قلب غافل، خانۀ آرزو

قلب غافل، خانۀ آرزو

 

در ادامهٔ بحث «انس با قرآن» (جلسۀ پنجاه و چهارم، 16 ذی‌القعده 1434) به تبیین موضوع «قلب غافل، خانۀ آرزو» می‌پردازیم.

در این جلسه، با چند روایت زیبا، پیامدهای آرزو را بیان می‌کنیم و سپس راه ورود آرزو را به قلب می‌شناسیم؛ تا بتوانیم با معرفت حقیقی، قلبمان را در امان نگاه داریم.

حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید:

"اتَّقُوا بَاطِلَ الْأَمَلِ؛ فَرُبَّ مُسْتَقْبِلِ یوْمٍ لَیسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ، وَ مَغْبُوطٍ فِی أَوَّلِ لَیلَةٍ قَامَتْ بَوَاكِیهِ فِی آخِرِهِ."[1]

از آروزی باطل بپرهیزید؛ پس چه‌بسا کسی که به امید فردا بوده، ولی آن را پشت سر نگذاشته و چه‌بسا كسی كه در آغاز شب به او غبطه می‌خورند، در پایان شب به حالش می‌گریند.

شاهد قرآنیِ این روایت، جریان قارون است؛ آنجا که عده‌ای ظاهربین، به حال او غبطه می‌خوردند؛ اما پس از نزول بلای الهی که پوچیِ آن همه مال و جاه را آشکار کرد، از اینکه به جای او نیستند، خدا را شکر می‌کردند![2]

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در روایتی دیگر، امل و آرزو را "سراب" نامیده‌اند[3]؛ که بیننده را فریب می‌دهد و تشنه را به هیجان می‌آورد؛ ولی هرکس به آن امید بندد، ناامید می‌شود.

ایشان در جای دیگر، آرزو را با دروغ، عجین دانسته‌اند[4]. زیرا آرزوی باطل، طمع می‌آورد: طمع از خود، خدا و غیر؛ و طمع، سرچشمۀ دروغ‌هایی است که فرد ناچار است برای رسیدن به آرزوهایش مرتکب شود. به عنوان مثال، طمع از غیر، عامل دروغ‌هایی همچون مدح بیجاست. کسی که طمع دارد، حتی به خدا هم دروغ می‌گوید، در پیشگاه او ریا می‌کند و ظاهرش را رنگ و لعاب می‌زند. جالب است که این گونه، خود را نیز می‌فریبد و خوبی‌هایی برای خود، متصوّر می‌شود که ندارد؛ غافل از اینکه قبای خوبی، جز برای یک قامت دوخته نشده و تنها او، سزاوار حمد و ثناست.

اما چگونه قلب به آمال و آرزوهای باطل، آلوده می‌شود؟

حضرت علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: "الْأَمَلُ، سُلْطَانُ الشَّیاطِینِ عَلَى قُلُوبِ الْغَافِلِینَ."[5]

پس قلب غافل، جایگاه آرزوی باطل است؛ و غافل، کسی است که قلب فعّال ندارد. به فرمایش قرآن:

"وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ."[6]

فعالیت قلب، تفقّه، عمیق‌اندیشی، روشنی و بیداری است.قلب، فرمانده انسان است و وقتی فعالیتش را درست انجام ندهد، جوارح نیز که از او فرمان می‌گیرند، درست به فعلیت نمی‌رسند. به همین دلیل، آیه می‌فرماید که چشم و گوش غافلان هم درست کار نمی‌کند! آنان حتی از چهارپایان، بدترند؛ چون حیوانات در مسیری که خدا برایشان قرار داده، حرکت می‌کنند و به کمال حیوانی خود می‌رسند؛ اما غافل، انسانی است که از مسیر انسانیت، دور می‌افتد.

شرط ورود به عالم انسانیت و حفظ جایگاه انسانی، یقظه و بیداری است. انسانیت با ما عجین است؛ همان‌طور که تری با آب. آب نمی‌تواند تر نباشد،چون ذاتی‌اش تری است؛ انسان هم هرگز نمی‌تواند از انسانیت جدا شود،چون این نحوۀ بودن اوست و اصلاً انسان خلق شده است. البته او استعداد همۀ مراتب جمادی، نباتی، حیوانی و فرشته‌خویی را نیز دارد. اما اگر در هریک از این رتبه‌ها توقف کند، وجودش تشنه و ناآرام است و تا به نحوۀ بودش نرسد، دنبال غایتش می‌گردد. هرچند ممکن است آن‌قدر در زندگی مادی غرق شود، که تشنگی درونی‌اش را احساس نکند. ولی هنگام مرگ و ورود به حیات برتر، بالأخره می‌فهمد که برای حیات مادی آفریده نشده بود و افق برتری در وجودش داشت.

