.

اینجاست که خوب می‌فهمیم چطور عده‌ای با اینکه حقیقت زیبای ائمه(علیهم‌السلام) را دیدند، توانستند در مقابل آنان بایستند و آنان را به بدترین أنحاء، به شهادت برسانند! آنان کسانی بودند که چشم قلبشان را به کلی بسته بودند و قلبشان تاریک بود. فقط چشم و چراغ دنیایشان روشن بود و در چشم دنیا هم، دنیای یزید، راحت‌تر و زیباتر از دنیای حسین(علیه‌السلام) بود؛ یکی اینکه یزید، کاخ و مال و مقام داشت و امام نداشت؛ به علاوه‌ی اینکه یزید هم، اسمش مسلمان بود! این بود که کوفیان توانستند کربلا را خون کنند.

البته حقیقتاً این نبود و امام، صاحب تمام دارایی‌های عالم بود که به اراده‌ای، می‌توانست همه چیز داشته باشد. اما کوفیان اگر هم گوشه‌ای از مقام امام را می‌دیدند، باز ایمان نمی‌آوردند؛ چون چشم قلبشان نمی‌دید!

در زمان سایر ائمه(علیهم‌السلام) هم همین بود؛ و این یعنی اگر آنان "الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاس"[4] هستند، نه برای ابتلا در صورت اعمال، بلکه ابتلا در روشنی قلب‌اند. همین است که امروز امام زمان(عجّل‌الله‌فرجه) نه فقط عبادت صوری و علم حصولی، بلکه قلب روشن و متفقّه می‌خواهد؛ قلبی که چلچراغ هدایت در آن، روشن باشد و با نور معرفت، حقیقت امامش را ببیند و بشناسد؛ او، قلب حاجی و نمازگزار می‌خواهد.

اگر می‌خواهیم این ظاهربینی را در خود بسنجیم، باید در مصادیق ببینیم که آیا به اهل معرفت و اهل دین، بیشتر بها می‌دهیم و یا به ثروتمندانی که ظاهراً نماز و روزه را دارند، اگر چه خمس و زکات و اخلاق و معرفت نداشته باشند! و بدانیم که اگر واقعاً ظاهربین هستیم، هر چند در مقابل امام نایستیم، اما نمی‌توانیم او را یاری کنیم و نه تنها خار از پایش درنمی‌آوریم، بلکه خار پای خود را نیز به گردن او می‌اندازیم! چرا؟ به خاطر طرز فکر، روحیه، فرهنگ و سیستم زندگی‌مان!

 

[1]- سوره حج، آیه 67.

[2]- سوره زمر، آیه 23.

[3]- سوره فاطر، آیه 8.

[4]- مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره : بابی که مردم به آن، مبتلا می‌شوند.

 



نظرات کاربران

//