پس تا زنده‌ایم، باید بیدار شویم و قوای انسانی خود را به فعلیت برسانیم. این مثل رشد جسمی نیست که خودش با کمک عوامل خارجی اتفاق بیفتد؛ به اراده و اختیار خودمان بستگی دارد. چون سنت و مشیت الهی، این است که هرکس با ارادۀ خود، برای به فعلیت رساندن قوای انسانی‌اش تلاش کند. شرایط خارجی هم در این زمینه، فقط علل إعدادی و کمکی هستند و علت تامّه، بیداری از خواب غفلت در ماده و دیدن افق برتر است.

بسیاری از ما هنوز در خواب ماده‌ایم و حتی ابدیت را با معیارهای ماده می‌سنجیم. برایمان سؤال است که وقتی مردیم و بدنمان با خاک یکسان شد، با کدام دهان از میوه‌های بهشتی می‌خوریم و در حالی که گوش و چشممان در خاک پوسیده، ابزار بهره‌وری ما چه خواهد بود؟ گویا دنبال این جوابیم که: «تو صرفاً همین جسم مادی هستی»! ما هنوز اصالت را در جسم و ماده می‌بینیم و به وادی انسانیت راه نیافته‌ایم؛ گویا نماز و روزه‌مان را هم در خواب انجام داده‌ایم!

پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: "النَّاسُ نِیامٌ، فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا"[7]. ناس، بیشتر مردم‌اند که در اعماق وجود خود، طالب خدا، کمال، ابدیت و معنا هستند؛ اما قلب یعنی هویت انسانی‌شان به خواب رفته و مرگ که حقایق را هویدا می‌کند، موعد بیداری آنان است. آنان در زندگی مادی، بیدارند و از سفرۀ آن بهره می‌برند و به دنبال اسم و رسم، و ثروت و شهرت، روز را به شب می‌رسانند. اما در زندگی انسانی، خواب‌اند!

ما نیز اگر فکرها، نگرانی‌ها، غصه‌ها و شادی‌هایمان از همین جنس است، مثل بیشتر مردم در خوابیم. بیدار، کسی است که وقتی پوچی و بی‌اساسی شئون دنیا را می‌بیند، اساس هستی در دلش جوانه می‌زند؛ چون دنبال جایگاه بااساس است. هستیِ باقی و زیبایی‌ها را می‌شناسد و به خودشناسی که زمینۀ خداشناسی است، می‌رسد.

نشانۀ انسانیت، بیداری قلب است. اهل دل، خوابشان هم بیداری است؛ ولی اهل غفلت، نمازشان هم در خواب است. بیدار‌دل در خواب، بی‌اساسیِ دنیا را می‌بیند و غافل در خواب و بیداری، پنبه‌دانۀ دنیا را!

از نشانه‌های انسان غافل، این است که به راحتی گناه و طاعت را با هم می‌آمیزد. هم نماز می‌خواند، هم غیبت می‌کند؛ برایش فرقی ندارد که نماز را اول وقت بخواند یا آخر وقت؛ هم قرآن می‌خواند و هم در مجلس گناه حاضر می‌شود؛ سفرۀ حضرت ابوالفضل(علیه‌السلام) برپا می‌کند، ولی حجاب درست ندارند. شاید از خدا هم بترسد؛ ولی ترس بی‌حاصل است. همچون زلیخا که هنگام گناه، از ترس بتی که می‌پرستید، پرده‌ای روی آن کشید و به کارش ادامه داد!

انسان غافل، به عبادات خود، شاد و مغرور است و از گناهانش پشیمان نیست. گناه و طاعت خود را در دو کفۀ ترازو می‌گذارد و با چرتکه انداختن، نتیجه می‌گیرد که انسان بسیار خوبی است؛ درنهایت هم از خدا، طلب‌کار می‌شود. اما سالک بیدار‌دل اگر خطایی مرتکب شود، دنبال جبرانش می‌رود؛ به عباداتش هم مغرور نمی‌شود؛ بلکه حتی از اینکه نمی‌تواند حق بندگی را به نحو اتمّ و اکمل به جای آورد، همیشه در پیشگاه خدا شرمنده است. او در پی جلب رضای خدا و انجام تکلیف است، حتی اگر همه تنهایش بگذارند؛ چون درونش آزاد است.

پس: خواهی نشوی رسوای فردا، امروز در این دنیا هم‌رنگ جماعت نباش!

غافل و سالک بیدار، هردو از نعمت‌های مادی استفاده می‌کنند؛ اما غافل، دنیا را با چشم ظاهر می‌بیند و سالک با چشم دل؛ یعنی ظاهری می‌بیند که حکایت از باطن می‌کند و نمود باطن است. به همین دلیل بر خلاف اعتقاد غلط برخی عارف‌نماها، سالک هرچه پیش می‌رود، نه تنها عبادات ظاهری را ترک نمی‌کند، بلکه آن‌ها را با دقت بیشتری انجام می‌دهد؛ تا آنجا که علاوه بر واجبات، به مستحبّات هم مقیّد می‌شود و علاوه بر محرّمات در ترک مکروهات سعی می‌کند. پس معلوم می‌شود شعار "قلبت پاک باشد، عبادت لازم نیست" شعاری پوچ و بی‌معناست.

البته ظاهر، ملاک نیست. می‌شود کسی بیدار‌دل نباشد و خوب ظاهرسازی کند؛ مثل خوارج که در ظاهرِ عبادات، پیش‌رو بودند، ولی به روی امام زمان خود شمشیر کشیدند. پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: «مبغوض‌ترین بندگان نزد خدا، کسی است که ظاهرش بهتر از باطنش باشد؛ لباسش لباس انبیاء و عملش عمل جبّاران باشد.»[8]

اما آن‌که اهل دل است، حتماً اعمال ظاهری را هم به خوبی انجام می‌دهد. از سوی دیگر، اعمال ظاهری نیز بر دلش اثر می‌گذارد و باعث صفا و ارتقاء باطنش می‌شود. ولی انسان غافل، از اعمالش اثر نمی‌پذیرد و دلش تکان نمی‌خورد.

این گونه است که غفلت، زمینۀ آرزوی باطل را فراهم می‌کند. البته انسانی هم که در طریق بیداری قرار می‌گیرد، در مراتبی از سلوک، آرزو دارد؛ ولی دیگر امیدش به ماده نیست، بلکه درِ دنیا را با کوبۀ باطن می‌زند! تا اینکه کم‌کم در ادامۀ سیر تکاملی خود، به مرتبه‌ای می‌رسد که از همه چیز طمع می‌بُرد و دیگر آرزویی ندارد.

لازمۀ چنین بینشی، این است که غایت را ببینیم و بدانیم به کدام سو حرکت می‌کنیم. در غیر این صورت حتی اگر بیدار شویم، دوباره به خواب عمیق‌تری فرو می‌رویم. مثل کسی که به سمت مشهد در حرکت است؛ اما وقتی در استراحتگاه توقف می‌کند، زیبایی و زرق و برق آن، چنان او را مشغول می‌کند که از مقصد اصلی بازمی‌ماند و تا چشم باز می‌کند، می‌بیند همه رفته‌اند و او مانده است! پس باید بدانیم که قلۀ حرکت ما انسانیت است و تمام زیبایی‌های بین مسیر، در مقابل زیباییِ مطلقِ مقصد، چیزی نیست و نباید به هیچ ایستگاهی قانع شد.

 


[1]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص312، حدیث 7231.

[2]- اشاره به آیات 79 تا 82، سوره قصص.

[3]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص312، حدیث 7207 : "الْأَمَلُ كَالسَّرَابِ یَغُرُّ مَنْ رَآهُ وَ یخْلِفُ مَنْ رَجَاهُ".

[4]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص312، حدیث 7230 : "الْأَمَلُ أَبَداً فِی تَكْذِیبٍ".

[5]- تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص312، حدیث 7206 : آرزو، چیرگی شیاطین بر قلب‌های غافلان است.

[6]- سوره اعراف، آیه 179 : و به راستی بسیاری از جنّ و انس را برای دوزخ آفریدیم. آنان قلب‌هایی دارند که با آن نمی‌فهمند و چشم‌هایی که با آن نمی‌بینند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند. آنان مانند چهارپایان، بلکه گمراه‌ترند! آنان همان غافلان‌اند.

[7]- بحارالأنوار، ج50، ص134 : مردم در خواب‌اند؛ پس وقتی مُردند، بیدار می‌شوند.

[8]نهج‌الفصاحه، ص158، حدیث 19 : "أَبْغَضُ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ، مَنْ كَانَ ثَوْباهُ خَیْراً مِنْ عَمَلِهِ؛ أنْ تَكُونَ ثِیَابُهُ ثِیَابَ الأنْبِیَاءِ وَ عَمَلُهُ عَمَلَ الْجَبّارِینَ".

 



نظرات کاربران

//